واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
غيرت در ديوان حافظ (2) نويسنده:وحيد مبارک غيرت را عوارضي است : 1-عدم تحمل غير : -حسن فروشي گلم نيست تحمل اي صبا دست زدم به خون دل بهر خدا نگار کو ؟ -در مجلس ما عطر مياميز که ما را هر لحظه ز گيسوي تو خوشبوي مشامست 2-بي ارزش و بي اعتباري تمامي مظاهر هستي در برابر دوست : -اگر چه دوست به چيزي نمي خرد ما را به عالمي نفروشيم مويي از سر دوست -غرض از مسجد و ميخانه ام وصال شماست جز اين خيال ندارم خدا گواه منست -سايه ي سوبي و دلجويي حور و لب حوض به هواي سر کوي تو برفت از يادم -از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است غرض اينست و گرنه دل و جان اين همه نيست -اين جان عاريت که به حافظ سپرد دوست روزي رهخش ببينم و تسليم وي کنم همه ي سروهاي چمن و قد همه دلبران و همه ي دلها ،نافه هاي تاتاري ،آب زندگاني فهستي ،جان و خواجگي کون و مکان و خلاصه اين که جان و جهان حافظ همه فداي مقدم دوست هستند . 3-به رمز و اشارت سخن گفتن طالب از معشوق ريالاز سر غيرت درباره ي معشوق : -نسيم صبح سعادت بدان نشان که تو داني گذر به کوي فلان کن در آن زمان که تو داني -بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشاني داد که تاب من به جهان طره فلاني داد -شاهد آن نيست که مويي و مياني دارد بنده ي طلعت آن باش که آني دارد -شيوه ي حور و پري گر چه لطفيست ولي خوبي آن است و لطافت که فلاني دارد 4- چون دسترسي بدان مقصد عالي سهل نيست پس رفيق ترين و ظريف ترين و نافذترين پيام پاوران براي رسالت برگزيده مي شوند گر چه گاهي آنان نيز محل اعتماد نيستند . پيام بردن : -صبا از عشق من رمزي بگويا آن شه خوبان که صد جمشيد و کيخسرو و غلام کمترين دارد -کس نياورد بر او دم زند از قصه ما مگرش باد مصبا گوش گذاري بکند پيام آوردن -اي صبا نکهتي از کوي فلاني به من آر زار و بيمار غمم راحت جاني به من ار -اي صبا نکهتي از خاک ره يار بيار ببر اندوه دل و مژده دلدار بيار -اي صبا سوختگان بر سر ره منتظرند گر از آن يار سفر کرده پيامي داري درکش و قوس ميدانداري غيرت و عشق ،رقيب از جمله کساني است که بيش از همه مورد خشم حافظ است ؛ آن نگهبان مزاحم که راز حريفان و مدعيان مي گردد. -در آن شمايل مطبوع هيچ نتوان گفت جز اين قدر که رقيبان تند خوداري -رقيبان غافل و ما را از آن چشم و جبين هر دم هزاران گونه پيغامست و حاجب در ميان ابرو -يا رب امان ده تا بار ببينند چشم محبان روي حبيبان -چون بر حافظ خويشش نگذاري باري اي رقيب از بر او يک دو قدم دور ترک روا مدار خدايا که در حريم وصال رقيب محرم و حرمان نصيب من باشد رقيب آزارها فرمود و جاي آشتي نگذاشت مگر آه سحر خيزان سوي گردون نخواهد شد راز داري اساس غيرت است و در اين راه ،هر که و هر چه ،افشاگري کند ،مبغوض حافظ قرار گيرد : -حسن روي تو به يک جلوه که در آينه کرد اين همه نقش در آينه ي اوهام افتاد -اين همه عکس مي و نقش نگارين که نمود يک فروغ رخ ساقي است که در جام افتاد -سر خدا که عارف سالک به کس نگفت در حيرتم که باده فروش از کجا شنيد يارب کجاست محرم رازي که يک زمان دل شرحي آن دهد که چه گفت و جه ها شنيد تو را صبا و مرا آب ديده شد غماز و گرنه عاشق و معشوق راز دارانند پس اگر اشک مورد عتاب حافظ است از آنجا که گهگاه پرده دري مي کند و افشاگري دارد : اشک غماز من ار سرخ بر آمدي چه عجب خجل از کرده خود پرده دري نيست که نيست -گر کميت اشک گلگونم نبودي گرم رو کي شدي روشن به گيتي راز پنهانم چو شمع نيست اشکم احرام صواف حرمت مي بندد گرچه از خون دل ريش دمي طاهر نيست پس از بيان غيرت معشوق اول و عاشقان و سالکان سر کوي او ،نوبت به غيرت عشق مي رسد .اکسير عشق جوي خون وجود را به آب نيل روان تبديل مي کند و عاشق و معشوق را در خود چنان غوطه ور مي کند که شناختن عشق و عاشق و معشوق امکان پذير نمي گردد . «عشق بايد که هر دو را (عاشق و معشوق را )بخورد تا حقيقه الوصال در حوصله عشق بود امکان هجران برخيزد و اين هر کس فهم نکند چون وصال انفصال بود انفصال عين وصال بود پس انفصال از خود عين اتصال بود .اين جا قوت بي قوتي بود و بود نا بود و يافت نايافت و نصيب بي نصيبي .» -برق غيرت چو چنين مي جهد از ممکن غيب تو بفرما که من سوخته خرمن چه کنم -مدعي خواست که آيد به تماشا گه راز دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد -غيرت عشق زبان همه خاصان ببريد کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد پی نوشت ها : 1-طفيل هستي عشقند آدمي و پري ارادتي بنما تا سعادتي ببري 2-عالم از شور و شر عشق خبر هيچ نداشت فتنه انگيز جهان غمزه ي جادوي تو بود 3-نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود زمانه طرح محبت نه اين زمان انداخت 4-قال داوود (ع)يا رب لماذا خلقت الخلق قال کنت کنزاً مخفياً فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکي اعرف .(احاديث مثنوي ص29) 5-ان الله جميل و يحب الجمال (احاديث مثنوي ص42) 6-همچنين چهخل هزار سال قالب آدم ميان مکه و طايف افتاده بود و ...چون نوبت به دل رسيد گل دل را از ملاط بهشت بياوردند و ره آب حيات ابدي بسر شتند ...گوهري بود در خزانه غيب گوهر محبت بود که در صدف امانت معرفت تعبيه کرده بودند .(مرصاد العباد ص74) 7-شرح مثنوي شريف ،جزء دوم از دفتر اول ،فروزانفر ،بديع الزمان ،انتشارات علمي و فرهنگي ،چاپ هفتم ،1373و صص682-680. 8-ترجمه رساله قشيريه ،با تصحيحات و استدراکات بديع الزمان ،فروزانفر ،تهران 1374،ص417. 9-همان پفص418. 10-همان ،ص422. 11- رموز العاشفين ،با مجموعه رسايل پيران ايران ،با تصحصح و مقدمه نجيب مايل هروي ،نشر گفتار ،سال 1369صص222-219 منابع و مآخذ 1-قرآن مجيد ،ترجمه مهدي الهي قمشه اي ،انتشارت اسوه ،سال 1370. 2-احاديث مثنوي ،بديع الزمان فروزانفر ،انتشارات امير کبير ،تهران چاپ چهارم 1366. 3-ترجمه رساله قشيريه ،با تصحيحات و استدرکات بديع الزمان فروزانفر ،تهران 1374. 4-حافظ نامه ،بها الدين خرمشاهي ،شرکت انتشارات علمي و فرهنگي و انتشارات سروش ،تهران ،چا دوم 1367. 5-ديوان حافظ ،خواجه شمس تبريزي ،محمد ،به اهتمام غني و قزويني ،کتابفروشي زوار ،تهران ،چاپ چهارم 1362. 6-رموز العاشفين ،با مجموعه رسايل پيران ايران ،با تصحصح و مقدمه نجيب مايل هروي ،نشر گفتار ،سال 1369. 7-سوانح العشاق ،احمد غزالي ،به کوشش حامد رباني ،انتشارات گنجينه ،تهران ،ناصر خسرو . 8-شرح مثنوي شريف ،بديع الزمان فروزانفر ،انتشارات علمي و فرهنگي ،چاپ هفتم ،سال 1373. 9-فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبيرات عرفاني ،جعفر سجادي ،تهران فطهوري 1362. 10-منتهي الارب عبدالرحيم صفي پور پفبه تحرير کربلاي محمد حسين طهراني ،به سال 1298،انتشارات کتابخانه سنايي . 11-مرصاد العباد ،نجم الدين رازي معروف به دايه ،به کوشش محمد امين رياحي ،شرکت علمي و فرهنگي ،تهران فچاپ سوم ،1366. 12-مصباح الهدايه و مفتاح الکفايه ،عزالدين محمود بن علي کاشاني ،به تصحيح ججلال الدين همايي ،موسسه نشر هما ،چاپ چهارم ،1372. 13-المنجد ،لويس معلوف ،نم ،بلاغت ،1374. 14-نفايس الفنون و عرايس العيون ،به کوشش دکتر بهروز ثروتيان ،تبريز دانشگاه تبريز ،دانشکده ادبيات و علوم انساني ،موسسه تاريخ و فرهنگ تهران 1352. پايگاه نور شماره 9
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1607]