تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 30 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831619724




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سپيده دم شعر عرب در غربت


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سپيده دم شعر عرب در غربت
سپيده دم شعر عرب در غربت   نويسنده :**دکتر محمدفاضلي   چکيده   پديده غربت و غريبي که يکي از عوارض زندگي است، ممکن است در هر عصر و مکاني پيش آيد. بنابراين طبيعي است که جامعه عرب پيش از اسلام نيز آن را تجربه کرده باشد؛ تا گروهي به ناچار ديار خود را رها کنند، تن به آوارگي دهند، در کوه و صحرا پناه گيرند، و وحوش را به معاشرت و مصاحبت برگزينند . آن گاه غربا در ديار تبعيدي به منظور تأمين نان و جان، به دست آوردن ارزشهاي انساني خود، و بازگرداندن حقوق پايمال شده شان، تاخت و تازهايي تدارک بينند و به اجرا گذارند . در مواقع فرصت هم ماجراهاي تلخ و شيرين و حسب حال خود را به صورت سرودها براي تسکين دردها بر لب زمزمه کنند، سرودهايي که در تامّل سپيده دم شعر عرب در غربت محسوب مي شود. اين مقاله به بررسيِ اين سرودها از جنبه هاي مختلف مي پردازد. واژه هاي کليدي   غربت و غريبي، صَعاليک، شَنفري، تأبّط شراً ، عُروة بن الوَرد، سرودها چنانچه در ارتباط با مادّه «غرب»به فرهنگهايي معتبر مراجعه کنيم با واژه هاي ذيل و تفسيرهايشان روبرو مي شويم. الغَرب:قصد جايي کردن، دورشدن از مردم،. گفته مي شود:دارُهم غَربةٌ ، يعني جاي سُکنايشان دور است. الغُربُ و الغُربةُ :دور شدن از وطن را گويند. رجلٌ غريبٌ :کسي باشد که از اطرفيان و دَور و بر خود به حساب نيايد. و گاهي هر دوري را «غريب»مي نامند . امّا «وطن»به معني منزل، سرا و محل اقامت و سُکني باشد.«مَواطِنُ الحَرب»را ميدانهاي جنگ و جايگاههاي درگيري گويند.(ابن منظور:لسان العرب. زُبيدي:تاج العروس . فيروزآبادي:قاموس، دهخدا: لغت نامه ) با توجه به آنچه اشارت رفت مي توان گفت که «غُربت»به معني دور شدن از زادگاه و جامعه پيشين، و ترک محل اقامت اوّليه خويش است؛ و يا روي نمودن از ديار وجاي باش ونزديکان خود، و رفتن به سمت و سوي ديگر و پيوستن به اهل و ساکنان آنجا. «غريب»هم کسي است که بيرون از سرا و قومش باشد؛يا از اطرافيان و دَور و بر خود به حساب نيايد هر چند در ميان آنان به سر برد. پديده «غربت»و «غريبي»که از رخدادهاي زندگي محسوب مي شود ممکن است از سر اختيار پيش آيد يا از سر اضطرار، زيرا انگيزه و عوامل متعدد است و متنوّع:از حرص و طمع گرفته تا سدّ جوع و ذلّت؛ و از دستيابي به زندگي بهتر و قدر و منزلت تا رهايي از ديوصفتان و پيوستن به وحوش انسان سيرت. در ارتباط با چنين پديده اي«صعاليک»جوانمردن مطرود-عصر جاهلي که در حاشيه جامعه قرار داشتند و از حقوق و حرمت انساني برخوردار نبودند با «غربت»و «غريبي»مضاعف روبرو بودند. زيرا تا در ميان قومشان به سر مي بردند از آنان به حساب نمي آمدند، و آن گاه که به اضطرار سربه کوه و بيابان مي نهادند و از نزديکان و اطرافيان مي بريدند و وحوش را اَهل و قوم خود مي خواندند، دزد و راهزن و بيگانه و دد لقب مي گرفتند . صعاليک خود از اين «غربت»مضاعف آگاه بودند و با تمام وجود آن را حسّ مي کردند، از اين روي بر مرگِ در غربت که کسي از عمه ها و خاله ها برايشان اشکي نريزد دل نهاده بودند و به آن بي مبالات و بي توجّه «شَنفَري»که يکي از «غُرابا»است :چنين مي گويد : إذا ما أتَتنِي مِيتَتي ، لم أُبالِها وَ لم تُذرِ خالاتي الدُّمُوعَ، وَ عَمّتي (مفضّليات 530/1. آغاني 187/21) و ديگري چون «تأبّط شرّاً»از آوارگي و تنهايي شبانه روز خويش در پهن دشتها و ديگر اماکن که با خطرها و نابوديها روبرو است، چنين ياد مي کند . يَظَلُّ بمَوماةٍ و يُمسي بغيرِها جَحيشاً و يَعرَ ورِي ظُهورَ المهالِکِ (لسان:«عري»المجاني الحديثه 17/1) آوارگان و غُرباني قومي عربِ عصر جاهلي -چنانکه در شماره پيش از «فصلنامه»تحت عنوان «صعاليک يا آزادگان مطرود»ياد آور شديم -از طبقات مختلف چون :«هُجَناء و اَغرِبه »«فقراي متمرّد»و «خلّعاء» گرد آمده بودند ؛ ولي در بريدن از جامعه خود ، پناه گرفتن در بيابانها، انس و همدلي با وحوش، تهيدستي و گرسنگي، ستيز با عوامل تحميليِ سرنوشت نامطلوب و انتخاب گونه اي از عيّاري ، همسويي داشتند. آنان در فرصتهاي دست داده ، از سر تسلّي دل مجروح خويش گاه و بي گاه سرودهايي را در ارتباط با وقايع روزانه و ماجراي پيش آمده زير لب زمزمه مي کردند. اين سرودها شور و شرري بودند پر از سوز و گداز از رنجها، آوارگيها ،گرسنگيها، برهنگيها و محروميّتها؛ يا حماسه اي از جوانمرديها، آزادگيها، دليريها، ستم ستيزيها، گذشتها و دامن کشيها از ننگ و بدنامي. زمزمه ها و نجواهاي اين «غُربا»که در قالب شعر و قطعاتي از آن ،جان مي گرفت خشم و ناله دردمنداني را منعکس مي کرد که بر خلاف ميل خود تن به «غربت»داده بودند؛ و پيام آزادگاني را به گوش مي رساند که از ديار دَد و وُحوش و دلِ کوه و صحرا سخن مي گفتند، بنابراين جا دارد که اين نَجواها را سپيده دَمهاي شعرِ عرب در «غُربت»به حساب آوريم . نگارنده در اين گفتار بر آن است تا سرودهاي غريبانه تني چند از «صعاليک» معروف چون «شَنفَري» «تأبّط شراً» و «عروة بن الوَرد»را از جنبه هاي مختلف مورد بررسي قرار دهد . 1.نخستين مورد - ارتباط تنگاتنگ سرودها با صاحبانش است تا آن جا گويا کلمات و جمله ها مهره هايي مي مانند که تمثال سراينده اش مي سازند؛ يا آيينه اي مي باشندتجسّم بخش صورت اين غُربا . از جمله «شنفري» در «لاميّه » اش چنين تصويري :صادقانه و واقعي از خود نقاشي مي کند. مردي پا برهنه پينه بسته،درشت هيکل استخواني گوشت ريخته، سياه سوخته چهره اي، با گيسوان بلندِ بر شانه آويخته نمدوار در هم تنيده، و خار و خاشاک گرفته آب نديده. پاره پاره جامه اي ، لاغر بازويي، بُجول مَفصَلي ، درشت کماني، آهيخته تيغي، مهاجمي تيز تک جن صفت در شبهاي سردِ تيره، سپرده چهره اي عريان به آفتابِ سوزان در بيابانها، همدمي مأنوس براي وحوش در ستيغ کوهها. اما درونمايه تصوير «شنفري»در اين سرودهاي غريبانه ، کرامت است وخردمندي،بلند نظري و کفّ نفس و ايثار، جوانمردي و دليري و مردانگي ،قوّت و صلابت و ثبات شخصيّت در غم و شادي، ظلم ستيزي و مبارزه با گرسنگي و منّت پذيري، پرهيز از خبر کشي و سخن چيني، نَفي چيرگيِ خيره سري بر خرد، و حذر از هر چه مردي و مردانگي را نسزد. عُروة بن الوَرد، معروف به «ابوالصّعاليک»در يکي از :تصويرهاي آيينه ييش چنين مي گويد: بُينتُ عَلي خَلقِ الرِّجال بأعظُم خِفاف تُثَنّي تَحتَهُنّ المَفاصِلُ و قَلبٍ جَلا عنها الشُّکوکُ ، فإن تَشّأ يُخَبِّرکَ ظَهرَ الغَيبي ما أنتَ فاعِلٌ (ديوان/132) من بر صورت و سيرت مردان آفريده شده ام با استخوانهاي پر کار و پر تحرک، و مفصلهاي چرخان و گردان. و با دلي پاک و زدوده زشک، گرت بخواهي ز پشت پرده خبرت کند زکارت- چنانکه ملاحظه مي شود وي در اين ابيات به گوشه هايي از صورت و سيرت خود اشاره مي کند،سرعت عمل و چابکي خود را مرهون آفرينش خاص خويش در داشتن استخوانها فعّال و آماده ، با مفصلهاي رام و در فرمان، در کنار دلي قوي و روشن و بيدار که از ناپيداها صاحبش را خبر کند، مي داند. همين عروه در ابيات ديگر تصويري از موي سپيد خود به دست مي دهد که نه از سر پيري و سالخوردگي است بلکه رويارويي حوادث و وقايعِ روز آن را به بار آورده فما شابَ رَأسي مين سنينَ تَتابَعَت طِوالٍ، و لکِن شَيَّبتهُ الوَقائعُ (ديوان/100) و ديگرگاه تصويري از چهره زارونزارش، و آن را علّت انساني مي نهد و حسّ مسؤوليّت ودفاع از حق، که حق جويي :جان کاه است و مشکل ساز: أتهزَءُ مِنّي أن سَمِنتَ و أن تَري بِوَجهيَ مَسَّ الحقِّ، و الحقُ جاهِدُ (فاضلي :مختارات126) و همو در تصويري ديگر خود را قوي ، مجرّب ، و صاحب ياراني گوش به فرمان به حساب آورد:که زبان است و شمشير بُرّان ، و غيرت، و راي و تدبيري برتر. (ديوان ص96) «تابّط شراً»نيز در آيينه سرودهايش با کلمات و جملات بخشهايي از اندام و حالاتش را نقاشي مي کند؛ از جمله به علت آوارگي کم خوابي، و زاد و توشه کم، گوشتهايش ريخته است و دنده ها بر آمده و معده فشرده شده و در هم پيچيده . (الاغاني145/21)تماس قدمهايش با زمين بر اثر سرعت زياد و واکنش تند و تيزشان تجسّم بخش گامهاي شتر مرغ در حرکت سريع است، و بي نام و نشان و خطرناک. (همان:143/21)شبانگاه به پناگاه وحوش در آيد و به گمان اينکه اهل شکار نيست با وي انس گيرند، تا آنجا که اگر وحوش پيش از وي انساني را در آغوش گرفته بودند وي را نيز به خود مي فشردند، غافل از اين که چون به صبح رسد، امنيتي از وي :متوقع نيست: يَبيتُ بَمَغني الوَحشِ حتّي ألفِنَه وَ يُصبِحُ لا يَحمِي لها الدَّهرَ مَرتعا رأين فتيً لا صيدُ وَحشٍ يَهُمُّه فلو صافَحت إنساً لَصا فَحنَه مَعَا 2.دومين مورد -ارتباط سرودهاي صعاليک با قصه گرفتاريها، تاخت و تازها، جنگها و غارتها و حيله ها و تدبيرهاي آنان است. قبلاً اشاره شد که سرودهاي صعاليک جنبه سرگرمي و تفنّني نداشت بلکه شراره هايي بود که از دل مجروح زبانه مي کشيد، و مروري بر ماجراي روزانه که در قالب واژه ها و جمله ها جان مي گرفت. از اين رو مي توان ادعا کرد سرودها غالباً بستر کرّ و فرّهاي عيّاران است و داستان حماسي کمين کردنها، چاره گريها و درگيرهاي آنان به عنوان مثال، به نمونه هاي چند در اين راستا اشارت مي رود الف)«شنفري»در شبي سخت و سرد؛ به تعبير خودش «نَحس»که کمان دار يگانه وسيله دفاع و نجات خويش را که همان کمان و تيرها باشد براي گرم کردنش آتش مي زند؛شبي تاريک و باراني، حمله خود را آغاز مي کند، يارانش به اعتراف خود:آتش ِ گرسنگي ، سرما و تگرک ،بيم و لرزش است . حمله چنان تند وتيز و برق آسا صورت مي گيرد که شب سر جاي خود تکان نمي خورد، و مهاجم صحنه معرکه را به سرعت پشت سر مي گذارد. سرعت عمل، مردم از خواب پريده را در تحليل حادثه گمراه مي کند: برخي آن را بانگ سگان از گذر گرگ و دَدان مي دانند؛ و برخي صداي وحشت پرندگان و شاهين به حساب آورند؛ و انگشت گروهي هم به سوي جنّيان اشاره رود که چنين کاري از آدميان بر نيايد. بستر اين حادثه شش بيت از قصيده «لامية العرب»است که تصويري زيبا از زمان حمله، انگيزه تهاجم، موفقيّت آميز بودن آن، سرعت عمل ،ترک صحنه ، و گمراهي تحليل گرانِ از خواب پريده در دل شب را ارائه مي دهد(ديوان /71). ب) نمونه دوم قصه گرفتاري و چاره جويي «تأبّط شرّاً » است. وي در ديار هُذَليان که به تاخت و تاز مي پرداخت مشک به دست به غاري از کوهي صعب العبور در مي آيد تا مشک را از عسل پر کند، مردان لِحياني هُذُلي آگاهي يافته که فرصت را نگه داشته اند، يگانه راه ورودي و خروجي معمول غار را به دست مي گيرند و بانگ مي زنند تا در آيد و تسليم شود. او که خطر را نزديک، راه گريز را تنگ، و مرگ را در چند قدمي خود مي بيند، از درون غار با لِحيانيان که راه را سد کرده بودند وارد گفتگو مي شود. راههاي حتمي تسليم شدن را يعني تن دادن به ذلّتِ اسارت و گردن نهادن به طوقِ منّت؛ يا جان دادن و جان باختن- که آزادگان را سزاوارتر است- هر دو رد مي کند، و به راه سوميِ نجات بخشِ پر خطر که عبور از پرتگاه را بدان آغشته مي کند، آن گاه مشک را به سينه مي بندد، و از بالا به پايين روي صخره هاي آغشته، لغزان لغزان خود را سالم به دامنه پرتگاه مي رساند و از چنگِ دشمنان مي رهاند، و مرگ را که نتوانسته است به او آسيبي وارد کند، خوار و شرمنده و نگران مي يابد : فخا لَط سَهلَ الأرضِ لم يَکدَح الصَّفا به کدحةً ، و الموتُ خَزيانُ يَنظرُ «تابّط شراً »نه بيت را به اين حادثه اختصاص داده است که سه بيت اوّلي را مقدمه آن ساخته مبتني بر فايده چاره جويي به موقع در هنگام بروز حوادث، و زيان از دادن فرصت. مطلع آن :چنين است : إذا المَرءُ لم يَحتَل و قَد جَدَّجِدُّه أضاعَ ، وقاسَي أمرَه و هومُد بِرُ ـ آن گاه که کار در سختي به غايت رسيد و شخصي در پي چاره جويي بر نيامد؛آن را تباه گرداند و فرصت را از دست رفته و پشت کرده يابد. (شرح حماسه 37/1-41) ج) ديگر نمونه سروده هاي صعاليک که به تاخت و تازهاي آنان مي پردازد و منعکس کننده ماجراهايشان، گفتگو شبانه «عروة بن الوَرد»با همسرش است. در اين گفتگو، زن نگران جان شوهر است و او را دعوت مي کند تا در کنار خانواده اش بماند و از تاخت و تاز دست کشد، و پايان کارش را خطرناک مي بيند. امّا «عروه»او را به کوتاه آمدن در اين زمينه مي خواند، و پيشنهاد مي کند تا به خواب رود و گرنه بيدار بماند و وي را به حال خود و تعقيب آرمانش، آزاد گذارد. زيرا در پي آن است تا پيش از آنکه فرصت از دست رود و در دل زمين جاي گيرد و روحش به جغدي بدل شود که شبانه روز بر سنگ چين گورها بنالد و شکوه کند،نامي ماندگار براي خود به دست آورد . در اين گفتگو«عروه»به همسرش يادآور مي شود تا شرم و وقار نگهدارد و صبر را در پيش گيرد چون خويشاوندان و تهيدستان مچ سياهي که به حاجتي نزد وي آيند، ساده زيستن و دستِ خالي را بر نمي تابند و او هم پاسخي در ردشان ندارد. آن گاه «عروه»ضمن تحقير طبقه ذليل صعاليک، به ستايش صعلوک راستين مي پردازد و آن را شراره اي از قدرت و قوّت مي داند که ترس و هراس وي از دور و نزديک لحظه اي دشمنان را ايمن و آرام نگذارد و در آخر، ابياتي چند به تاخت و تازهاي مستقيمش اختصاص مي دهد که در آن بيم مي دهد به زودي يارانش با تاراجهايشان هدف هايي را که احساس امنيّت مي کنند- يا به ديگر تعبيرش ثروتمندانِ در حصارّ بخل و امتناع جاي گرفته را- (ديوان ص116)به وحشت و هراس مي اندازد،تاراجي که با نيزه ها و شمشيرهاي اصيل و برّان از آن دفاع مي شود(ديوان ص66-74) در پايانِ نمونه حاضر«عروه»به سهم گيران تاراجها و غارتهايش اشاره مي کند:که شب با ورودش ، ميهمانان و نيازمنداني را به سوي من چون جوانمردان و بخشندگان گسيل دارد،هرچند که به روز رسم نادار و تهيدست مانم . يُريحُ عليَّ أضيافَ ماجدٍ کريمٍ، و مالي سارِحاً مال ُ مُقتِرِ (همان 74) 3.سومين مورد -انعکاس آراء، ديدگاهها و تجربه هاي صعاليک در سرودهاي از دل برآمده شان است. پيشاپيش يادآور مي شود هر چند صعاليک راستين غالباً آزاده، جوانمرد، ستم ستيز و شجاع بودند،امّا نهضتشان دو طيف متفاوت داشت:يکي محدود و شخصي؛و ديگري گسترده و اجتماعي . در طيف اول- افراد به فکر خويش هستند تا از ذلّت و خواري برهند، حقوق از دست رفته را به دست آورند، با کرامت زندگي کنند،از فقر و تهيدستي نجات يابند و طوق منّت کسي را بر گردن ننهند. ويژگيهاي اين طيف،خشم ،خشونت، کينه توزي،عصيان و تمرّد،آوارگي و بريدن از جامعه خود و پيوستن به وحوش در دشت و صحرا است. از نمايندگان معروف اين طيفِ غالب مي توان«شَنفرا» و «تابّط شراً» را به حساب آورد . امّا در طيف دوم -حرکت کاملاً مردمي است و تاخت و تاز در خدمت طبقه محروم صورت مي گيرد، خشم و خشونت تا حدودي رنگ مي بازد و جاي خود را به همدردي ، ايثار و مهرورزي به نيازمندان و درماندگان جامعه مي دهد. و قيام در جهتي هدايت مي شود تا برهنگان و گرسنگان بتوانند از نوعي عدالت اجتماعي برخوردار گردند و چون ساير افراد جامعه زندگي شرافت مندانه داشته باشند. از زعماي معروف اين طيف - که متاسفانه گردانندگانشان زياد نيستند - مي توان ابوالصّعاليک «عروه»را بر شمرد که معمار نظريه مشارکت تهيدستان و ميهمانانِ درمانده در سفره و منزل است . گفتني است که آرا و تجربه هاي دو طيف نيز متفاوت باشد و انعکاسي از طيفهاي مربوطه، افزون بر آن در طيف اوّل کم و پراکنده؛ و در طيف دوم زياد و منظّم، اينک به نمونه هايي از آراي دو طيف در ذيل اشارت مي رود : نخستين مسأله چشم گير در شعر «صعاليک»حادثه مرگ است. آنان عموماً از پيش آمدنش هراس ندارند و بيم به خود راه ندهند، زيرا غالباً زندگيشان تفوّقي فاحش بر مرگ ندارد. مگر نه اين است که «شنفري»چنين مي سرايد أذا ما إتَتني مَنيّتي لم أبالِها ولم تُذرِ خالاتي الدُّمُوعَ و عَمّتي وَ لو لم أرِم في أهلِ بَيتي قاعداً أتَتني إذَن بينَ العمودَينِ حُمَّتِي (ديوان 38) آن گاه که مرگم آيد هراس ندارم خاله ها و عمه ها اشک بر من نبارند گرم نشسته خانه و بيرون نباشم ميان ستونها باز آيد مرگم «تابّط شراً »نيز با مرگ مأنوس است و آن را براي آزادگان سزاوارتر از اسارت و تحمّل منّت به حساب مي آورد.(المجاني الحديثه 16/1) عروة بن الورد بارها از مرگ ياد مي کند، گاهي آن را امري عادي و طبيعي به حساب مي آورد و از آمدنش نمي هراسد (ديوان،ص67)(و گاهي آن را در معادلات فلسفه اجتماعيش قرار مي دهد و برتر مي شمارد،از جمله : يکي مرگ را بهتر از تهي دستي و فقيري مي نهد ؛ دو ديگر به قوت حوادث که شخص نتواند باري از دوشي بردارد، مرگ وي را زيباتر بود.(همان:ص29و131)و ديگرگاه آن را برابر با نشستن بر سفره مردم به حساب آورد.(همان:ص42). مسأله دوم در ارتباط با اعتماد به نفس و شخصيّت قويِ اين جوانمردان است که جلوه هاي مختلف دارد، از آن جمله «شنفري»بر ثبات شخصيّت خود درسرّا و ضرّاء پاي مي فشارد و آن را شيوه مردان قوي مي داند . فلا جَزعٌ من خَلّة مُتَکشِّفٌ و لا مَرحٌ تَحتَ الغني أتَخيّلُ (ديوان /69) نه از کمبود و ناداري بي تابم و شکوه کنم نه زيرسايه ثروت شاد و سرمستم «عروه»هم ثبات شخصيّت را زيور خود به حساب مي آورد که نه از حوادث جنگ مي نالد،و نه از آنچه روزگار پيش مي کشد بي تابي کند. (ديوان:ص98). از ديگر جلوه هاي اعتماد به نفسِ صعاليک اينکه آنان خود را اهل رأي و تدبير و انديشه به حساب آورند ، از اين روي نه در تاريک راهها سرگردان مي شوند؛ و نه خود را به رأي همسرانشان مي سپارند،(ديوان عروه:ص96،102،104 و ديوان شنفري:62،61) و چه بسا راي و تدبير خود را در اختيار ديگران قرار مي دهند، چنانکه از «تابط شرّاً »ديديم که قبلاً بدان اشارت رفت. مسأله سوم از آرا و بينش صعاليک در سروده هايشان، مواردي است که غير مستقيم آمده و صورت صفاتي دارد که ويژه خود شخصيّتها مي باشد،مانند پرهيز از صفاتي که مردان را نزيبد، مقاومت در برابر گرسنگي ،ستم ستيزي و پرهيز از عار و ننگ (ديوان:ص62-63) مسأله چهارم در طيف دوم صعاليک آراي اجتماعي گسترده عروة بن الورد در ديوانش است که جلب توجه مي کند، و در ذيل به برخي از آنها اشارت مي رود : الف)«عروه»چنانکه قبلاً گفته آمد معمار نظريه شرکت دادن گرسنگان و ميهمانان در مال و منال است. (ديوان /101،51) ب)او خرافات اعتقادي و اجتماعي را رد مي کند و آن را دروغ و حيله يهوديان مي داند.(همان:95) ج)بي کاري و خزيدن در کنج خانه و نشستن با عيال را زشت و عار به حساب مي آورد.(همان:42) د)کمال دانش و آگاهي را در پرسش و سؤال مي داند.(همان:36) ه)بزرگي نزد وي به رفتار نيک است، نه به مال. (همان:48) و)حقوق همسايگي در جهان بيني وي طيف گسترده دارد:1ـ از تعرّض و ستم در امان است. (همان:ص30)2-در حجابِ امنِ تعافلِ چشم و گوش و هوش جاي مي گيرد.(همان:ص30)3-هر ماده غذايي که همسايه فاقد آن باشد بر «عروه»حرام است (همان:ص34) ز)فقر و ثروت نيز در جهان بيني وي تاثيرات خاص خود را دارند:1-مال و ثروت حرمت و هيبت آورد، فقر و تهيدستي خواري و خفّت .(همان:43)2-بدترين و شرترين مردم فقير است ، و همه از وي دور. 3ـ مال دار محترم است و دلها مشتاق حضور او. 4-خطايش به ظاهر کم و در حقيقت بيش، خدايش با وي در تسامح و درگذشت از پيش .(همان:91) 4.چهارمين مورد -در بررسي سرودهاي غريبانه «صعاليک»جنبه هاي فنّي اين سرودها است و بيان ويژگيهاي هنري آن در آغاز يادآوري اين نکته مفيد مي نمايد که سروده هاي «صعاليک»به علّت فضاي خاصي که در آن پاگرفت و عواملي که با آن روبه رو بود، چون :بريدن از جامعه و سرنهادن به دشت و صحرا، تشويق تاخت و تاز و انتقام گيري ، انتخاب عيّاري و ظلم ستيزي ، از شانس کمتري براي ادامه حيات و گسترش، در مقايسه با شعر ساير شعراي عرب برخوردار گرديد. از اين روي بسياري از آن سروده ها احتمالاً به دست ما نرسيده است، و آنچه امروز به نام سروده هاي «صعاليک»در دست داريم، مقداري ناچيز باشد . امّا در بيان ويژگيهاي سرودها، مي توان موارد ذيل را يادآور شد: الف)از نظر شکلي و هندسي، سروده ها معمولاً بلند و طولاني نيستند. در مورد قصايدِ بلند چون «لاميّه »و «تائيّه» «شَنفري»که از اين منظر محل ترديد ناقدان قرار گرفته، ظنّ راجح آن است که در اصل از چند مجموعه کوتاهِ جدا از هم تشکيل شده،و سپس به خاطر وحدت در وزن و قافيه به صورت يک قصيده در آمده است. ب)مجموعه هاي اين سرودها غالباً فاقد مقدمه مرسوم در شعر شعراي آن روزگار مي باشد؛بدين معني آنها يا مقدمه ندارند يا اينکه مقدمه در ارتباط با فضاي همان سرودها است . ج)مطلعهاي مجموعه ها چنانکه دکتر خليف متذکّر مي شود خالي از صنعت«تصريع»است.(الشعر الصعاليک/343) د)مجموعه ها غالباً شکل و قالب قصه دارد، و از اين روي ابيات از وحدت موضوعي برخوردارند و شايد صعاليک از اين خصوص پيشتاز باشند . ه) از نظر معنوي، مجموعه ها در برگيرنده کرّ وفرّها، کمين کردنها، حمله ها، تهديديها و تخويفها، دليريها و سرعتها و ساير اعمال حماسي است . و)باز از همين نظر،مجموعه ها چه بسا فاقد ارتباط قبيله اي سراينده است،و شاعر به جاي باليدن به قبيله به صفات خود مي بالد و نسبت از خويشتن کند و ياد از مادر. ز) از نظر لفظي ، واژه ها در مواردي درشت اند و گاهي نامأنوس و سنگين، چون :إرزيز= (بَرَد) أوتَحت=(أطعَت) (شنفري فديوان /35،70)حَمِيت=(زِقّ) هَتِيت=(سريع)(عروه ، ديوان /ص34) ح)باز از همين جنبه «أجهال»در جمع«جهل»و دخول حرف جرّ«ک»بر ضمير «ها» در عبارت:«ماکها الإنسُ يَفعلُ»از «شنفري ، ديوان:ص71،69»مي تواند محل ترديد و نقد قرار گيرد، هر چند از ديدگاه نگارنده توجيه پذير است . ط)از نظر فني و هنري، مي توان گونه هاي مختلفي را از : صور خيال در سرودهاي صعاليک يافت با ويژگيهاي ذيل ساده، حسي، برگرفته از فضا و محيط موجود ، و غلبه تشبيه نسبت به ديگر فنون. از اين روي نگارنده تصويرهاي انتزاعي پيچيده و متراکم را در بيت زير: فإنّي لَمَولي الصَّبرِ،أجتابُ بَزَّه علي مثل قلبِ السَّمع، و الحزمَ أنعلُ (المجاني الحديثه10/1) ـ همانا من مالک صبرم ، لباس آن را به تن دلي بيدار به بيداري بچه گرگ پوشانم، و حزم و احتياط را کفش وي کنم - از «شنفري»نمي داند،زيرا با ساير سرودهاي صعاليک و ويژگيهاي آنها همخواني ندارد. ي)نکته آخر اينکه گاهي برخي از معاني و تصوير سازي هاي صعاليک را شعراي بزرگ پيروي کرده اند،ازجمله «متنبّي » در بيت زير : بَليتُ بِلَي الأطلال، إن لم أقف بها وقوفَ شحيحٍ ضاعَ في التُرب خاتَمُه (شرح عکبري ،328/3) ـ به کهنگي و فرسودگي ديار يار گرفتار آيم، اگر در آن جا درنگ نکنم درنگ کردنِ حريصِ انگشتر از دست داده در خاک را- نگارنده معتقد است روح تصوير همان است که «شنفري»در ستايش همسرش که به اطراف و دور و برش از شرم و حيا :نمي نگرد، مي گويد: کأن لها في الأرضِ نِسياً تَقصُّه علي أَمِّهاو إن تُکَلِّمکَ تَبلَتِ ـ گويا وي در زمين چيزي را از دست داده که سخت آن را مي جويد،و اگر با کسي به سخن آيد از شرم بريده سخن گويد. که افزون بر پيشتازي «شنفري»زيبايي و تعبير وي و سستي بيان«متنبي »بر ناقدان نکته سنج پوشيده نيست . منابع و مآخذ: 1ـ ابن مکرّم،ابوالفضل ، جمال الدّين محمد بن مکرّم بن منظور (لسان العرب)، نشر ادب حوزه قم. 2ـ ابوالفرج اصفهاني،(الأغاني)دارالتراث العربي . 3ـ تبريزي ، خطيب ، يحيي بن علي (شرح ديوان حماسه ابوتمام)، عالم الکتب. 4ـ تبريزي، خطيب، يحيي بن علي(شرح مفضليات)تصحيح دکتر قباوه . (5ـ دهخدا ، علي اکبر،(لغت نامه) 6ـزَبيدي، سيد محمد مرتضي ،(تاج العروس)تحقيق عبدالسّتار احمد فراج، دار الهدايه . 7ـ زمخشري، جارالله ، ابوالقاسم ، محمود بن عمر(اساس البلاغه )،نشر دار بيروت،1404. 8ـ شنفري،(ديوان)تحقيق اميل بديع يعقوب، دارالکتاب العربي. 9ـ شيخو،(المجاني الحديثه)مطبعة کاتولوکيّه، بيروت. 10ـ عروة بن الورد،(ديوان)تحقيق عبدالمعين ملوحي. 11ـ عکبري،ابوالبقاء،(شرح ديوان متنبي)دار المعرفه ،بيروت . 12ـ فاضلي، محمد،(مختارات من روائع الأدب العربي)،نشر سازمان سمت،چاپ دوم1386. 13ـ فيروز آبادي ، مجد الدين محمد بن يعقوب،(القاموس المحيط)داراحياء التراث العربيه بيروت، لبنان. 14ـ يوسف خليف(الشعراء الصّعاليک)دار المعارف ، مصر. استاد زبان وادبيّات عرب دانشگاه آزاد اسلامي مشهد** منبع:نشريه پايگاه نور،شماره 14 /ن  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 713]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن