واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سبک شناسي شعرکمال الدين اسماعيل اصفهاني (خلاق المعاني )(1) نويسنده:پوران يوسفي کرماني* چکيده : دربحربيکران شعرو ادب فارسي ،قصيده سرايان بسياري را داشته ايم که ده ها تن از آنان درميان اهل ادب و تذکره ها در اوج شهرت هستند .کمال الدين اسماعيل اصفهاني از قصيده سرايان سبک عراقي و در تحول و دگرگوني غزل نقش بسزايي داشته است . مهارت و استادي کمال اسماعيل در خلق معاني دقيق و باريک و التزامات دشوار و تقيد آوردن رديفهاي مشکل است و همين خلق مضمون و معاني باريک سبب شده است که وي را خلاق المعاني بنامند . واژگان کليدي : کمال اسماعيل،اشعار ،قصيده ،خلاق المعاني مقدمه : اگرنبودت اهل سخن کنم دعوي مرا معاني باريک بس بود اعجاز منم زاهل هنر،يادگار درعالم حقيقت است که مي گويم اين سخن نه مجاز کمال الدين اسماعيل اصفهاني از استادان قصيده سرا در پهنه ادب فارسي است .توانايي اين شاعر نو پرداز دراستخدام معاني و ابتکار مضامين از اشعار او پديد است .خلاق المعاني شاعري اهل علم است ،اطلاع و احاطه او در علوم اسلامي و ساير علوم بخصوص نجوم ،رياضي ،طب و دقت ادبي او درترکيب الفاظ ،که همواره در اشعار خود از آن سرچشمه مدد مي جويد و تأثير آن درقصايدش آشکار است و جز به راهنمايي و کمک آن علوم و اطلاعات به مقاصد او راه نتوان يافت ،سبب پوشيدگي آراء و افکاروي گرديده ،چندانکه گمان مي رود مضامين ابياتش سراسر پيچيده و فکر او از حد طبيعي برون است . «معاني و مضامين دقيق و نازک خياليهايي که در اشعار گويندگان قرن هشتم يعني خواجو،کمال خجندي ،سلمان ساوجي ،و امثال ايشان به حد وفور موجود است سرچشمه اصلي آن گفته هاي خلاق المعاني استاد کمال الدين اسماعيل اصفهاني است »(سير غزل در شعر فارسي ،1369،ص86) استادي که کمال الدين به طور مستقيم با او در ارتباط بود .و از او درس گرفته ،پدرش جمال الدين عبدالرزاق بود .«جمال الدين عبدالرزق و پسرش کمال الدين اسماعيل شاگرد مکتب سيد حسن غزنوي و ازسبک وي تقليد کرده اند .»(مقدمه ديوان سيد حسن غزنوي ،1362،ص398) کمال اسماعيل گذشته از فارسي به عربي نيز شعر مي سرود اما اشعار عربي وي نيز مانند آثارمنثورش از ميان رفته است .»رساله القوس دليل بارزي بر مهارت او در دقايق زبان و ادب تازي است .(تاريخ ايران کمبريج ،ج5،ص553) ديوان کمال اسماعيل در قالبهاي مختلف شعر فارسي از قبيل قصيده ،غزل ، رباعي ،قطعه ،ترکيب بند و مثنوي است .غزليات وي بيشترجنبه دنيا گرايي و عيني دارد و در اواخر عمربه عرفان گرايش پيدا کرد و اشعاري در مورد قناعت ،رياضت و عدم اعتنا به اموردنيوي سروده که به ذوق عرفاني او مربوط است ،پيروان کمال اسماعيل،امير خسرو دهلوي ،سلمان ساوجي و ازهمه مهمترحافظ است .در شرح جنون ،تفسيرموضوعي ديوان حافظ از سيد احمد بهشتي شيرازي ابياتي را که حافظ از کمال اسماعيل الهام گرفته آورده است ،ما در اينجا چند نمونه را ذکر مي کنيم : کمال اسماعيل بگويم و نکند رخنه در مسلماني تويي که نيست ترا در همه جهان ثاني (ديوان ،ص245) حافظ بيار باده رنگين که يک حکايت راست بگويم و نکند رخنه در مسلماني کمال اسماعيل مي باز خورم و ليک مستي نکنم الا به قدح دراز دستي نکنم داني غرضم زمي پرستي چه بود تا همچو تو خويشتن پرستي نکنم (ديوان ،ص922) حافظ به مي پرستي از آن نقش خود برآب زدم که تا خراب کنم نقش خود پرستيدن «کمال گاهي در رباعيات خود از واقعه شوم يورش مغول ياد مي کند و اين از نمونه هاي نادر شعر واقع گراي فارسي در اين زمينه است .رباعيات سياسي و اجتماعي در قديم فراوان نبوده ،اما کمال در رباعيات خود به حوادث تاريخي ،دردهاي اجتماعي ،نابسامانيها اشاره و يا به صاحب قدرتان حمله کرده است . کوديده که تا بر وطن خود گريد بر حال بد و واقعه ي بد گريد وي برسريک مرده دو صد گريان بود امروز يکي نيست که برصد گريد (ديوان ،ص964) سه رباعي ذيل که در نسخ معتبر از جمله قزويني به نام حافظ ثبت شده است از کمال الدين اسماعيل است . امشب زغمت ميان خون خواهم خفت وزبستر عافيت برن خواهم خفت باورنکني خيال خود را بفرست ادرنگرد که بي تو چون خواهم گفت (ديوان ،ص827) لب باز مگير يک زمان از لب جام تا برداري کام جهان از لب جام درجام جهان چو تلخ و شيرين بهمست اين از لب يار خواه و آن از لب جام (ديوان ،ص909) آن جام طرب شکار بردستم نه وآن ساغر چون نگار بردستم نه آن مي که چو زنجير بپيچد برخود ديوانه شدم ،بياربردستم نه (ديوان ،ص910) و برخي از رباعيات کمال اسماعيل به نام خيام ثبت شده است ازجمله : من باده خوردم و ليک مستي نکنم الا به قدح دراز دستي نکنم داني غرضم زمي پرستي چه بود تا همچو تو خويشتن پرستي نکنم (ديوان ،ص922) سير رباعي در شعر فارسي ،1363،ص82،61-175) از قصايد مهمه کمال قصايد مردف است اين نکته فرا اهل ادب واقفند که تا چه اندازه رسانيدن اين گونه قصايد و عهده کردن آنها مشکل و ازحد سهولت دوراست .يکي از قديمي ترين موضوعاتي که در شعر فارسي دري مورد توجه شاعران ما واقع شده موضوع مدح و مديحه سرايي در قالب قصيده مي باشد .کمال بيش از هر چيز به مديحه سرايي رغبت داشت و مدايح او سرشار از فصاحت و بلاغت کلام و مزين به صنايع و فنون برجسته و دشوار ادبي است ممدوحان کمال اسماعيل عبارتند از :علاءالدين تکش ،جلال الدين منکبرني و بردارش غياث الدين پيرشاه ،اتابک سعدبن زنگي ،اتابک ابي بکربن سعد زنگي ،مظفر الدين محمد بن مبارز ،رشيد و طواط ،شيخ شهاب الدين سهروردي (صاحب کتاب عوارف المعارف )و افرادي از خاندان صاعد و خجند . کمال اسماعيل خود را مفخر عراق مي داند : اگر به شعر نکو افتخار شايد کرد به من عراق تفاخرکند تو خود داني (ديوان ،ص247) و در آن روزگار براي خود در شاعري نظيري نمي بيند : اين يکي هست که اندر همه آفاق امروز دومي نيست مرا در نمط صنعت من (ديوان ،ص335) و بهترين دليل اشعارخود را مي شمارد نظمي تراش کرده ام ازطبق کز نکت کمتر تراشه چينش اعشي و اخطلست (ديوان ،ص316) در قرن ششم کمتر شاعري است که از اهل زمانه روزگار شکايت نکند و از بي وفايي ياران و دوستان گله ننمايد .کمال از شاعراني است که در سراسر زندگي رنجها،ناراحتي ها و بيماري هاي گوناگون ديده است : بنالم از کسي از بد بنالد از آنک زروزگار من از بد بسي بتر ديدم (ديوان ،ص381) «اهم اين رنجها که شاعر از آن گله بسيار کرده ،کساد بازار شعر بوده که براثر انقلابات و نابسامانيهاي زمان او پديد آمده است و درديوان وي اشعار بسيار در اين باره مي توان يافت : هيچ حاصل زفضل و دانش نيست اندر اين روزگاربي حاصل (ديوان ،ص595) و قصيده اي در مذمت شعر و شاعري سروده ،که مطلع آن اين است : به چشم عقل نگه مي کنم در يمين و يسار زشاعري بتراندرجهان نديدم کار » (مقدمه ديوان کمال اسماعيل،1348،ص81و82) «کمال اسماعيل ضمن قصيده اي خطاب به رکن الدين دعويدار قمي که ناديده به يکديگر ارادت مي ورزيدند و اوضاع ناگوار زمان خود را تشريح مي نمايد : مي دهد دست فلک نعمت اصحاب يمين به گروهي که ندانند يمين را ازشمال (تحول شعر فارسي ،1339،ص159) کمال الدين به مانند پدرش به لغز (چيستان )توجه داشته است،او در قصيده اي مدح اتابک ابوبکررا با لغز کشتي آغاز مي کند : مي خزد برسينه همچون مار،نه دست و نه پاي وانگهي مانند کژدم ،دم برآورده به سر خانه بنياد اوبرآب وآبادان زباد وانگهي همواره او از خاک و آتش بر حذر (ديوان ،ص49و50) در قصيده اي ديگر مدح رکن الدين را با لغز خورشيد آغاز مي کند : چيست اين جرم منور سال و ماه اندر شتاب ؟ شهسواري پردل ،پيرزو جنگ ،کامياب معده مغرب زقرص او خورد هر شام چاشت وز شفق گردون به تيغ او کند هرشب کباب (ديوان ،ص89) مرثيه هاي شخصي کمال الدين درباره برادر ،پدرو عزيز از دست رفته و گل زيباي زندگيش که ناجوانمردانه دستخوش خزان حوادث شد : همرهان نازنينم از سفر بازآمدن بدگمانم تا چرا بي آن پسربازآمدند (ديوان ،ص429) چگونه در چمن خوشدلي کنم پرواز که مرغ عيش مرا روزگار پرببريد (ديوان ،ص434) کمال اسماعيل از کودکي به کسب علوم مختلف پرداخته است به طوري که در سن نوزده سالگي علاوه بر شاعري ،جواني فاضل و عالم بوده است .او با توانايي و چالاکي تمام ازاصطلاحات طبي ،نجومي ،فلسفي ،رياضي ،و شطرنج در جهت به تصوير کشيدن پندارهاي شاعرانه خويش بهره جسته و با اين شيوه ضمن اظهار فضل ،شعر را به نهايت تکلف و دشواري مي رساند . و در آن روزگار براي خود در شاعري نظيري نمي بيند : پی نوشت ها : * عضو هيات علمي واحد انار کرمان منبع:نشريه پايگاه نور،شماره 11 ادامه دارد...
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2328]