تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 12 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دانش، نابود كننده نادانى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799130314




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سخنداني وخوش خواني در شعر حافظ


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سخنداني وخوش خواني در شعر حافظ
سخنداني وخوش خواني در شعر حافظ   نويسنده :**دکتر حسن نصيري جامي   چکيده   يکي ازخصالِ هنري حافظ، خوش سخني و مجلس آرايي بوده است و بعضي از غزل ها و ابياتِ شگفت و هنرمندانه ي وي گواه روشني از توجّه شاعر به اين فن و هنر است. اساساً اگر باور داشته باشيم که بخشي از معني وتلقّي لقبِ «حافظ»و نيز تبارشناسيِ اين عنوان، مربوط به خوش کلامي و خوش آوازي بوده،آنگاه جلوه اي از منش و منزلتِ شعري حافظ که متأثر از هنرِ مجلس آرايي است،مشخص تر و نمايان تر مي گردد. در اين نوشته،سعي شده با تأکيد بر منزلتِ سخنداني و خو ش خوانيِ حافظ، به جلوه اي بديع و هنري از شعر وي پرداخته شود. واژه هاي کليدي:   سخنداني ،خوش خواني،مجلس آرايي ،نکو خواني سخنداني،خوش خواني، نمي ورزند در شيراز بيا حافظ که تا خود را به ملکي ديگر اندازيم خوشگويي و خوش خواني(نکوخواني)پيشينه اي ديرپا در فرهنگ ايران و سنّت شعري دارد و سامانِ آن را مي توان -تحقيقاً (1)-از عصر حضورِ «گوسانان»و جلو ه هاي هنريِ «باربد»و«نکيسا»و«آيين هاي خسرواني»جست. اين سنّت ديرپا، پس از شکل گيري شعر فارسي-به سبب حضور دربارها و حفظِ آدابِ بار و درباري و جنبه ي مدحي-نه تنها از اين بين نرفت،بلکه بنا به شواهد موجود، از ضرورياتِ عرضه ي شعر دررسوم درباري و لازمه ي بهره و تأثير و پذيرش آن در نزد شاهان و اميران و بزرگان هر عصر گرديد. از اين منظر،شاعران را در چگونگي عرضه ي شعرِ مدحي و درباري مي توان به دو گروهِ مهم تقسيم نمود: گروهي که ذوق شعر و نيز بهره ي خوشگويي و خوش خواني -به توأمان- داشته اند ؛و گروهي که شعر مي سروده اند امّا از هنرِ خوشگويي (نکوخواني)بي بهره بوده اند و ضرورتاً مي بايست شعر خود را براي عرضه به «نکوخوان»مي سپرده اند. رودکي سمرقندي نمونه اي جالب و قابل توجّه براي اين هر دو گروه شاعران است. مي دانيم که رودکي در بهره اي از عمر،از خوشگويان و نکوخوانان و استادانِ بنامِ موسيقي عصرش بوده(2)و بسياري از اشعارش را با صوتِ نيک و نوايِ چنگ مي خوانده و نبض ودلِ مخاطبان ممدوحان را با شعر و هنرِ خود تسخير مي نموده است (3)و حتّي در اين بهره ي هنري و استادي،بخشي از چهره ي اسطوره اي وي با(«باربد»و«نکيسا»درآميخته است.(4) وي گاهي براي عرضه بهتر شعرش-شايد به ناچاريِ پيري و شکسته احواليِ پيرانه سري -از «مج»(مخ؟)استمداد مي جسته است: اي مج!تو شعر من از بر کن و بخوان از من دل و سگالش،از توتن و روان (5) به هرحال ،سنّتِ حضورِ خوشگو و نکوخوان،باوري ديرپا در شعر فارسي است و گذشته ازاين روايتِ «پدرِ شعر فارسي»، حتّي در شعر «خاتم الشّعرا»نيز نشانه اي از باور نکوخواني مي يابيم. عبدالرّحمن جامي،دريکي از مثنوي هاي «هفت اورنگ»ضمن حکايتي ، به ضرورت وسنّتِ همراهيِ نکوخوان براي عرضه ي بهتر شعرِ شاعر در مجلس و دربار اشاره دارد: شاعري در سخنوري ساحر در فن مدح گستري ماهر بهر شاهي لواي مدح افراخت پر صنايع قصيده اي پرداخت... برد روزي يکي «نکوخوان»را که رساند به عرض شاه آن را نظم را حُسنِ صوت مي بايد تا ازان حُسنِ او بيفزايد(6) از اين نظر، لقب «حافظ»نيز در خور تأمّل است .تحقيقاً(7)بخشي از معني و تلّقيِ عنوانِ«حافظ-بخصوص در شيرازِ عصرِ حافظ-مربوط است به جنبه ي خوشگويي و خوش خواني و مجلس آرايي. به تعبير ديگر،اساساً لقبِ «حافظ»-لااقل درباره خواجه شمس الدّين محمّد- نمي تواند تنها ناظر بر حافظِ قرآن بودن وي باشد.البتّه دراينکه حافظ «قرآن زِبَر مي خوانده در چهارده روايت »و «قرآني در سينه داشته»و حافظ قرآن بوده است،ظاهراً شکّي نيست ؛امّا اينکه تخلّص او تنها به اين مناسبت باشد و شهرت وي از اين جهت، محل تأمّل است وبنا به اشعار وي،نيز گمان مي رود که هر چند وي حافظ قرآن بوده امّا به سببِ اين بهره گرامي ، ارتزاق ننموده است . از سوي ديگر،در شعرِ حافظ نشانه ها و اشاراتي فراوان وجود دارد که نشانه حضور او در مجلس بزرگان و صاحب منصبان (ممدوحان )روزگارش است و از آنجا که وي ظاهراً جز شعر گفتن کار و شغل عمده اي در زندگي نداشته،(8)چه بسا آب و نانِ وي با تقرّب به ممدوحان و با بهره وري از تأثير هنرِ شعر و ذوقِ خوش گويي و خوش خواني وي در مجالس بزرگانِ عصر، تأمين مي شده است (9) مؤيّد اين نظر،به بسياري از غزليات و ابياتِ حافظ بر مي خوريم که وي به هنرهايِ سخنداني و خوش گوييِ خود اشاره نموده است که البته اين هنرها ضعلي مؤکّد بر هنرِ مجلس آراييِ وي به شما ر مي آيد و نهايتاً کيفيّتِ مدح و حضور و تقرّب وي را به اصحاب قدرت و بزرگان عصر نشان مي دهد. يکي از بهترين نمونه هاي روايتِ اين مجالس دلخواه و ذوق مدار، که به حلاوتِ شيرين سخني حافظ آراسته است در اين ابياتِ مدحي ترسيم شده است. ساقيِ شکّر دهان و مطربِ شيرين سخن همنشيني نيک کردار و نديمي نيک نام... نکته داني بذله گو چون حافظ شيرين سخن بخشش آموزي جهان افروز چون حاجي قوام امّا سخنداني و خوش گوييِ وي ، بيشتر از اشاراتِ وي به هنر آواز و شناخت و تسلّط وي بر هنر موسيقي پيداست .در شعر حافظ، بسيار به نام و اشارات ايهامي و لطيفِ هنر آواز و موسيقي -مقام ها، دستگاه ها ، ابزار آلات - بر مي خوريم که قطعاً بيانگرآشنايي و مهارت وي با اين جنبه هاي هنري دارد(10)و البته غالبِ اين اشارات بر بنيانِ هنرِمجلس آرايي و همراهي ظرافت طبع شعر -غزل سرايي - و لطافتِ ذوقِ آوازو موسيقي است . از جمله: غزل سرايي ناهيد صرفه اي نبرد در آن مقام که حافظ برآورد آواز زچنگ زهره شنيدم که صبحدم مي گفت غلام حافظِ خوش لهجه خوش آوازم غزل سرايي حافظ بدان رسيد که چرخ نواي زهره به رامشگري بهشت از ياد خوشبختانه اين ضلعِ سراسر ذوق و لطافتِ شعر حافظ،مورد توجّه خاص بوده است و اهلِ تحقيق در اين زمينه به نيکي به بررسي اين اشارات و نکته ها پرداخته اند(11) با اين همه، خوش خوانيِ شعر حافظ منحصر به آواز وموسيقي و آشنايي وي با ابزار و ادوات و گوشه ها و دستگاه هاي موسيقي نيست، بلکه «آني»- تا حدودي مغفول - در شعر حافظ است،که بيشتر در عرصه خوشگويي و خوش خواني - فارغ از حوزه تخصّصي ساز و آواز -قرار مي گيرد و شايد با باورِ «نکوخواني »سازگارتر باشد. نکوخواني و خوش خواني با اين تعبير، آن است که ما را گامي به نيازِ «شعر حافظ را چگونه بايد خواند؟»(12)و «چگونه با حافظ انس بگيريم؟»(13)نزديک تر و آشناتر مي سازد و چه بسا ، بسياري از گره ها و ابهام ها را - که غالباً از سرّ بدفهمي ِ ناشي از بدخواني است،-بگشايد. البته اگرچه در «خواندنِ»شعر حافظ بسياري از نکته هاي حوزه زبان شناسي مطرح است و رعايت آن صواب، ولي از منظر نگاهِ ما- علاوه بر ضرورتِ يادداشت و رعايتِ آن جنبه ها -بخشي از لطافت و ضرورتِ خوش خواني شعر حافظ مبتني بر شناخت روحيه «حافظ»يِ وي و نهايتاً توجّه به موقعيّت -حال و مقام- هنري شاعر در سخنداني ومجلس آرايي است . حافظ بارها در شعرخود به حضور در مجالسِ پُر طربِ بزرگانه و سرخوشانه اشاره کرده است .بخصوص در يک غزل که تماماً به توصيفِ اين گونه مجالس پرداخته شده؛با مطلع و مقطع: عشق بازي و جواني و شراب لعل فام مجلس اُنس و حريف همدم و شرب مدام هر که اين عشرت نخواهد - خوشدلي بر وي تباه وانکه اين مجلس نجويد زندگي بر وي حرام و بعيد نيست که حافظ در بيت زير با ايهامي ظريف و زيبا،اشارتي به مرتبه «حافظي»خود در اين گونه مجالس - با تعبير و پيشينه اي که ذکر گرديد -داشته باشد : حافظم درمجلسي،دُردي کشم در محفلي بنگر اين شوخي که چون با خلق صنعت مي کنم اشعار اين مجالس عموماً رگه ها و درون مايه هايي در مدح و تعظيم ممدوح دارد و خوشگويي و نکوخواني ومجلس آرايي در اين مجالس، در حقيقت بيانگر ادامه سنّت خوشگويي در دربارها و مجالس صاحب منصبان و بزرگانِ عصر حافظ به شمار مي آيد . در سنّتِ نکوخواني و خوش گويي،علاوه بر هنرِ آواز و لطافت صوت(صدا)، بايد خوش خوان از ذوقِ بيان- و به تعبير جامي :«حَسنِ ادا»(14)- و لطفِ حرکات و سَکَنات بهره ور باشد؛يعني همان سنّت و شيوه اي که اکنون از تبارِ فرهنگيِ «نقّالي»به جا مانده و يا در کشورهاي همسايه فارسي زبان با همراهي موسيقي وبه شيوه «قوّالي»عرضه مي گردد. دراين شيوه ي خوش خواني و خوش گويي، شاعر با لطفِ بيان از حال و مقام خود بهره مي جويد و به سنّت مجلس گويي ومجلس آرايي معنيِ مطلوب را به مخاطب عرضه مي دارد. جالب آنکه در شعر حافظ نيزاين رويکرد را به کمال مي يابيم و اگربا اين ضلعِ سخنداني و خوش خوانيِ حافظ آشنا باشيم، هم ظرافتِ معني بعضي از اشعار شاعر را بهتر در مي يابيم و هم از لطافتِ جلوه هاي ذوق و شاعرانه وي بهتر بهره ور مي گرديم. ضرورتاً به بررسي بيتي از اين گونه ابيات و غزليّات حافظ مي پردازيم تا کارسازي و تأثيرِ اين هنر در فهم ودرکِ بهتر لطافتِ بعضي از اشعار،مشخص تر گردد . يکي از غزل هايِ مدحي حافظ- که محتملاً در مدح شاه شجاع(786-760)است و حافظ مدايح بسياري در شأن وي سروده(15)- غزلي است با مطلعِ: تاب بنفشه مي دهد طُرّه مشک ساي تو پرده غنچه مي دَرد خنده دلگشاي تو حافظ دراين غزل نيز به شيوه خاص و بي همتايش مفاهيمي توأمان و ايهامي از غنا و عرفان و مدح آورده است، ولي در دو -سه بيت پاياني صبغه کلّي مدح غلبه مي يابد وغزل بَدَل به يک غزل شيوا و محکم مدحي مي گردد. دو بيت پايانيِ غزل اين گونه است: شاه نشين چشمِ من تکيه گه خيال توست جاي دعاست شاه من - بي تو مباد جاي تو خوش چمنيست عارضت خاصه که در بهارِ حُسن حافظ خوش کلام شد مرغي سخن سراي تو به نظر مي رسد حافظ اين غزل را براي عرضه به ممدوح،به شيوه و هنرِ مجلس آرايي يعني خوش گويي و خوش خواني -سروده است . زيرا تنها به مدد نکوخواني و خوشگويي و خوش کلاميِ حافظانه مي توان به بهره و لذّتِ معنايي بيتِ «شاه نشينِ چشمِ من ...»پي برد . در شرح ها و نيز گزيده هاي درسي که از غزليّات حافظ موجود است،شرح و معنيِ اين بيت يا مغفول مانده و يا گذرا (به معنيِ چند ترکيب و واژه آن اشاره شده است .(16) مشروح ترين شرحي که از اين «بيت»گرديده و ابتدا معني عبارات و سپس معني و مفهوم کلّيِ آن بيان شده،بدين شرح است «شاه نشين:جاي بالاي مجلس که جاي بزرگان است،/شاه نشين چشم:مردمک چشم. حافظ در جاي ديگر مي گويد:رواقِ منظرِ چشم من.../تکيه گاه:مَسند، جاي تکيه زدن ./جاي دُعاست :جمله معترضه است و چه زيبايي خاصي به بيت داده است /جاي تو:به کنايه، چشمِ من . مفهوم بيت :صدر شبستان چشم من -مردمک ديده -مَسند خيال توست . (خيال تو پيوسته در چشم من است .)اينک،هنگام دعاست، اي سرور من الهي که بدون تو ديده نداشته باشم و کور باشم.»(17) گره بيت در جمله معترضه اي است که استاد فرموده اند:«زيبايي خاصي به بيت داده است.» سؤال اينجاست که :چرا «جاي دعاست شاهِ من »؟- به کدام قرينه؟- قرينه اي براي «جاي دعا»بودن- مانند:مسجد، محراب، نمازو...-در بيت موجود نيست بلکه صارفه هايي مانند «شاه»، «شاه نشين»، «تکيه گه»ذهن را از فضاي دعا و نياز دور مي سازند . حال، بهتراست مرتبه سخنداني و فنِّ خوش خوانيِ شاعر را در نظر داشته باشيم تا از اين بيت - و ابياتي همانند -گره گشايي شود. گفتيم اين غزل يکي از غزل هايي است که درونمايه اي از مدحِ حافظانه (رندانه)دارد و هنرِ خوشگوييِ حافظ در اينجا توأم به مدح و فضاي حضور در مجلس و بارگاه ممدوح است . چنان مي نمايد که شاعر- حافظِ خوشگويِ شيرين سخنِ خوش کلام -اين شعر، در برابرِ «ممدوح شاه نشينِ بر چهار بالشِ قدرت تکيه زده»به وجدِحضور وهنرِ مجلس آرايي مي خواند و هنرمندانه از حرکات و اشارات براي ِ القايِ مقصود بهره مي جويد: با اشارتِ «دو دستِ تقديم و احترام»ابتدا اشارتي به مردمک و رواقِ چشمِ خود دارد (=شاه نشينِ چشمِ من)و سپس همان دو دستِ تقديم را به سوي ممدوح اشاره و حوالت مي دهد که :«تکيه گه خيالِ توست.»مصراع بعد،ازحال و مقامِ شاعر به خوبي پيداست و گويا به بداهه، حال و وضعي پيش آمده که دست در حالت دعا و قنوت قرار گرفته !و بنابراين با جمله معتضره زيباي:-«جاي دعاست شاهِ من-شاعر به وضعيّت دعا گويي خود و آن حالت پيش آمده، مي پردازد و به دعا و مدح «!ممدوح مي پردازد که :«بي تو مباد جاي تو»! در اينجا لطافتِ شعري حافظ به مدد ظرافت و هنرِ مجلس آرايي و خوشگوييِ وي کمال يافته و بيان شده است . در ابيات زير نيز نقشِ سخنداني و هنر مجلس آرايي حافظ را :بهتر در مي يابيم ـ درغالب اين ابيات،اشاراتِ تکريم آميزِ دست، در خطاب به ممدوح و استفاده از زبانِ حال و اشاره(بيانِ حال)بيانگر ذوقِ مجلس آرايي و هنرخوشگويي شاعر در مدح است ـ: ـ در اوج و ناز و نعمتي اي پادشاه حُسن يا رب مباد تا به قيامت زوال تو (اشاره به بزرگي و عظمتِ ممدوح و قرار گرفتن دست در حالتِ دعا و بنابراين در مصراع دوم دعاي ممدوح) به جاي خواجه و حقِ قديم و عهد درست که مونس دم صبحم دعاي دولتِ توست (از خطاب به شاه، به خود اشاره مي کند:=گدا؛ و قرار گرفتن حالت التجا:=کاين گوش)همچنين همين رويکردِ مجلس آرايي و :خوش گويي در اين ابيات: رواقِ منظر چشم من آشيانه توست کرم نما و فرود آ که خانه توست محراب ابرويت بنما تا سحرگهي دست دعا برآرم و در گردن آرَمت گرچه دوريم از بساط قرب، همّت دور نيست بنده شاه شماييم و ثنا خوان شما به عاشقان نظري کن به شکرِ اين نعمت - که من غلامِ مطيعم، تو پادشاه مطاع چون آب روي لاله و گل فيض حُسن توست اي ابر لطف بر منِ خاکي ببار هم هزار سال بقا بخشدت مدايحِ من چنين نفيس متاعي به چون تو ارزاني هنر سخنداني وخوش خواني حافظ منحصر به مدح و نکوخواني و مجلس آراييِ اصحاب قدرت و بارگاه پرغوغاي آنان نمي شود. بعضي از اشعار گواه آن است که حافظ در خلوتِ دل خواسته ي شعرِ آسمانيِ خود، با خوشگويي و خوش خواني پيکر تراشيِ خيال نموده است و تنديس هاي مرمرين از غزالان غزل آفريده است که هر يک از اين ابيات با خوشگويي و خوش خواني تنديسي مجسّم از ذوق و لطافت و خيال مي گردند؛ و مگرنه اينکه شعرِ حافظ را «قدسيانِ خلوتي ملکوت از برَ مي کنند.»!(18) اين گونه ابيات،با حلاوتِ خوشگويي و خوش خواني -حُسنِ ادا-هر يک مي توانند تنديس وتجسمي از خيال شوند و تأثير و حلاوتي مضاعف يابند و نهايتاً علاوه بر فهم مطلوب، معني، ازجنبه زيبايي هاي شعر نيز، دل انگيز و سُکرآور گردند. بيت زير نمونه اي از اين گونه ابيات است: ساقيِ سيم ساقِ من،گرهمه دُرد مي دهد کيست که تن چو جامِ مي، جمله دهن نمي کند اين بيت با خوشگويي و نکوخواني،تنديسي زيبا، مجسّم و هنري را در ذهن مخاطب مي سازد.(19)نمونه هاي فراواني نيز از اين گروه اشعار را مي توان در ديوان حافظ جُست؛مانند: بعد از اين دستِ من و دامنِ آن سرو بلند- که به بالايِ چمان از بن و بيخم برکَنَد اي دوست دستِ حافظ تعويذ زخمست يا رب ببينم آن روز در گردنت حمايل يا رب اندر کنف سايه آن سرو بلند گر من سوخته يک دم بنشينم چه شود حافظ وصال مي طلبد از ره دعا يا رب دعاي خسته دلان مستجاب کن البته بخشي ديگرازجنبه هاي خوشگويي و خوش خواني در شعر حافظ معطوف به واژگان و عباراتِ بيت است.دراين گونه ابيات، خوب«خواندن»درجهت رعايتِ حال مخاطب و بيانِ اغراض شعر، بسيار مهم است . اساساً،احوالي از قبيلِ :بيانِ شادي، درد و تأثّر ، جلب ترحّم و شفقت، تحريض مخاطب و يا تنبيه و آگاهيِ وي، با نکوخوانيِ شعر زيباتر و بهتر جلوه مي يابد . اين رويکرد شعري در شعر حافظ نيز جلوه و جلايي خاص دارد.بخصوص در اشعاري که شاعر از انواع سؤال و جواب ها(20)و خطاب ها و پرسش ها در شعر سود جسته است . اکنون غزلِ:«گفتم غم تو دارم...» حافظ،آهنگ و احوالي آشنا در اسلوب خوش گويي و خوش خواني در بين اهلِ ادب و خوانندگانِ شعر حافظ دارد . نمونه اي ديگر از اين بيانِ هنري: قامتش را سرو گفتم،سرکشيد از من به خشم! دوستان! از راست مي رنجد نگارم، چون کنم ؟ و يا سؤال ها و اصرارهايي چنين: به سامانم نمي پرسي، نمي دانم چه سرداري به درمانم نمي کوشي، نمي دانم مگر دردم وهمچنين غزل زيبايِ: ناگهان پرده بر انداخته اي، يعني چه؟! مست از خانه برون تاخته اي، يعني چه؟! کشش مصوّت ها و تکرار صامت ها نيز، در نکوخواني و خوشگويي شعرحافظ مهم و مؤثّر است. آوايي که از اين کشش ها و تکرارها ايجاد مي گردد زمينه اي زيبا و حلاوتي مضاعف در بيان شعر ايجاد مي نمايد.مانند بيت زير، که شاعر در مصراع اوّل ،القاي سکوت ووحشت و فضاي دهشتناک را دارد و در مصراع دوم، فريادهاي فريادرسي را با تکرار و کشش مصوّت ها سر مي دهد . شبِ تاريک و بيم موج و گردابي چنين هايل کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحل ها و نيز در غزل غمگنانه «نماز شام غريبان»،زاري وسوزِ ناله را، در مصراع اول اين بيت با تکرار مصوّت«ا»- و همچنين قرار گرفتن واژه«زار»در پايان ِ مصراع -تجسّم مي نماييم: به يادِ يار و ديارآنچنان بگريم زار که از جهان ره و رسم سفر براندازم که البته همه اين نواها و کشش هانشانگر توجّه شاعر به هنر سخن داني و مجلس آرايي است . سخن را با بيتي از رباعيّات حافظ به پايان مي بريم که گواه ديگري از لطافت طبع و ذوقِ مجلس آرايي اين سخندانِ چندين هنر است : گفتم:سخنِ تو؟گفت :حافظ گفتا «شادي همه لطيفه گويان صلوات!» پي نوشت ها:   1.رف:مقاله ارجمند«گوسانِ پارتي و سنّت خنياگري ايراني»از مري بويس در کتاب خنياگري و موسيقي ايران،صص100-270. ونيز مقاله «باربد درادبيّات فارسي و حماسه ملّي ايران»از دکتر مهدي باقري در کتاب نامگاني،صص20-1. و همچنين: گل رنج هاي کهن،-مقاله «حماسه سرايِ باستان»- دکترجلال خالقي مطلق،صص51-19. 2.رف:محيط زندگي و احوال و اشعار رودکي،291-257. 3.دراين باره غالبِ تذکره نويسان ومحققان متّفق القولند و همچنين حکايتِ نصربن احمد ساماني و رودکي در مقالت دومِ «چهارمقاله»نظامي عروضي، سندي روشن بر اين هنرِاستادي شاعران است که رودکي «چنگ برگرفت و در پرده عشّاق اين قصيده را آغازکرد:بويي جوي ِموليان آيد همي...»(رف:(چهارمقاله،ص52). 4.رف:مقاله ارجمند «اسطوره ي رودکي»دکتر رضا اشرف زاده، فصلنامه تخصّصي ادبيّات فارسي دانشگاه آزاد مهشد،س1،ش2و1،صص:57-35. 5.ديوان رودکي،ص19. 6.هفت اورنگ، سلسلة الذهب،ص110. 7.رف:مقاله «حافظِ چندين هنر»از دکتر باستاني پاريزي،شعر و زندگي حافظ،ص102. 8.رف:مقاله «ماجراي پايان ناپذيرحافظ»از دکتر محمد علي اسلامي ندوشن ، نشر دانش(مجله)، س2،ش2. 9.براي کيفيّت مدايح حافظ و گستره ممدوحانِ وي رجوع شود به «حافظ شيرين سخن»دکتر محمّد معين، ج1،بهره چهارم :گروه شاهان و اميران و وزيران،صص274-167. 10.مانند: ابن مطرب از کجاست که ساز«عراق »ساخت و آهنگ بازگشت زراه «حجاز»کرد فکند زمزمه عشق در «حجاز»و «عراق» «نوا»ي بانگ غزل هاي حافظ شيراز نواي مجلس ما را چو برکشد مطرب گهي «عراق»زند، گاهي «اصفهان»گيرد -زهره سازي خوش نمي سازد مگر عودش بسوخت ... 11.از جمله رف:«حافظ و موسيقي»،حسينعلي ملّاح و مقاله «حافظ چندين هنر»دکتر باستاني پاريزي . 12.عنوان مقاله اي از جناب آقاي دکتر وحيديان کاميار، در آن مقاله به مسأله تغيير و تحوّل زبان و توجه به چگونگي تلفظ واژگان در عصر حافظ پرداخته شده است.(رف:در قلمرو زبان (و ادبيات فارسي،ص150). 13.عنوان مقاله اي ارجمند از جناب آقاي بهاء الدّين (خرمشاهي(رف:حافظ حافظه ماست ،ص164). 14.جامي در ديوان(ج1،صص843و297)اين تعبير را به کار برده : جامي اشعاردلاويز تو جنسي ست نفيس بُوَد آن «حُسنِ ادا»لطف معاني تارش مطرب خوش لهجه را «حُسنِ ادا»باد نخست تا دمش از رشته جان عقده غم بگسلد منزلت ادبي و ذوق و شناخت جامي از موسيقي و توجّه وي به هنر خوشگويي و خوش خواني و آشنايي با جايگاه «نکوخواني»در عرصه شعر نيز جالب توجّه است . 15.رف:حافظ شيرين سخن ، ج1،صص220-201. 16.مانند :حافظ نامه،ج2،ص1130-محتملاً از نظر مؤلّف محترم اين بيت فاقد نکته و مفهومي کليدي بوده است.-و نيز در شرح حافظ از دکتر خطيب رهبر . 17.پيغام اهل راز،2/166. 18.صبحدم از عرش مي آمد خروشي عقل گفت: قدسيان گويي که شعر حافظ از بر مي کنند 19.پيغام اهل راز،ج1،ص11. 20.رف:مقاله انواع سؤال وجواب در شعر فارسي از نگارنده اين سطور در مجلّه تخصّصي ادبيّات فارسي دانشگاه آزاد اسلامي مشهد،س2،ش5،ص176. منابع و مآخذ: ـ پيغام اهل راز(شرح غزل هاي حافظ)،دکتررضا اشرف زاده ،اساطير ،اول ،1381. ـ خنياگري و موسيقي ايران، مري بويس و...،مترجم بهزاد باشي، آگاه اوّل ، 1368. ـ چهار مقاله ، نظامي عروضي ،تصحيح محمد قزويني ،نشر جامي، دوم ،1374. ـ حافظ حافظه ماست،بهاء الدّين خرمشاهي ، نشر قطره، اول ،1382. ـ حافظ شيرين سخن ، محمد معين ،انتشارات وزارت فرهنگ و هنر ،اول،1351. ـ حافظ نامه(2ج)،بهاء الدين خرمشاهي، سروش،دوم،1367. ـ در قلمرو زبان و ادبيّات فارسي، دکتر تقي وحيديان کاميار، محقق،دوم،1378. ـ ديوان جامي، ج2،به تصحيح اعلاخان افصح زاد،نشر ميراث مکتوب، اول ،1378. ـ ديوان حافظ،به تصحيح قزويني ...غني،اساطير،دوم،1368. ـ ديوان رودکي ،سعيد نفيسي،و...،آگاه،اول،1373. ـ شعرو زندگي حافظ(مقالات)، به کوشش دکتر منصور رستگار، نشر جامي ،چهارم،1367. ـ گل رنج هاي کهن، جلال خالقي مطلق،نشر مرکز اول،1372. ـ محيط زندگي و احوال و اشعار رودکي، سعيد نفيسي ،نشر اهورا، اول1382. ـ نامگاني(ج2)، به کوشش دکتر محمود طاووسي،نويد شيراز،اوّل پ1372. ـ هفت اورنگ، عبدالرحمان جامي، تصحيح اعلاخان افصح زادو...ميراث مکتوب،1378. مجلّات ـ فصلنامه تخصّصي ادبيِات فارسي، دانشگاه آزاد اسلامي واحد مشهد، س1 و س2 و ش1و ش5. ـ نشردانش ،س2،ش2.   **دانشگاه آزاد اسلامي واحد تربت جام منبع:نشريه پايگاه نور،شماره 14 /ن    
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 950]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن