پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851228490
شاخص گونه ي سينماي حادثه
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شاخص گونه ي سينماي حادثه نويسنده:ويليام سي.مارتل مترجم:مهدي مصطفوي تحليلي بر فيلمنامه «جان سخت»به عنوان شاخص گونه از زمان اکران جان سخت در سال 1988، اين فيلم همواره به معياري براي سنجيدن فيلمهاي اکشن تبديل شده و معمولاً از اين فيلم به عنوان يکي از بهترين فيلمهاي اکشن بيست سال اخير ياد مي شود.نام فيلم، براي توصيف ساير فيلمها، وارد فرهنگ لغات هاليوودي شده است:«جان سخت»در مسابقات هاکي، «جان سخت»در اتوبوس، «جان سخت»در کشتي جنگي، «جان سخت»در بيمارستان،«جان سخت»در قطار، «جان سخت»در مجتمع مسکوني و «جان سخت»در زير دريايي. چرا اين قدر اين فيلم شناخته شده، مورد احترام و داراي جايگاه رفيعي است؟ راز موفقيت آن در شخصيتهاي چند لايه و فيلمنامه پيچيده و در عين حال ارگانيک جب استوارت و استيون اي.دوسوزا نهفته است.تمامي ظرافتها، گره ها و چرخشها و جزئيات شخصيتها به وضوح در صفحه هاي فيلمنامه آمده است و همين ويژگي، فيلمنامه جان سخت را به فيلمنامه اي ايده آل براي آموزش گونه اکشن تبديل کرده است. ولي اول بهتر است اشاره اي به تاريخچه جان سخت شود.جان سخت به عنوان دنباله يک فيلم ديگر به وجود آمد.در سال 1968، رمان پر فروش رودريک تورپ به نام کارآگاه به فيلمي با بازي فرانک سيناترا ولي رميک تبديل شد که فوکس قرن بيستم آن را اکران کرد.با موفقيتي که فيلم کسب کرد، تهيه کنندگانش به تورپ گفتند که اگر دنباله اي براي آن بنويسيد، آن را خواهند خريد.پاسخ تورپ اين بود که «درحال حاضر مشغول نوشتن يکي هستم.» سپس به خانه رفت و نگارش فصل جديدي از زندگي کارآگاهي را که نقشش را فرانک سيناترا بازي مي کرد، آغاز کرد.او کتابي خوانده بود به نام برج شيشه اي (که نهايتاً به فيلمي به نام آسمان خراش جهنمي تبديل شد)درباره آدم هايي که در طبقه بالاي يک ساختمان اداري و مرتفع در دام آتش سوزي شديدي گرفتار شده اند.از نظر او ايده آدم هايي که در دام افتاده اند و گروه نجات هم به آنها دسترسي ندارند، کنجکاوي برانگيز و جذاب آمد. در آن دوران، روزنامه هاي خبري به ندرت به سراغ گزارشهاي آتش سوزي مي رفتند.بيشتر گزارشهايي که تهيه مي کردند مربوط مي شد به آشوبهاي مدني، آخرين بمب گذاري هاي جنبشهاي زير زميني و آخرين آدم رباييها و سرقتهايي که گروه ارتش سرخ چين از بانک انجام مي دادند.بنابراين تورپ، تروريستها را جايگزين آتش و کارآگاه خودش را جايگزين مأموران آتش نشاني کرد و سرانجام رمان هيچ چيز ابدي نيست شکل گرفت. کمپاني فوکس، قرار داد خريدي با تورپ بست و قرار شد اکثر پول قرار داد، زماني که فيلم به مرحله توليد رسيد، پرداخت شود.تورپ از اين مسئله خيلي نگران نبود، چرا که کتاب گالينگورش مسلماً با اعلام رسمي اين که قرار است به فيلم تبديل شود، پر فروش مي شد.او وضع مالي خوبي داشت.ولي فرانک سيناترا بازي در فيلم را نپذيرفت وکتاب هم موفق از آب در نيامد.هيچ چيز ابدي نيست حتي به رغم يادداشتهاي خوبي که برايش نوشته شد(با ثبات قدم و فوق العاده چه از لحاظ مفهوم و چه از لحاظ اجرا؛ لس آنجلس تايمز)، تا سال 1979 به صورت نسخه جلد شميز منتشر نشد و فروش خوبي نداشت. پانزده سال بعد، جوئل سيلور دنبال پروژه ارزان قيمتي مي گشت.او در بايگانيهاي فوکس هيچ چيز ابدي نيست را پيدا کرد و سفارش نوشتن فيلمنامه اش را داد.اولين کسي که پيشنهاد نقش اول را دريافت کرد، فرانک سيناترا بود، بالاخره هر چه باشد او همين شخصيت را در فيلم موفق کارآگاه بازي کرده بودف ولي او دوباره بازي در اين نقش را رد کرد.سيلور نقش را به رابرت ميچم پيشنهاد داد. ميچم فکر کرد که اين نقش خيلي دوندگي و بالا و پايين پريدن دارد و براي مردمي به سن و سال او مناسب نيست و او نيز نپذيرفت. با توجه به کمبود وقت، سيلور تصميم گرفت داستان را از قالب تضاد ميان « پدر و دخترقهر کرده»که در رمان بود، به قالب تضاد ميان «شوهر وهمسر متارکه کرده»تبديل کند و مرد جوانتري را براي بازي در فيلم بيابد.استيون دو سوزا اصلاحات را اعمال کرد و نام «هيچ چيز ابدي نيست»را به جان سخت تغيير داد.بروس ويليس رقم نجومي پنج ميليون دلار را براي بازي در اولين فيلم سينمايي اش دريافت کرد...و سرانجام رمان رودريک تورپ نيز به يک کتاب جلد شميز پر فروش تبديل شد! ساختار نکته کليدي موفقيت جان سخت در پايبندي اش به قواعد ساختاري ويژه فيلمهاي اکشن نهفته است.مهم ترين عنصر در يک فيلمنامه اکشن، نه شخصيت مثبتش (قهرمان)، بلکه نقشه هاي شوم شخصيت منفي آن است.ما اگر جان مک کلين را از جان سخت حذف کنيم، باز هم گروهي گروگان را داريم که در طبقه سي ام مجتمع ناکاتومي توسط هانس گروبر، توريست يا «دزد استثنايي»، اسيرگرفته شده اند.در آن صورت ممکن است افسر پاول تبديل به شخصيت مثبت اصلي شود.اگر پاول را هم از صحنه حذف کنيم، ممکن است شخصيت مثبت اصلي، مأمور اف.بي.آي، منطق و خونسردي اش هم قطاران اسيرش را نجات دهد.فقط هانس گروبر و نقشه اش براي سرقت از مجتمع ناکاتومي در شب کريسمس همواره ثابت مي ماند. در يک فيلمنامه اکشن، شخصيت مثبت همواره واکنشي عمل مي کند و اين شخصيت منفي است که نقش فعال دارد.وقتي هانس وافرادش مجتمع ناکاتومي را تصرف ي کنند تا از گاو صندوقش که حاوي 640 ميليون دلار اوراق قرضه قابل معامله است سرقت انجام دهند، جمعيت حاضر در مهماني کريسمس طبقه سي ام را گروگان مي گيرند.بعداً مي فهميم که گروگانها قسمت مهمي از نقشه را تشکيل مي دهند.گروگان گيري پاي اف.بي.آي را وسط مي کشد و هانس نياز دارد که اف.بي.آي برق فشار قوي را قطع کند (تا در گاو صندوق باز شود).وقتي هالي جنرو نيز گروگان گرفته مي شود، او نيز بخشي از نقشه هانس است؛ يکي از اقداماتي که او براي سرقت از گاو صندوق ناکاتومي انجام داده است. مک کلين نقش واکنشي دارد.همسر متارکه کرده اش اسير شده و او براي نجات او اقدام مي کند.قبل از آن که هانس، هالي را گروگان بگيرد، مک کلين دليلي براي نجات او ندارد.انگيزه او صرفاً خاطر کنشهاي هانس شکل مي گيرد. مهم ترين شخصيت جان سخت هانس گروبر است وانگيزه هاي شخصيتي براي موفقيت متعلق به اوست، نه مک کلين. ولي آن چه که جان سخت را تبديل به فيلمنامه اي عالي مي کند، بر قراري ارتباط ميان نقشه هاي شخصيت منفي ومنحني شخصيتي قهرمان است.گر چه ما مي توانستيم مک کلين را از داستان حذف کنيم و هنوز يک فيلم داشته باشيم، ولي اين جان مک کلين است که جان سخت را به نمونه اي ناب و اصيل از فيلمنامه اي اکشن تبديل مي کند. کنش ارگانيک آن چه که جان مک کلين را قهرمان کامل و تمام عياري براي جان سخت مي کند، اين است که کشمکش او را وادار مي سازد تا با کشمکش دروني اش روبه رو شود و آن را بر طرف کند و در نهايت او را به سمت راه حلي براي هر دو مشکل رهنمون مي سازد و براي قهرمان صلح و آرامش را به ارمغان مي آورد. جان مک کلين از همسرش جدا شده، چون نمي تواند قبول کند که همسرش شاغل است.از نظر او کار کردن همسرش ضرورتي ندارد وديدگاهش در گفت و گوهاي زير خود را نشان مي دهد.( صفحات 7 و 8): آرگايل:پس خانم شما اينجا زندگي مي کرده؟ مک کلين:اين شش ماه اخير. آرگايل (در اين باره فکر مي کند):و اونوقت، شما هنوز در نيويورک زندگي مي کنيد؟ مک کلين:خيلي فضولي، اينو مي دونستي، آرگايل؟ آرگايل:پس شما طلاق گرفتين، يا يه چيزي شبيه اين. مک کلين قطع اميد مي کند. مک کلين:اون يه شغل خوب داشت و کم کم تو کارش پيشرفت کرد. آرگايل:و لازم شد بياد اينجا. مک کلين:به ژاپن نزديکتر شد.تو خيلي تيزي. آرگايل:خب، تو چرا نيومدي؟ مک کلين:چون من يه پليس نيويورکي هستم که از بچگي توي نيويورک بزرگ شدم و شش ماه کارهاي عقب افتاده دارم وکلي آدم بي سر و پا تو نيويورک هست که بايد پشت ميله هاي زندان بندازمشون.نمي تونم همه چي رو ول کنم و پاشم بيام اينجا. آرگايل (دقيق و مربوط به موضوع):يعني مي خواي بگي با خودت فکر کردي که زنت اينجا موفق نمي شه و پشيمون بر مي گرده پيش خودت، پس ديگه چرا به خودت زحمت چمدون بستن بدي.درسته؟ مک کلين:همون طور که گفتم، آرگايل...خيلي تيزي. مک کلين مي خواهد که هالي هم به صورت فيزيکي (دقت کنيد که او چند بار در مکالماتش اسم نيويورک را مي آورد)و هم به صورت مجازي و استعاري ( آرگايل متوجه مي شود که مک کلين دوست دارد که همسرش خوارو پشيمان پيش او بر گردد)دوباره به او بپيوندد.به نظر مي رسد که مک کلين لازم نمي بيند که با همسرش مصالحه کند واحساس مي کنيم که او به اين اميد به لس آنجلس آمده است که هالي را با خود به نيويورک بر گرداند.وقتي مک کلين و هالي يکديگر را ملاقات مي کنند، اين گفت و گوها رد و بدل مي شود.( صفحات 16 و 17): مک کلين:ياد يه زن متاهلي افتادم که يه روزي مثل جت از درخونه خارج شد و ديگه هم برنگشت...!منظورم تويي که يهو گذاشتي رفتي... هالي:ما قبلاً اين حرفها رو توي ژوئيه نزديم؟ اي بابا، جان، فرصت کاري خوبي بود...من نبايد از دست مي دادمش... مک کلين:مهم نبود چي به سر ازدواجمون مياره؟ هالي:شغل من، عنوان کاري من و حقوقي که مي گيرم به ازدواج ما ربطي نداره، مگر اين که نظر تو رو نسبت به ازدواج عوض کنه. مي خواي نظر منو درباره ازدواج بدوني؟ يه نوع شراکته که آدمها همديگه رو در شرايط بد کمک کنن، وقتي شکست خورده ن، همديگه رو دلداري بدن... و وقتي يکيشون يه موفقيتي به دست مياره، لعنت بر شيطان، تشويق و هورا کشيدن هم چيز بدي نيس.(آرام)جان، من بهش نياز داشتم.(مکث)لياقتش رو داشتم. سکوت آزاردهنده اي برقرار مي شود، انگار هالي، مک کلين را به چالش بر انگيخته است که چيزي بگويد، ولي او حالت مصممي به خود مي گيرد و چيزي نمي گويد. مک کلين بدون اين که دست به عمل ستيزه جويانه اي بزند، از مصالحه با هالي امتناع مي کند. نمي خواهد به لس آنجلس بيايد تا با او زندگي کند. درست در لحظه اي که نقشه هانس، هالي را در خود مي اندازد، مک کلين سرانجام متوجه مي شود که چقدر هالي را دوست داشته و چقدر طرز برخوردش درباره ازدواج انعطاف پذير بوده است (لحظه هملتي).به گفت و گويش با افسر پاول در صفحه 94 توجه کنيد: مک کلين:ببينيد...احساس بدي دارم...مي خوام يه کاري برام انجام بدين.زنم رو پيدا کنيد...و بهش بگين...بهش بگين...که من آدم نفهمي بودم، وقتي اين اتفاقات براش مي افتاد من بايد دايم پشتيبانش مي بودم...ما خيلي زندگي خوبي داشتيم تا اين که من به همه چيز گند زدم. او بهترين کسي بود که ممکن بود سر راه آدم بي سروپايي مثل من قرار بگيره. تا حالا هزاران بار شنيده که بهش گفتم دوستت دارم، ولي هيچ وقت نبايد اين رو مي شنيد که...عزيزم، متاسفم. پس از اين که وي مي تواند بر کشمکش دروني اش غلبه کند، آن قدر قدرتمند مي شود مي تواند هانس را شکست دهد (کشمکش بيروني اش)و هالي وساير گروگان ها را آزاد کند.بدون وجود کشمکش بيروني که همان نقشه هانس باشد، مک کلين هيچ وقت وادار نمي شد که اين مشکل را حل کند وازدواجشان فيصله مي يافت.راه چاره کشمکش بيروني و کشمکش دروني با هم تداخل پيدا مي کنند و يک طرح داستان ارگانيک وقوي شکل مي گيرد. درون مايه درون مايه جان سخت مي تواند اين باشد که «تا چقدر حاضريم در راه عشق پيش برويم؟ مک کلين مي فهمد که حاضر است زندگي اش را در راه عشق به همسرش به خطر بيندازد، ولي بسياري از شخصيتهاي ديگر نيز منعکس کننده همين درون مايه در سراسر فيلمنامه هستند. هالي آن قدر عاشق اعتماد به نفس و استقلال است که زندگي اش را به خطر مي اندازد و جلوي تروريستها مي ايستد.مثل صحنه صفحه 54.که هالي با هانس رودر رو مي شود و زيرزيرکي او را احمق خطاب مي کند و براي گرفتن کمک پزشکي و امتياز دستشويي رفتن ساير گروگانها به او مي گويد:« شخصاً خوشم نمياد که خيلي بهت نزديک بشم.»اليس عاشق معامله کردن است.به اين مسئله در صفحات 12 و 67 اشاره مي شود، وقتي که وي سعي مي کند با تروريستها وارد معامله شود.عشق او به معامله درنهايت منجر به مرگش مي شود، و اين زماني است که معامله اش خراب از آب در مي آيد. کارل تروريست عاشق برادرش توني است.وقتي توني توسط مک کلين کشته مي شود، کارل قسم مي خورد که انتقام بگيرد.از اين لحظه به بعد، تنها انگيزه کارل، انتقام از مک کلين به خاطر مرگ برادرش است.او ديگر در نقشه هاي هانس، مشارکت فعالي ندارد، غير از مواردي که نقشه هاي هانس در راستاي اهداف خودش قرار گيرد. تورنبرگ خبرنگار عاشق خبرهاي داغ است.وقتي براي اولين بار خبر اشغال برج ناکاتومي را مي شنود، دوست دخترش را رها مي کند، تا خبر را پوشش دهد.حتي بعد از اين که مشتي به صورتش برخورد مي کند، روبه دوربين مي گويد:«ديديد؟»خبر از خود شخص مهمتر است. دوين تي.رابينسون، معاون پليس، عاشق اين است که رئيس مابانه برخورد کند.او جان گروگانها را به خطر مي اندازد تا کمي به تشريفات اداري مذاکره با گروگانگيران بيفزايد.حتي عشق يکي از تروريستهاي خرده پا به هله هوله هاي خوراکي تا حدي است که در اوج درگيري وتيراندازي مشغول خوردن يک آبنبات مي شود.هانس نيز مسلماً عشق تملک اشياي ارزشمند را دارد.او مي تواند يک روز تمام درباره آخرين مدهاي مردانه بحث کند، بدون اين که يادش بيفتد که قرار است 640 ميليون پول را سرقت کند.پس از عدم موفقيت عمليات سرقت، هانس از پنجره شکسته به بيرون پرتاب مي شود و به ساعت رولکس طلايي هالي چنگ مي زند.او هنوز دنبال ثروت است؛ حتي زماني که دارد به پياده رو سقوط مي کند. برتري شخصيت منفي قبل از اين که هانس گروبر به پياده رو سقوط کند، از هر جهت تفوق خود را اثبات کرده بود.نه تنها نقشه هايش مبتکرانه و فکر شده است، بلکه هميشه چندين قدم از هر کس ديگري جلوتر است.او مي داند که اف.بي.آي برق را قطع خواهد کرد و پيشاپيش براي آن برنامه ريزي کرده است.او براي هر قدمي که مک کلين بر مي دارد، برنامه ريزي کرده است؛ از روشن کردن آژير آتش نشاني گرفته تا تماس با پليس از طريق بي سيم.نقشه اش براي گشودن گاو صندوق ناکاتومي پيچيده و بي نقص است.دورانديشي او و « دقت وتوجهش به هر گونه اطلاعات ممکن»براي هر مشکل قابل تصوري، راه حل در اختيار مي گذارد. هانس به اندازه کافي باهوش است که...وقتي مک کلين تلوتلو خوران خودش را در طبقه بالاي مجتمع به او مي رساند،اين اتفاقات مي افتد:هانس بر مي گردد، به بالا نگاه مي کند.تغييرات حالت چهره و رفتارش حيرت انگيز است. با دستان لرزان و چشماني آميخته با ترس، آب دهانش را قورت مي دهد، به مک کلين نگاه مي کند و با لهجه بي نقص آمريکايي مي گويد: هانس:...اوه خداي من...من رو نکش...من رو نکش...تو يکي از اونايي.مي دونم... مک کلين:تند نرو، آرام باش.کاري باهات ندارم. سپس اين صحنه اي با چرخشهاي چندگانه (multi-reversal) تبديل مي شود.هانس، مک کلين را ترغيب مي کند به او اسلحه اي بدهد. سپس هانس هويت خود را فاش مي کند و اسلحه را به سمت مک کلين ميگيرد. ولي بيشترب مک کلين خشاب را خالي کرده و درواقع اسلحه بي استفاده است. ولي هانس، کارل و فرانکو را خبر کرده است و آنها به مک کلين حمله مي کنند، که نهايتاً سکانس تير اندازي شيشه اي منجر مي شود و هانس در آن، تفوق استراتژيک خود را ثابت مي کند و مک کلين را گرفتار مسير بي بازگشت مي کند که منجر به آغاز به پرده سوم مي شود. اين براي اولين بار است که مک کلين و هانس رودرروي يکديگر قرار مي گيرند و اين اتفاق در فيلمنامه خيلي دير (صفحه 78)رخ مي دهد.رابطه ميان قهرمان و شخصيت منفي در جان سخت دنباله روي مدل « دو روي يک سکه»مرسوم در فيلمهاي اکشن نيست، يعني روي شباهتهاي قهرمان و شخصيت منفي تاکيدي صورت نمي گيرد، بلکه جان سخت گريزي مي زند به فيلمهاي آگاهي اجتماعي (Social Consciousness Films)دهه 1930،مثل فيلمي از برادران وارنر به نام کاپيتان بلاد که در آنها تفاوتهاي ميان قهرمان و شخصيت منفي برحسته مي شود. مک کلين و هانس تقريباً در دو قطب مقابل يکديگر قرار دارند.مک کلين از طبقه کارگر بوده، در حالي که هانس تحصيلات کلاسيک داشته وکت و شلوار « وسايل راو»مي پوشد.اين نبرد، نبرد سبک و محتواست: تجارب خياباني مک کلين در برابر آن چه که هانس در مجلات تايم و فوربز خوانده و در برنامه تلويزيوني «60 دقيقه»تماشا کرده است (صفحات 68،24 و 74).اولين مکالمات مک کلين و هانس (صفحه 54)به تضادهاي ميان اين دو مي پردازد. ديالوگ هاي هانس پيراسته و موقرانه است، اما مک کلين را يک « مهماني خراب کن»خطاب مي کند.از طرف ديگر، مک کلين مرتباً به بازيهاي تلويزيوني و کابويها اشاره دارد و خودش را به عبارتهاي گوناگون،«موي دماغ»خطاب مي کند. يکي از عوامل کليدي موفقيت جان سخت خود شخصيت جان مک کلين است. در مقايسه با لحن رسمي، خشک، شبه روشنفکرانه و استادمابانه هانس، او به زباني حرف مي زند که براي ما قابل فهم است.او يک کابوي است:آدمي فرد گرا که در واقعيت، خاکي و متواضع است.قهرماني چند لايه که از اذعان به ترس، باکي ندارد.هنگامي که مک کلين به ما معرفي مي شود (صفحه1)، او را در حال فرود هواپيمايش در فرودگاه لس آنجلس مي بينيم، در حالي که چهره اش از ترس سفيد شده است.يکي از مسافران از ترسش از پرواز سخن مي گويد و مک کلين براي حفظ آبروي خودش، آن مرد را دست مي اندازد.او مردي است که به ترس و نقاط ضعف خود اقرار مي کند وياد گرفته که با آنها زندگي کند. زماني که مک کلين با موقعيتهاي خطرناک مواجه مي شود، اين ترس از او چهره اي انساني مي سازد.او قهرماني فراتر از آدميزاد نيست، بلکه شوهر، پدر ومردي فاني است که ناچار است براي بقا بر ترسش غلبه کند.او دقيقاً همان حسي را دارد که ما ممکن است در شرايط او داشته باشيم.مک کلين بايد براي بقا، به يک قهرمان تبديل شود.چنين تبديلي نکته اساسي در فيلمنامه هاي اکشن است.همين الگو بعدها نيز توسط فراري و درخط آتش مورد استفاده قرار گرفت. نتيجه گيري يکي از چشم گيرترين جنبه هاي نوشته استيون دوسوزا، پايانش است.صرفاً در چهار صفحه، چندين پيرنگ فرعي به نتيجه مي رسند.از مرگ هانس گرفته تا فرود آمدن اوراق قرضه ناکاتومي مثل برف کريسمس، تا هالي که از خير ساعت رولکس طلايي اش مي گذرد (که نمادي از حرص و طمع است)، تا آرگايل، راننده ليموزين، که باعث تصادف ماشين گريزان در گاراژ زير زميني مي شود، تا اولين ملاقات قهرمان و وردستش (مک کلين و پاول)، تا مشتي که به صورت تورنبرگ برخورد مي کند (به خاطر فضول بودنش)، تا معاون پليس رابينسون که ديگر کسي به اخلاق رئيس مابانه او وقعي نمي گذارد، تا کارل که به خاطر مرگ برادرش تا آخرين نفس انتقام مي گيرد، تا گروهبان پاول که دوباره توانايي اش را به دست مي آورد تا بتواند با اسلحه اش شليک کند، تا پيوند دوباره هالي ومک کلين و...همه اينها و حتي بيشتر، فقط در فضاي چهار صفحه سليس از فيلمنامه.دوسوزا اين شبکه پيچيده را با سليقه اي مضاعف شکل داده است. استيون دوسوزا با در هم تنيدن داستان اکشن عظيمي که نقشه اش را شخصيت منفي متفکر طراحي کرده با داستان کوچکتر و شخصيتر شوهري که بايد شهامت آن را پيدا کند تا اذعان کند اشتباه کرده و بتواند با همسر قهر کرده اش دوباره آشتي کند، جان سخت را به فيلم اکشن کلاسيکي تبديل کرده که مدل آن بايد الگوي فيلمنامه هايي باشد که براي اين گونه نوشته مي شوند و تمامي فيلمهاي اکشن آينده بايد با آن محک زده شوند. 1-در آمريکا معمولاً کتاب، اول به صورت جلد گالينگور و با قيمت گزاف منتشر مي شود و بعد از مدتي در صورت استقبال خوانندگان، به صورت جلد شميز و ارزانتر عرضه مي شود.مترجم منبع:ماهنامه فيلم نگار18
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
شاخص گونه ي سينماي حادثه نويسنده:ويليام سي.مارتل مترجم:مهدي مصطفوي تحليلي بر فيلمنامه «جان سخت»به عنوان شاخص گونه از زمان اکران جان سخت در سال 1988، اين ...
دست مايه اي براي آفرينش هاي سينمايي نويسنده:مسعود ثابتي مروري بر سه دهه ... اي ترين الگوهاي اين گونه ي سينمايي را، از جمله تحرک و خشونت و حادثه هاي نهفته در فيلم .... کرد و اغلب آثاري که ساخت، از جمله آثار شاخص سينماي جنگ ايران به شمار مي آيند.
شاخص گونه ي سينماي حادثه مارتل مترجم:مهدي مصطفوي تحليلي بر فيلمنامه «جان سخت»به عنوان شاخص گونه از زمان ... به وضوح در صفحه هاي فيلمنامه آمده است و همين ...
شاخص گونه ي سينماي حادثه vazeh.com 05:45:31 07:14:40 12:13:30 17:11:00 17:31:27 0:8 مانده تا طلوع خورشید ... در طبقه بالاي يک ساختمان اداري و مرتفع در دام آتش ...
مارتل مترجم:علي عامري نگاهي اجمالي به زيرگونه هاي سينماي اکشن مي خواهيم شماري از ... در ادامه محبوب ترين زير گونه هاي اکشن را معرفي مي کنم، نگاهي دقيق به هر يک از آنها ابعاد شاخص چنين آثاري را برجسته مي سازد.به علاوه ..... شاخص گونه ي سينماي حادثه ...
سينماي تخيل و جلوه هاي ويژه نويسنده:سوزان سانتاگ مترجم:فرزان سجودي الگوهاي روايتي و کهن الگوها در سينماي علمي - تخيلي فيلمهاي ... شاخص گونه ي سينماي حادثه ...
از زمين تا آسمان تصوير جنگ در سينماي ايران ژانر جنگي در ايران به دليل ملاحظات ... اين گونه فيلم ها فارغ از ساختار بصري شان که با تکنولوژي روز دنيا تا حد ... سينما که با توجه به محصولات شاخص سينماي دنيا تعريف شده اند تبعيت کنيم. ... حال و هوايي متفاوت با پرواز در شب ساخت که به فيلم هاي پر حادثه ي جنگي آن سال ها پهلو مي زد.
برگزيدگان بخش انيميشن جشن سينما معرفي شدند · رسول ملاقلي پور شاعر ... دو فيلم سينمايي مستند از تلويزيون به نمايش در مي آيد ... شاخص گونه ي سينماي حادثه ...
برگزيدگان بخش انيميشن جشن سينما معرفي شدند · آلزايمر فيلمي در ستايش ... دو فيلم سينمايي مستند از تلويزيون به نمايش در مي آيد ... شاخص گونه ي سينماي حادثه ...
برگزيدگان بخش انيميشن جشن سينما معرفي شدند · رسول ملاقلي پور شاعر ... دو فيلم سينمايي مستند از تلويزيون به نمايش در مي آيد ... شاخص گونه ي سينماي حادثه ...
-