تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هرگز زمين باقى نمى‏ماند مگر آن كه در آن دانشمندى وجود دارد كه حق را از باطل مى‏ش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815529977




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بعضي اعلام درمقالات شمس(1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بعضي اعلام درمقالات شمس(1)
بعضي اعلام درمقالات شمس(1)   نويسنده:مجيد آقاخان پور سرخاب*   چکيده :   شمس تبريزي در مقالات ،نام 225تن از اشخاص معروف و کمتر شناخته شده و ناشناس را ذکر کرده است . گروه اول شامل اعلام پيامبران ،شخصيت هاي معروف و مهم عرفاني ،فلاسفه ،حکما ،مفسرين و فقها ،سلاطين و امرا و ...مي شود که به طورکلي اشخاص مشهور و شناخته شده اي هستند .اما گروه دوم اعلامي هستند که امروزه کمتر شناخته شده و يا ناشناس اند .در برخي منابع شايد بتوان نام و نشان بعضي ازاين افراد را پيدا کرد .در اين مقاله براي شناسايي و معرفي چند تن ازاين اشخاص بحث شده که اميد است اگر صائب نيز نباشد ،لااقل در اين موضوع فتح بابي محسوب شود . کليد واژه ها : 1)شمس تبريزي 2)خواجه ابوبکر 3)کمال الدين اميرمحفل 4)کمال الدين معرف 5)نظام الدين ،همام الدين 6)مقالات شمس 7)مناقب العارفين . مقدمه :مقالات شمس تبريزي از متون مهم عرفاني -حکمي و در عين حال کمتر شناخته شده ي ادبيات فارسي است .اين کتاب که تنها اثر مانده از شمس تبريزي است مجموعه اي از تقريرات و سخنان شفاهي اوست که آنها را پس از ورود به قونيه (در سال 624هق)و بيشتر در حضور مولانا و در جمع ياران و مريدان او مخصوصاً حسام الدين چلپي و سلطان ولد بيان کرده و احتمالاً به وسيله ولد نوشته شده و بعدها ،«مقالات »،«اسرار »و يا «خرقه »نام گرفته است .(1) مقالات که ما را با شخصيت ،خصوصيات اخلاقي و نيزعقايد شمس تبريزي درباره ي مسائل مختلف آشنا مي کند ،اثري نيست که به دست خود شمس کتابت شده باشد بلکه -به طوري که اشاره شد -بياناتي شفاهي است که وي آنها را يا درجواب سؤالي پاسخ داده ؛يا اشکال و شبهه اي را که بر موضوعي وارد مي شده ،به آن جواب داده و رفع شبهه مي کرده است ؛و يا موضوعاتي بوده که خود ،آنها را طرح و درباره آنها صحبت کرده و نظر مي داده است . قسمت اعظمي از مطالب اين کتاب ،شامل عقايد و نظرات مختلف و منحصر به فرد شمس تبريزي درباره افراد و شخصيت هاي مختلف و نقد و بررسي نظريه ها و انديشه هاي آنها درباره ي مسائل گوناگون است .آراء متفاوت شمس درباره اين اشخاص ،يکي از موارد مهم و قابل تأمل او است .سخناني که شمس تبريزي درباره ي اشخاص گوناگون گفته و درباره افکار و عقايد آنها نظر داده و نيز تحقيق و بررسي درباره آنها به خاطر تأثيري که در تاريخ فکري و ذوقي اسلام و ايران داشته اند و همچنين تلقي متفاوت شمس از آنها ،حائز اهميت فراواني است . شمس تبريزي در مقالات ،ضمن بيان ديدگاه ها ،تفکرات ،علايق و آموخته هاي خود نسبت به مسائل گوناگون و موضوعات کلي و جزئي ،اعم از اعتقادي و مذهبي ،فکري و انديشه اي ،سياسي و اجتماعي ،عاطفي و خانوادگي و مسائل عادي و روزمره زندگي ،از 225تن نيز به صورت هاي مستقيم و غير مستقيم نام برده است و درباره شخصيت ،انديشه و سخنان عده ي زيادي از آنها اظهارنظر کرده است .اين اعلام را مي توان به دو گروه عمده اعلام اشخاص معروف و مشهور؛و نيز اعلام اشخاص کمتر شناخته شده و ناشناس تقسيم کرد .بخشي ازاين اعلام (گروه اول )،اسامي پيامبران ،شخصيت هاي معروف و مهم عرفاني ،حکما ،فقها ،مفسران ،سلاطين ،و امرا و ساير چهره هاي مطرح تاريخ ،فرهنگ ،تفکرو انديشه اسلامي -ايراني هستند که از لحاظ زاويه ديد متفاوت و نحوه ي خاص تلقي شمس از آنها بسيار اهميت دارند ؛اما بخشي ديگر (گروه دوم )از اين نام ها براي خواننده ي امروزي يا کمتر شناخته شده اند و يا کاملاً ناشناس ؛که گاه با جستجو در منابع و مآخذ گوناگون مي توان اثر و نام و نشاني ازآنها به دست داد ؛ولي بعضاً اين کار غير ممکن است .اين افراد که هويت بيشترآنها امروز براي ما ناشناخته و گمنام اند،بيشترکساني بوده اند که شمس در زمان حضورش در قونيه و در نزد مولانا ،با آنها درتماس و مراوده بوده و به نوعي ارتباط داشته است .اولين و قوي ترين احتمالي که درباره کيستي آنها مي رود اين است که از مريدان ،ياران و بستگان مولانا بوده اند ؛يا اين که عالمان و شخصيت هاي گمنام و غير مشهوري بوده اند که درآن روزگار ،در قونيه زندگي مي کرده اند ؛و يا حتي مي توانند مردم عادي و معمولي کوچه وبازار باشند ؛که اگر تنها دليل لزوم شناسايي و يافتن اطلاعات بيشتر درباره اين افراد ،اين باشد که مي تواند ما را در کشف ابعاد ديگري از شخصيت و زواياي ناشناخته و پنهان زندگي پرازابهام شمس تبريزي و نيزمولانا ياري دهد ،خود داراي اهميت و ارزش بسياري است . جناب استاد دکترمحمد علي موحد بعضي از اين افراد را شناسايي و تعليقات خود بر مقالات شمس تبريزي و نيزکتاب شمس تبريزي معرفي کرده اند .اما برخي ديگر هنوز گمنام و ناشناخته باقي مانده اند .در جايي ديگر نيز تا آنجايي که نگارنده اطلاع دارد فحص و بحثي دراين باره نشده است .دراين مقاله درباره شناسايي تني چند از اين افراد ناشناس و انطباق آنها با اشخاصي که در سايرمنابع ،نامي ازآنها آمده ،حدس و گمان هايي زده شده است .هرچند که صحت آنها را عجالتاً نمي توان به قطع يقين ثابت کرد ؛اما به راحتي هم نمي توان ازآنها گذشت .اين نوشته همين اندازه که طرح مسأله و فتح يابي درباره شناسايي و معرفي اين اشخاص کرده است اميدواراست که بتواند تا حدي مفيد واقع شود . خواجه ابوبکر :   «خواجه ابوبکرازآن ماست .بيا تو بوسه اي دهمت ،اگراين ساعت به قاضي برندش ،با قاضي ما بگويد و بشنود ...»(شمس تبريزي ،846:1377) مولانا در نامه شصت و دوم مکتوبات ،که خطاب به قاضي سراج الدين ارموري (594-682)است ،ازشخصي به نام خواجه ابوبکراسم مي برد .مفاد اين نامه توصيه و سفارش خواجه ابوبکر به قاضي سراج الدين است .بنا به فرموده مولانا اين شخص -که درايام کودکي ،خانه و ملک موروثي اش را به ظلم و ستم از او گرفته اند -و مادرش ازخويشاوندان او هستند : «خواجه ابوبکرو مادرش که از متعلقان و خويشان اين داعي اند ،کودک صالح است و محب صالحان و بي کس و مظلوم .ملک او را به ظلم ستده اند درحالت طفوليت ....هيچ موضعي ندارد که شب آنجا پناه گيرد .مادرش درويش ،جده و شوهر مادرش بدخو و تنگدست و منع کرده کودک را که در خانه من ميا و نان من مخور .»(مولوي 1371 :1-140) مولانا ازسراج الدين ارموي مي خواهد که به خواجه ابوبکرکمک کند تا وي خانه اش را پس بگيرد : «الله ،الله،همت مبارک بدان گمارد که آن خانه که بدو ميراث مانده است بدين مظلوم بي کس رسد تا زنده شود ...و مادرش و جده اش و قومشان همه صالحان و نمازگزاران و مظلومان بوده اند :»(همان :141) احتمالاً اين فرد همان خواجه ابوبکري است که شمس از او ياد مي کند .(2) کمال :   «حميد مذکر در نرسدش که خجندي را چيزي گويد :زخم آن بخورد .او آستين بيفشاند صد حميد برخيزد .هم سنگ صد چو اويا دارد .قاضي عزرا بايستي که منعش کردي .خود آن مي گويد درحقيقت .کمال با آنکه خلعت او به او نارسيده و در وعظ صد جفايش گفته بود،هرگز ندا توبه گويد و به وعظش حاضر نشود و کسر و بدش مي گويد .»(شمس تبريزي ،1377 :383) «آخر هجو کسي را کنند که او مدحي ارزد .حميد کل و عزکل و کمال کل ،هرسه کلان !صلاي کلان !»(همان :822) به احتمال قوي اين کمال ،همان کمال الدين امير محفل است که افلاکي در مناقب العارفين ،نام وي را چندين بار ذکرکرده است .علاوه براين که شمس نام او را در کنار نام قاضي عزالدين سيواسي (عز)مي آورد ،افلاکي نيزدرحکايتي نام اين دو شخص را درکنارهم ذکرمي کند .سخن افلاکي ،هم احتمال ما را تقويت مي کند و هم ،کلام شمس را توضيح مي دهد : «حضرت مولانا ...در اثناي وعظ ،حکايتي فرمود که در فلان اقليم مرغکي بود که موي سر نداشت .کمال الدين معرف تحسين ها مي کرد و مي گفت که هزار آفرين اي پادشاه راستين ،براي ادبت ميرام .نايب قاضي مولانا رکن الدين همان لحظه مريد شد ،به سبب لطافت آن کلمه اي که فرموده بود .چه مگر قاضي عزالدين و کمال الدين امير محفل هردو کل بودند ،موي سر نداشتند ؛و او به طريقي آن حکايت را ادا کرد که گردي در دل ايشان ننشست .»(افلاکي ،1959م،ج1 :105) در مناقب العارفين ازکمال ديگري با عنوان کمال الدين معرف و معروف به کل کمال نام برده شده که سمت معرفي داشته است .(3) افلاکي حکايتي را نقل مي کند که در آن به شغل کمال معرف اشاره شده است : «در آن زمان بزرگي از اعيان شهر وفات يافته بود و مجموع اهل قونيه درآن مجموع حاضر گشته ،مگرحضرت مولانا بيرون سراي متوفي سير مي فرموده تا جنازه بيرون آمدن ؛و کمال الدين معرف ايستاده بود .صدورشهر را علي الانفراد تعريف مي کرد که بسم الله خواجه صدرالدين ،مرحبا اخي بدر الدين ،بسم الله اميرکمال الدين ،خوش آمدي مولانا سيف الدين ،شاد آمدي شيخ عزالدين و ازاين قبيل بي حد مي گفت ...»(همان :3-172)شمس تبريزي در مقالات نامي ازاو برده است : «کمال معرف را گفت من پاچه نخوردم تاکنون درين شهر .صد لعنت بر تو باد ،اگر نخوردي .آن هفتصد روزه ي مقبول را قبول نکرد ،درسلطان العارفين به تعجب نظر کرد ازدرون .برون نرفت که شکمش دريد و سرکش ببريدند .:(شمس تبريزي ،1377 :803) پی نوشت ها :   * کارشناس ارشد ادبيات فارسي (کتابخانه ملي تبريز ) 1-در اين باره ،رک ::مقالات شمس تبريزي ،تصحيح و تعليق دکتر محمد علي موحد ،پيشگفتار مصحح ،ص30. 2-دکتر توفيق سبحاني معتقد است ،خواجه ابوبکر مذکور در مکتوبات احتمالاًيا ابوبکر جولقي نيکساري است که در مناقب العارفين ذکرش رفته و يا ابوبکر ربابي است !(درباره ي اين نظر ،ر.ک :مکتوبات مولانا جلال الدين رومي ،تصحيح دکتر توفيق ه .سبحاني ،تعليقات ،ص266.) 3-دهخدا درباره اين شغل مي نويسد :«معرف :آن که نزد قاضي و سلطان ،مردمان را شناساند .يا اين که در مهماني ها و ماتم ها ،نام و شغل هر واردي با آواز بلند به قصد تعريف گويد .»(دهخدا ،1372-1373،ج13،ذيل «معرف ») منبع:نشريه پايگاه نور ،شماره 11. ادامه دارد...  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 748]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن