تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):يك حديث بفهمى بهتر است از آن كه هزار حديث [نفهميده] نقل كنى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804879484




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اسلوب هنري حافظ و قرآن


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اسلوب هنري حافظ و قرآن
اسلوب هنري حافظ و قرآن نويسنده: بهاء الدين خرمشاهي غالبا تا سخن از حافظ و قرآن به ميان مي آيد ، نخستين ـ و شايد تنها – نكته اي كه به ذهن متبادر مي شود ، مسئله اقتباس حافظ از آيات و مضامين قرآن است ؛ از اين گونه كه في المثل «سلام فيه حتي مطلع الفجر » را حافظ از سوره ي قدر اخذ كرده ، يا مثلاً «كه نيستي است سرانجام هر كمال كه هست» مقتبس از «كل شيءهالك الا وجهه» ، يا «آسمان بار امانت نتوانست كشيد » اشاره با «انا عرضنا الامانه علي السموات والارض» دارد و نظاير آن.ولي در اين مقاله به اين گونه تأثير و تأثر اشاره نمي شود ، به ويژه كه فحص و استفصاي كافي در اين زمينه به عمل آمده است .(1) پيش – نهاد (=تز) ي كه اينجا مطرح مي شود اين است كه تأثير قرآن بر حافظ و هنر او جدي و عميق تر از آن است كه فقط به صورت اخذ و اقتباس مضامين باشد ، و نگارنده با فحص و تعمق كافي به اين نتيجه رسيده است كه ساخت و ساختمان غزلهاي حافظ متأثر از ساخت و صورت سوره هاي قرآن است . آري ساختمان غزلهاي حافظ كه ابياتش بيش از هر غزلسراي ديگر استقلال ، يعني تنوع و تباعد دارد ، بيش ازآنچه متأثر از غزلسرايي فارسي باشد ، متأثر از ساختمان سوره و آيات قرآن است كه شرح و تفصيلش خواهد آمد . قرآن و ديوان حافظ هر دو توسن اند ؛ زود آشنا ولي ديرياب اند. با يك دو بار خواندن ، مخصوصا اگر بدون حضور قلب و قصد قربت باشد ، راهي به دور نشان نمي توان برد. به قول سنائي :عروس حضرت قرآن نقاب آنگه براندازد كه دارالملك ايمان را مجرد بيند از غوغااز طرف ديگر هر دو سهل التناول مي نمايند . بسياري كسان بوده و هستند كه فقط سواد خواندن قرآن يا فقط ديوان حافظ يا هر دو را داشته اند و هيچ چيز ديگر از جمله روزنامه نمي توانسته اند بخوانند. نيز بي سواداني بوده اند و هستند كه قرآن يا حافظ را از بر دارند و از رو نمي توانند بخوانند. باري ، به ويژه دربارهاي اول كه اين دو كتاب عظيم الشأن را مي خوانيم نامتسق و نامنسجم و جسته جسته و به اصطلاح از اين شاخه به آن شاخه مي نمايند. با بيشتر خواندن اين دو كتاب و تلطيف قريحه و نيت صدق و مأنوس تر شدن و دست از مقايسه هاي كليشه اي (يعني مقايسه ي اين دو كتاب با ساير كتابها) برداشتن ، و به شرط وجود شرايط همدلي و همسخني ، كم كم حجابها ، حجابهاي سجع و وزن و قافيه و تكرار و اصطلاحات خاص ، و مخصوصا گسسته نمايي و فقدان نظم و اتساق ظاهري از برابر ديدگان خواننده ، كه ديگر فقط يك خواننده ي عادي نيست ، يك سو مي شود . اين گسسته نمايي يا عدم تلائم آيات و سوره ها ، يا در مورد حافظ ابيات يك غزل بحثي است كه از قديم الايام درباره ي هر دو كتاب شنيده مي شده و مطرح بوده و ما به نوبت آنچه را كه ديگران در باب هر يك از دو كتاب و گسسته نمايي ظاهري اسلوب آنها گفته اند نقل مي كنيم . الف )اسلوب هنري حافظاصولا غزل كه تشيب قصايد جدا شده و در ابتدا درنزدمثلاً انوري و سنائي و عطار و مولوي از انسجام معنايي برخوردار است ، اين انسجام در اوج عزلسرايي فارسي پيش از حافظ يعني در نزد سعدي نيز تاحد زيادي محفوظ است و حافظ با آنكه بيش از هر شاعر ديگري از سعدي اثر برده و به اقتفاي بسياري (بيش ازصد) غزل او رفته و بسياري از مضامين او را اقتباس كرده و چندين مصراع او را عينا در غزليات خود درج و تضمين كرده ، بافت سخنش از نظر عدم تلائم و فقدان انسجام معنايي ، كمترين شباهتي با سخن منسجم سعدي ندارد. همين است كه آربري قائل به انقلاب حافظ در غزل است و سخن او را در جاي خود نقل خواهيم كرد . خواند مير صاحب حبيب السير مي گويد : خواجه شمس الدين محمد حافظ شيرازي كه به واسطه ي كمال بلاغت و فصاحت و غايت شهرت به جودت لفظ و عبارت ، احتياج به تعريف ناظمان مناظم سخنوري ندارد «به ماهتاب چه حاجت شب تجلي را» ؛ گويند كه روزي شاه شجاع حافظ را مخاطب ساخته ، گفت هيچ يك از غزليات شما از مطلع تا مقطع بر يك منوال واقع نشده ، بلكه از هر غزلي چهار بيت در تعريف شراب است ، و دو سه بيت در تصوف و يك دو بيت در صفت محبوب ؛ و تلون در يك غزل خلاف طريقت بلغاست . خواجه حافظ فرمود كه آنچه بر زبان مبارك شاه مي گذرد ، عين صدق و محض صواب است ، اما معذلك شعر حافظ در آفاق اشتهار يافته و نظم ديگر حريفان پاي از دروازه ي شيراز بيرون نمي نهد ...(2)گسسته نمايي ظاهري ابيات غزلهاي حافظ كه دليل و توجيه هنري دارد و به آن خواهيم پرداخت ، بعضي را به وادي جعل نظريه هاي غريب كشانده است ، و مسلم انگاشته اند كه اولا اين نقص شعر و هنر حافظ است و ثانيا بي ترديد كار كاتبان بي مسئوليت است كه ترتيب و توالي «منطقي» اوليه ي ابيات همه ي غزلهاي حافظ را طبق اغراض شخصي و شعر نشناسي خويش جا به جا كرده اند . يكي از پژوهندگان ديوان حافظ نوشته است :به اعتقاد نويسنده ي اين سطور ، بزرگترين لطمه اي كه به ديوان حافظ وارد آمده به هم خوردگي ترتيب و توالي ابيات غزلهاست ؛ و نخستين و مهمترين گامي كه مي تواند در اين راه برداشته شود همين بازآوردن ابيات هر غزل به توالي منطقي نخستين آن است – كاري كه مي بايد با چون و چرا و اگر و مگر بسيار ، با احتمال و قياس گوناگون ، با گذاشتن و گذشتن و بازگشتن هاي بي حساب و با شرط و شروط فراوان صورت پذيرد. (3)به نظر بنده لطمه اي كه به ديوان حافظ نسبت داده شده تا حدود زيادي اغراق آميز و موهوم ، و شيوه اي كه براي رفع آن پيشنهاد شده نامفهوم است ؛ و براي آنكه يك اغراق را با اغراق ديگر پاسخ نگفته باشم همين جا مي افزايم كه احتمال دستكاري و اعمال سليقه ي خودسرانه ي ناسخان ديوان حافظ به كلي منتفي نيست و تا حد معقول بايد براي آن احتمال و اهميت قائل شد ، ولي بي محابا و به گزاف نمي توان گفت كه كاتبان كمر به كين حافظ بسته بوده اند ؛ حال آنكه طبيعي ترين اين است كه كاتبان طبق قانون كمترين كوشش و طبق طبيعت خسته كننده و ملالت آور شغل خويش ، هر سطر و بيتي را با كوششي مكانيكي عينا باز نويسند. و اگر هم دل و دماغ و ذوق سليقه اي گاهي برايشان باقي مانده باشد ، محتمل تر اين است كه صرف تغيير كلمات و تعبيرات كرده باشند – علاوه بر تصحيفات و تحريفات غير عمد – و نه جا به جا كردن معتمدانه ي ابيات كه با طبيعت رونويس كردن جور در نمي آيد . و تازه از كجا ملعوم و مبرهن انگاشته اند كه اين كاتبان هم به اين نظر يعني وسواس بر هم خورده انگاشتن جاي ابيات قائل بوده يا بدان وقعي نهاده باشند ؟بار ديگر يادآور ميشوم احتمال جا به جا كردن ابيات غزلها – مخصوصا جا به جايي غير عمدي – از سوي كاتبان منتفي نيست ، بلكه تا حد و ميزان معقولي محتمل است ، و تفاوت توالي غزلها در ديوانهاي موجود – اگر در همه ي موارد از جانب خود حافظ نبوده باشد – خود گواه وقوع اين امر است . اما از سوي ديگر اين تصور كه هر غزل حافظ يك نسخه در «لوح محفوظ» دارد كه ابياتش دقيقا توالي منطقي دارند گمراه كننده است . حافظ آن همه حرف و حكمت را فقط به شرطي مي توانسته است بگويد كه در هر بيت يا هر بيت از يك غزل بتواند ساز و سروري ديگر سر كند . حافظ از شعر ، از شراب ، از حقيقت ، از زهد ، از وعظ ، از شريعت ، از زمين ، از آسمان ، از شفق ، از فلق ، از شيراز ، از زندگي ، از مرگ ، از غنيمت حيات ، از بي اعتباري عمر ، از عشق ، از علم ، از عقل ، از دوستي ، از راستي ، از مستي ، از حكام شرع و شهر ، از خرافت ، از فقر ، از كتاب ، از درس و بحث و مدرسه ، از گل و نسرين و سوسن و باغ و راغ ، از سبزه تا ستاره حرف مي زند ، و غالبا از همه ي كون و مكان در يك غزل سخن مي راند ، ديگر جايي براي ترتيب و توالي منطقي باقي نمي ماند . اين نه عيب غزل حافظ كه حسن آن است . غزل حافظ يك بعدي و خطي نيست كه ارتباط بين مفاهيم فقط از طريق توالي و ترتيب ظاهري آنها برقرار باشد . غزل حافظ يك حجم كثيرالاضلاع در ذهن خواننده مي سازد ، ولاجرم در ذهن خود شاعر هم از پيش بوده ، كه ترتيب و توالي ظاهري توفير چنداني به بار نمي آورد . نكته ي ديگر آنكه غزلهاي بسياري از حافظ و ديگران (بعد از عصرحافظ) هست كه هر بيتش در حد خويش كامل و مستقل است ، و فقط از نظر قافيه و البته فضاي كلي ، با ابيات ديگر در ارتباط است و اين ساخته و خواسته ي هنري حافظ است ، و شاخه شاخه بودن مضامين و استقلال ظاهري ابيات خدشه اي به فضاي كلي و روح هنري يا القاي معاني نمي رساند ، سهل است پر و پرواز بيشتري به آن مي دهد . وقتي كه حافظ مي گويد «شعر حافظ همه بيت الغزل معرفت است » تلويحاً يا بلكه تصريحاً به استقلال هر بيت يا اغلب ابيات غزلش اشاره دارد. يا آنجا كه مي گويد «حافظ آن ساعت كه اين نظم پريشان مي نوشت / طاير فكرش به دام اشتياق افتاده بود» گذشته از اين كه از روي فروتني نظم خود را پريشان خوانده است (و از ايهام تضاد بين نظم و پريشان غافل نبوده است ) ناخودآگاه اقرار گونه اي به تنوع مضامين (حتي ظاهرا تا حذ تشتت) غزليات خود كرده است . كه باز هم تكرار مي كنم اين نه عيب غزل حافظ كه حس آن است . آربري در مقدمه ي پرباري كه بر ترجمه ي خود و ديگران به انگليسي از پنجاه غزل و قطعه ي حافظ نوشته ، پس از آنكه گرفتاري حافظ در بن بست كمال غزل كه سعدي آفريده بود ، واز اتحاد مضموني و انسجام معنايي غزل كه سنتاٌ تا سعدي و پيش از حافظ ادامه داشته ، سخن مي گويد ، مي نويسد: حافظ حتي در عهد جواني ، چندان از ذوق انتقادي پيشرفته اي برخوردار بود كه وحدت (ظاهري و مضموني ) غزل را در محراب چند جانبگي و هنرمندانگي بيشتر ، فدا كند ، موفقيت شيوه و شگرد نويني كه او اينكه در كار كرده بود در گرو يك انضباط هنرمندانه سخت و حساسيت فوق العاده اي در برابر شكل و صورت (غزل) بود. تكامل در «لفظ»(يا به تعبير ديگر شگرد شاعرانه ) اي كه حفاظ ابداع كرد اين فكر انقلابي بود كه غزل مي تواند به دو يا مضمون بپردازد و همچنان وحدتش را حفظ كند ؛ روشي را كه او كشف كرد مي توان (با وام گرفتن اصطلاح از هنر) كنترپواني(4) ناميد مضامين مي توانند كاملا بي ارتباط به يكديگر باشند. حتي ناشكارا ناهمخوان ؛ ولي پرداخت كلي آنها كه خارج آهنگيها را به يك هماهنگي نهايي دلپذير بدل مي كند.رفته رفته كه شاعر (حافظ) تجربه بيشتري از شگرد نوين خويش بدست آورد توانست ابداعات دال انگيزي در كار آورد ديگر به هيچ وجه لازم نبود يك مضمون را تا سرانجام منطقي اش بپروراند مضامين فرعي و پراكنده را مي شد در قاب تركيب كلي درج كرد ، بي آنكه به وحدت لازمه صدمه اي بخورد از آنجا كه سنت گنجينه اي از مضامين در دامان خود داشت (اقتباض مضامين و كنار هم چيدن آنها) امري آسان بود و حافظ فقط ابتكاراتي معدود از آفرينش طبع خوش بر آنها مزيد كرده بود. و خواننده با كوچكترين اشاره آنان ربط مضامين مانوس را در مي يافت . (5)سبك حافظ به اين صورت است كه خطي نيست ، يعني پيگير و اسير يك خط باريك معنايي نيست كه ملزم باشد به هيچ تخطي و تجاوزي مثل يك قطار صبور دراز ناي ريل خود را صرفا به قصد انجام وظيفه و با نظمي ساعت وار بپيمايد بلكه چنان حركت ناپيداي غنچه اي نيم شكفته سيري دوري و دايره اي و ففاره وار دارد خوشه در خوشه مثل چشمه اي مي جوشد . سيرش و ساختمانش حلقوي يا بلكه كروي است . در همه سو مي گسترد . همين است كه از همه جا مي توان خواندنش را آغاز كرد و يا به پايان برد. « تؤتي اكلها كل حين» (ابراهيم ، 25) گويي به جاي آنكه بخوانيش مي خواندت . از همه سو خواننده را مي پايد و از همه سو به سوي خواننده مي آيد. از هر عنصر و عامل ملال آوري مي پرهيزد . سراپا حضور و هوشياري و احاطه و آگاهي از . مثل چشمه زاينده سياله ي نفس آدمي با تداعي معاني غريبش ، كه بسيار چيزها را در فيضان خويش مي گنجاند و همه چيز را در خود حل مي كند ، ولي وحدت و هويت خود را از دست نمي دهد. قصيده هاي حافظ كه لاجرم طبق تعريف قصيده ، قصد خاص و نسبت به غزل مستقيم تر و مستقل تري در آن دنبال مي شود با غزل هاي او مقايسه كنيد. آيا قصيده ها منسجم تر و پرمعنا تر ، و در يك كلمه هنري تر از غزل هاست ؟ هرگز . نيز غزلهايش را با مثنوي هايش « آهوي وحشي» «ساقي نامه» مقايسه كنيد . چنان كه معلوم است مثنوي با توجه ، تنوع و تحرك قافيه اش كه فقط محدود به يك بيت است و در هر بيت تازه مي شود ، آزاد ترين و چابكترين و رهوار ترين فرم شعر فارسي قديم است ولي در مقايسه معلوم مي شود كه سطح هنري مثنوي هاي حافظ نه فراتر از بلكه فروتر از غزلهاي اوست ، حال آنكه از نظر الزامات هنري بسيار آزاد است و از نظر محتوي و فضاي هنري يكبارچه تر و يگانه تر از غزل است نيز منسجم ترين سوره بلند قرآن ، يعني سوره يوسف را كه سراپا فقط يك ماجرا با همة فراز و نشيبهايش باز مي گويد با سوره هاي هم طولش يا هر سوره ديگري از قرآن مقايسه كنيد. با آنكه در سوره يوسف يك عنصر مثبت يعني تداوم و توالي منطقي و ترتيب زماني – مكاني از آغاز تا پايان سوره و داستان حفظ شده است ، ولي اين نكته باعث نشده است كه هنري تر و فيض بخشش تر از ساير سوره هاي قرآن باشد. گويي حفظ يك فايده با از دست نهادن چندين فايده ملازمه دارد .ب) درباره اسلوب قرآن بارزترين خصيصه سبكي قرآن كه در نخستين خواندن ، توجه انگيز و نا متعارف مي نمايد ناپيوستگي يا عدم تلائم و فقدان انسجام يا اتساق ظاهري و نظم متعارف و معهود است . طه حسين در اشاره در همين موضوع چنين مي گويد : مثلاً موضوع هاي سوره بقره بسيار از هم بيگانه اند . و اين خود دليل است كه اين سوره يك مرتبه نازل نگشته ، بلكه به تدريج و خرد خرد نازل شده است . گفتار اين سوره از مؤمنان كه از خدا مي ترسند و به غيب ايمان دارند و نماز را به پا مي دارند و از آنچه خدا به آنان روز كرده انفاق مي كنند و به آنچه بر پيغمبر و پيغمبران پيش از او نازل شده ايمان مي آورند و به آخرت و حساب و ثواب و عقاب آن ايمان دارند آغاز مي شود: اولئك علي هدي من ربهم و اولئك هم المفلحون ، آنان بر هدايتي از پروردگار خويش اند و آنان رستگارانند(بقره: 5) سپس از كساني كه كافر شده اند ، و كساني كه بيم دادن يا بخود واگذاشتن آنان يكسان و بي فايده است ، و كساني كه به هر حال ايمان نمي آورند و دلها و گوش آنها مهر و بر ديده هاي ايشان پرده اي است و عذاب دردناكي بر آنها نوشته شده سخن مي گويد. آنگاه از منافقين كه مي گويند ايمان آورديم و ايمان آورندگان نيستند و كساني كه مي خواهند خداوند را فريب دهند و جز خود را فريب نمي دهند و كساني كه در دلهاي ايشان بيماري است ، پس بيماري شان را مي افزايد و بر آنان عذابي دردناك مي اندوزد ، گفتگو مي كند. پس از آن آغاز آفرينش و آفرينش آدم را شرح مي دهد ، و از داستان ابليس – هنگامي كه از سجده كردن با فرشتگان به منظور بزرگ شمردن آفرينش آدم امتناع كرد ، و بيرون راندنش از بهشت و گمراه كردن او آد و همسرش را تا آنكه از درختي كه خدا آن دو را از نزديك شدن به آنها نهي كرده بود ، خوردند و بيرون كردن آن دو را از بهشت و پذيرفتن خدا توبة آدم را در آخر كار – سخن مي گويد. بعد از آن به داستان يهود مي پردازد و سخن را درباره آنهاد دراز مي كند ، و از اخبار ايشان و روشي كه با مسلمانان داشته اند و از ستيزه كردن ايشان با پيغمبر به تفصيل سخن مي گويد. آنگاه به قسمتي از داستان ابراهيم ، هنگامي كه برخي از فرزندان خود را در دره اي بي گشت و گياه فرود آورد ، و هنگامي كه خانه را در مكه ساخت ، مي پردازد ، و قسمتي از داستان پيغمبران را ذكر مي كند و پس از آن گردانيدن قبله از بيت المقدس به مسجد الحرام ، مي آيد ، و سپس ذكر صفا و مروه و بودن آن دو از نشانه هاي دين خدا مي شود ، و گوشه اي از حساب كافران را در روز قيامت باز مي گويد ، پس از آن نيكوكاري و حقيقتهاي آن را ذكر مي كند ، آنگاه حكم قصاص (خوانخواهي) و برخي از احكام وصيت و حكم روزه ، به ويژه روزة رمضان ، تشريح مي گردد ، و به كساني كه از هلالها پرسش كرده اند پاسخ داده مي شود ، و مختصري از موضوع قتال (جهاد) و موضوع حج و مشركان عنادورز قريش گفته مي شود. سپس از گناه شراب و قمار سخن مي رود ، و آنچه سزاوار است مردم در انفاقهاي خود بدهند بيان مي گردد ، و تشريع قسمتي از احكام زناشويي و طلاق و روابط ميان زن و شوهر و عدة زن هر گاه طلاق داده شود ، و شيردادن مادران فرزندان خود را و حقي كه از اين راه بر شوهران خود دارند ، و شيرخوارگي فرزندان نزد جز مادرانشان ، و حق شيردهندگان بر پدران كودكان شيرخوار پيش مي آيد. بعد از اينها گفتار به يهود بر مي گردد ، و داستان نبردي كه ميان طالوت و جالوت گذشت ، و كشتن داوود جالوت را ، و دادن پادشاهي و حكومت و پيمبري به داوود ، به ميان مي آيد ، سپس مؤمنان را پند مي دهد و كافران رانكوهش مي كند ، و آشكار مي دارد كه زور و فشار در دين نيست ، و راه از بيراه آشكار شده است . و قسمتي از داستان ابراهيم ، و هنگامي كهع از خدا خواست او را نشان دهد چگونه مردگان را زنده مي كند . پس خدا آنچه مي خواست از او بدون نشان داد ، دنبال ميشود ، پس مؤمنان رابه صدقه دادن امر مي كند . در اين كار اصرار مي ورزد ، و احكام آن را براي ايشان روشن مي سازد و آنان را به بهترين و كاملترين صدقه ها و جاهاي آن رهبري مي نمايد. آنگاه ربا را حرام مي كند ، و در حرام ساختن آن سخت مي گيرد ؛ پس مؤمنان را ار مي كند كه هرگاه بدهكاري و بستانكاري و خريد و فروش داشتند ، آنچه بدهكار يا بستانكار شده اند و آنچه را خريد وفروش كرده اند بنويسند ، و دو مرد يا يك مرد يا و دو زن را از گواهان پسنديده شان بر آن گواه گيرند.كتمان شهادت را حرام مي كند و آشكار مي دارد كه هركس آن را كتمان كند دلش گنهكار است .پس سوره را با آنچه پيغمبر و مؤمنان بر ان همدستان شده اند به پايان مي رساند و آشكار مي سازد كه آنان به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ، بي آنكه ميان هيچ يك پيغمبران جدايي افكنند ايمان دارند و پروردگار خود را فرمان برند و به سوي او باز مي گردند و فرمان او را هنگامي كه ايشان را امر و نهي كند مي شوند و اطاعت مي كنند ، و نيز به زاري از او مي خواهند اگر فراموش كنند يا خطا كردند ايشانرا مؤاخذه نكند و مانند كساني كه پيش از ايشان بوده اند ، بر ايشان بار گراني ننهد ، و آنچه را طاقت ندارد بر ايشان بار نكند ، و ايشان را ببخشيد و بيامرزد و رحمت كند و بر كافران ياريشان كند. (6)عدم تلائم ظاهري آيات باعث شده است كه بعضي از مستشرقان فرضيه هاي پيچيده و پيشرفته اي به خيال خود براي توجيه اين نقيصه و رفع آن بپروند. از جمله فرضيه اي است كه ريچارد بل يكي از سخت كوش ترين قرآن شناسان اروپايي كه ترجمه معتبري از قران به انگليسي به عمل آورده(7) و مقدمه اي فاضلانه اي بر آن نگاشته – پيش كشيده است :... در قرآن گاهي آيه اي به صورت ترجيع به كار مي رود از جمله مثلاً «فبأي الا ربكما تكذبان» در سوره ي الرحمن ابتدا در آيه هاي 12 ، 15 ، 18 و 21 ظاهر مي شود و از آن به بعد به صورت يك در ميان تا پايان سوره بدون توجه به ارتباط معنايي تكرار مي شود همچنين در سوره ي المرسلات ، «ويل يومئذ للمكذبين » نيز ترجيع وار بدون آنكه مقيد به ارتباط معنايي باشد به صورت فزاينده اي از اوايل سوره ظاهر مي شود و هر چه به پايان سوره نزديكتر مي شويم تكرارش بيشتر مي گردد... ...... يكي از ويژگيهاي اصيل سطح قرآن اين است كه جسته جسته است و به ندرت مي توان ، در طول بخش عمده اي از سوره اتساق و انسجام معنايي مشاهده كرد .درميان سوره هايي كه به داستان انبياء سلف معروف است اين ارتباط و پيوند بالنسبه بيشتر است ، هر چند در آنها نيز گسستگي كم نيست ، ولي يكپارچه ترين اين گونه سوره ها كه به داستان انبياء مربوط است و اتساق بيشتري دارد سوره ي يوسف است ... . .... در خود قرآن گفته شده است كه سوره ها بصورت بخش بخش نازل شده است . چنانكه در سوره 17 (بني اسرائيل = الاسراء) آيه ي 106 – 107 آمده است :«و قرآنا فرقناه لتقراه علي الناس علي مكث و نزلناه تنزيلا» ، و قرآني را جزء جزء بر تو فرستاديم كه تو نيز بر امت به تدريج قرائت كني اين قرآن كتابي است تنزيلات بزرگ ماست . و در سوره 25 (فرقان ) آيات 32 تا 34 آمده است :«و قال الذين كفروا الولا نزل عليه القرآن جمله واحده كذلك لنثبت به فوادك و رتلناه ترتيلا...» ، و باز كافران به اعتراض گفتند كه چرا قرآن به يكبارگي نازل نشده ، نزول بخش بخش قرآن از آن است تا دل تو به آن آرام گيرد و آن را چنانكه بايد بر تو فرو خوانديم ... . ولي در اين آيات گفته نشده كه اندازه نزول هر مرتبه از قرآن چقدر است ، يا به عبارت ديگر قرآن كه بخش بخش نازل مي شود هر بخش آن چقدر است ، از مسئله اسباب النزول يا شأن نزول ها كه غالبا اشاره به يك يا دو آيه دارند مي توانند استنباط كرد كه بخش و انذازه ي هر نزولي كوتاه است . بررسي خود قرآن هم اين استنباط را تأييد مي كند . نه فقط بعضي سوره هاي مستقل خود مركب از چند آيه معدود اند ، بلكه سوره هاي بلندتر شامل بخش هاي كوتاهي هستند كه في حد ذاته ، كامل اند و في المثل مي توان بي آنكه صدمه ي چنداني به فضاي كلي سوره بزند مجزاشان كرد . .... همين كه خواننده شگرد وزن و موزونيت نهاني قرآن را دريافت ديگر تقطيع سوره ها به بخش هاي مختلفي كه تشكيل دهنده ي آن است ، آسان مي شود و اين گام بزرگ و شرط لازمي براي تفسير و نيز ترجمه قرآن است . البته از اينگفته نبايد عجولانه استنباط كرد كه بي بخشهاي جداگانة يك سوره ربط و پيوندي نيست. گاهي ممكن اين ربط ، ربط موضوعي و معنوي باشد ، و حتي در مواردي كه چنين ربطي مشهود نباشد ، به هر حال نوعي همزماني و هم فضايي دارند. از طرف ديگر چه بسا ، بين بخشهاي مجاور به هم ارتباط معنايي بر قرار نيست . يا گاهي ممكن است سوره از بخشهايي تشكيل يافته باشد كه از نظر زمان و فضا با همديگر فرق داشته باشند و همه زيرچتر يك سوره واحد گرد آورده شده باشند... . ... پژوهندگان تازه كار فقط وقتي كه سوره ها به بخشها يا واحدهاي كوتاهي كه تشكيل دهنده آن است تقطيع و تقسيم كردند ، مي تواند از سبك قرآن سخن بگويند يا سر آورند ، اصرار و اغراقي كه غالبا در مورد گسسته نمايي و نا پيوستگي و بي شكلي و شيوه هيجاني و نا پيش انديشيدگي و بي نظمي پرشورانه قرآن مي ورزند ، تا حدود ناشي از نشناختن بخشهاي طبيعي اي است كه هر سوره اي به آن منقسم است ، و نيز ناشي از در نيافتن دليل جابجاييها و جابجاشدگيها و گسلها و گسستگيهاي نامعهود است. (8)خلاصة فرضية ريچارد بل كه مستند به نمونه هايي از قرآن است اين است كه رخ نمودن چند آيه در وسط يك سوره به نحوي كه با بقية آيات و با فضاي كلي آن سوره ها بي ارتباط است ، فقط بدين وجه قابل توجيه است كه بينگاريم اين قسمت بر پشت و روي صحيفه ها نوشته شده بود و هنگام كتابت جابجا شده است و بيجا ثبت افتاده است . و چند نمونه ارائه مي دهد از جمله آيات 16تا19 از سوره قيامت را : «لاتحرك به لسانك لتعجل به ان علينا جمعه و قآنه فاذا قراناه فاتبع قرآنه. ثم ان علينا بيانه‌» ، با شتاب و عجله زبان به قرائت قرآن مگشاي كه ما خود قرآن با مجموع و محفوظ داشته بر تو فروخوانيم ، و آنگاه كه بر خوانديم پيرو قرآن باش. پس از آن بر ماست كه حقايق آن را بر تو بيان كنيم . و نيز آيات 17 تا 20 سوره غاشيه را : » افلا ينظرون الي الابل كيف خلقت و الي السماء كيف رفعت و الي الجبال كيف نصبت و الي الارض كيف سطحت » آيا در خلقت شتر نمي نگرند كه چگونه خلق شده است و در خلقت آسمان نمي نگرند كه چگونه بر افراشته شده است و كوهها را نمي بينند كه چگونه استوار داشته شده اند ، و به زمين نمي نگرند كه چگونه گسترده است . كه ارتباط آشكاري با آيات قبل و بعد ندارد و در ميان سوره غريب مي نمايد. مونتگمري وات ، اسلام شناس و قرآن شناس بزرگ كه اين مقدمة بل را شرح و تهذيب و جرح و تعديل كرده است در ازيابي اين نظر مي گويد: اولا محمد (ص) اگر جه خود به دست خويش نمي نوشت ولي از همان آغاز كاتباني داشت و احاديثي هست كه پيامبر كاتباني بر كتابت قرآن اختصاص داده بود و با توجه به شهرت و اعتبار نسخه زيد به ثابت كه درا ختيار حفصه دختر عمر و همسر پيامبر افتاده بود ، مي توان نتيجه گرفت كه نسخه يا نسخه هايي از قرآن در زمان حيات پيامبر كتابت شده بوده است . از سوي ديگر بعضي سوره ها نظير سوره 80 (عبس ) و سوره 96 (علق) هست كه قسمتهاي مختلفش با يكديگر بي ارتباط مي نمايد ، و ريچارد بل به سادگي اين واقعيت را پذيرفته و در صد انطباق و اطلاق فرضيه خود با آنها بر نيامده است . از اينجا و تا اينجا مي توان نتيجه گرفت كه لااقل در بعضي از ادوار ، كسي كه مسئول جمع و تدوين قرآن بوده ، نگراني بيجايي در مورد فقدان تداوم فكر در طي آيات نداشته ، و چون اين نكته را پذيرفتيم بالنتيجه مي توان پذيرفت كه عدم تلائم و تداوم بعضي آيات يك سوره مي تواند به مسئله اي ديگر مربوط باشد نه اشتباه در بازنويسي و تدوين و بر هم خوردن توالي آنها. اين احتمالات و احتجاجات فرضية سختكوشانة بل را هر چه مشكوكتر مي كند. همچنين از فرضيه بل طرفي نمي توان بست . مسئله اي كه محققان و قرآن شناسان با آن مواجه اند ، پيوند اتفاقي و عدم اتساق بعضي بخشهاست ولي بل فقط بر اين مشكل ، فرض مشكل ديگري را نيز مي افزايد و مدعي مي شود كه بعضي از صفحات پشت و رو نوشته شده و هنگان تدوين نهايي جابه جا شده است . چنان كه گفته شد بسياري از وارد در قرآن هست كه فرضيه بل بر آنها قابل انطلاق نيست . از سوي ديگر با توجه به تاريخ صدر اسلام و دقتي كه در جمع و تدوين قرآن صرف شده و اهميت و نقشي كه نقل شفاهي قاريان و حافظان اوليه قرآن داشته ، اين فرضيه ، كم اعتبارتر مي شود. (9)آرتور جان آربري (متوفاي 1969) يكي از بزرگترين و پركارترين اسلام شناسان و قرآن شناسان غرب است . در ميان آثار فراواني كه از عربي به انگليسي ترجمه كرده – نظريه معلقات سبع ، شكوي الغريب عين القضاه همداني و التعرف كلاباذي – مهمتر از همه ترجمة قرآن است كه به گفته مونتگمري وات بهترين ترجمع قرآن به انگليسي است . آربري در بخشي از مقدمة خود بر ترجمة قرآن چنين مي نويسد: قرآن از هر انسجامي كه مربوط به ترتيب نزول باشد ، و نيز از انسجام منطقي بسي به دور است ... . خوانندة قرآن ، به ويژه اگر ناچار باشد كه به يك ترجمه اكتفا كند ، هر چند كه آن ترجمه از نظر زبانشناختي دقيق باشد ، بي شك از نسج جسته جسته و نا پيوسته بسياري از سوره هاي قرآن حيران و هراسان خواهد شد. اين ناپيوستگي مشهور را غالبا به اشتباهكاري در نسخه برداري كاتبان اوليه نسبت داده اند. من بر آنم كه اين بافت طبيعي خود قرآن است ... نوسانات ناگهاني محتوا و فحوا اگر با ديد و دركي فراگير نگريسته شود ، مشكلاتي كه بعضي از منتقدان را سرگشته ساخته به بار نمي آورد. اين منتقدان دلخوش به اين اند كه اقيانوس فصاحت پيامبردانه را انگشتانة تحليل و تتبع متفاضلانه خود بپيمايد. هر سوره اي وحدتي درخ ود دارد و تمامي قرآن يك وحي واحد است ، و تا والاترين سطحي سازوار است . (10)ناپيوستگي و عدم اتساق و انسجام منطقطي ظاهري قرآن حديثي نيست كه بر ساختة مستشرقان باشد. اين نكته از همان آغاز نزول احساس مي شده ، چنان كه سيوطي در اسباب النزول در سبب نزول آية 88 از سوره اسراء ( يا بني اسرائيل) رواياني را نام مي برد كه از طريق ابن عباس از رسول اكرم (ص) نق كرده است كه سلام بن مشكم با جماعتي از يهود به خدت پيامبر (ص) رفت و گفت چگونه از تو پيروي كنيم حال آنكه قبلة ما را ترك كرده اي و كتابي هم كه آورده اي آن طور كه تورات متناسق است ، تناسق (نظم و نسق) ندارد. كتابي بياور كه مانوس و متعارف باشد و گرنه ما هم نظير اينكه تو آورده اي مي آوريم . سپس خداوند اين آيه را نازل كرد : «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان ياتو بمثل هذا القرآن لاياتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا» و يا مجمع البيان كه يكي از معتبرترين و خوش تدوين ترين تفاسير قديم قرآن است ، تفسير خود را با يك الگو و سر عنوانهاي مكرر و ثابت تنظيم كرده است ، نظير اعراب ، لغت ، معني ، قرائت و «نظم» ؛ و در ذيل «نظم» رباط نامعلوم و يا دير باب آيات را به يكديگر توضيح مي دهد. و سيوطي يكي از بزرگترين قرآن شناسان عالم است ، در انقان معروفش فصلي به اين مسئله اختصاص داده و رسالة مفردي نيز در اين باب و توضيح و توجيه نحوة تلائم آيات دارد. باري مسئلة عدم تلائم و نا پيوستگي ظاهري بسياري از سور و آيات قرآن به قدري آشكار است كه احتياج لازم ندارد و به جاي استناد به آراي ديگران ، كافيست خوانندگان را به تامل در هر سوره و صفحه اي از قرآن دعوت كنيم . اگر مسائل مختلف و بسيار متنوع قرآن بر عكس تدوين حاضر ، هر كدام در جايي خاص مي آمد يعي اگر قصص و عقايد و احكام و اخبار به غيب و اوصاف گوناگون و پاسخگويي به مخالفان هر يك فقط در يك جا و به دنبال هم مي آمد آن وقت كتابي مي داشتيم كه فلان تعداد صفحه راجعه به طوفان نوح (ع) است و فلان تعداد صفحه راجعه به هود (ع) و صالح (ع) و داستان عاد و ثمود ، چند صفحه راجع به يونس (ع) و چند صفحه راجع به اصحاب كهف و چند صفحه راجع به موسي (ع) و فرعون و چند صفحه راجع به عيسي (ع) و چند صفحه راجع به تورات و تصديق و تحريف آن ، چند صفحه در وصف بهشت و نعمتهاي آن و چند صفحه راجع به دوزخ و اصحاب دوزخ و چند صفحه راجع به وحدانيت خدا و سنن الهي و اثبات حقيقت او از رجوع به آفاق و انفس و دعوت به تفكر و تامل در سرگذشت اقوام و افراد و صالحان و طالحان و چند صفحه راجع به نبوت پيامبر خاتم (ص) و چندين آيه در معرفي و رسوايي منافقان و چندين آيه در باب غزوات و سرايا و چندين آيه در شان مهاجرين و انصار و چندين آيه در احكام و عبادات و معاملات و چندين آيه در حكمت و اخلاق و پند مي بود و نظاير آن. آنگاه واقعا چيزي بي جان تر و ناخواندي تر از آن « مجمع القواعد» پيدا نمي شد. اين همه زيبايي و زندگي و صرافت طبع و فيضان كه در طرح معجزه آساي كنوني قرآن هست از بين مي رفت . ومثلاً بخش آيات احكامش هيچ فرقي بايك بخش از قانون اساسي يا جزائي كه نوعا ملال آور و كم خواننده است يا حداكثر يكي از رسالات فقهي گذشته يا حال پيدا نمي كرد و بخش داستان پيامبرانش نفسگير و افسانه پريداز و پر از اطناب به نظر مي آمد. مگر قصه هاي تورات – چنان كه طبق آن حديث ، سلام بن مشكم در محضر رسول الله (ص) مي گفت – بيشتر به اين شكل نيست ؟ آيا به اين شكل بودنش را خيلي مهم انگاشته اند ؟ يا خيلي هنرمندانه و معجزه آسا قلمدادش كرده اند ؟ يا آيا نفوذش در نفوس بيشتر بوده ؟ اشكال اين روش فرضي ، يعني موضوع به موضوع و ظاهرا منطقي و منسجم كتابي چون قرآن فراوان است . مثلاً اگر آياتي در اثبات يا وصف وحدانيت خداوند مي آمد ديگر ترغيب به ايمان يا دعا يا وصف احوال مؤمنان و رستگاران از آن جدا مي افتاد و نيز ترهيب از كفر و بي ايماني . يا اگر آياتي درباره ي پيامبر اسلام(ص) مي آمد ديگر نمي توانست با ذكر حديث پيامبران سلف و محنتها كه كشيده اند و شكيباييها كه نموده اند به او تسلاي خاطر دهد كه چرا حديث هر پيامبري در جاي خود آمده بود . چنان كه گفته شد اين نكته از ديرباز براي قرآن شناسان و در آثارشان مطرح بوده . خطايي (ابوسليمان حمد بن محمد 319ـ388) اديب ، لغوي ، محدث و صاحب يكي از قديمي ترين و متين ترين رساله هاي اثبات اعجاز قرآن به نام بيان اعجاز القرآن مي گويد :خداوند ، وعده و وعيد و انذار و بشارت را اگرچه ذاتا نقطه ي مقابل يكديگرند ، ولي چون مآلاً ناظر به يك هدف اند ، در كنار هم مي آورد. اما اين كه مي گويند اگر نزول قرآن بر سبيل تفصيل (جزء به جزء) و تقسيم(قسمت به قسمت) بود و هر علمي جاي خاصي داشت ، نظم آن بهتر و فايده اش فراوان تر مي شد ، جوابش اين است كه قرآن به اين شكل يعني با جمع چيزهاي مختلف المعني در سوره ي واحد و در يك گروه از آيات ، نازل شده تا فايده اش عام تر باشد . و اگر هر بابي جداجدا بود ، و به هر معنا و موضوعي سوره ي مفرده اي اختصاص مي يافت چندان چيزي از آن عايد نمي شد ، و في المثل يكي از كفار و معاندان و منكران چون سوره اي را مي شنيد حجت بر او تمام نمي شد چرا كه اتمام حجت در جاي ديگري آمده بود و فقط سوره ي خاصي مخصوص آن بود . پس پي مي بريم كه گردآوردن معاني گوناگون و فراوان در يك سوره ي واحد ، فايده بخش تر است از جداجدا آوردن معاني . و خدا داناتر است . و گويي خداوند – عزوجل – خوش دارد بندگانش را و طاعت و كوشش آنان را با اين «جمع» كه از نظر تنزيل و ترتيب «پراكنده» است بيازمايد . «و ليرفع الله الذين آمنوا منهم والذين اتوالعلم درجات» . (11)فريتيوف شو آن يكي از اسلام شناساني كه به سطح و ساحت كم نظيري از شناخت حقايق اديان اسلام دست يافته در كتاب فهم (حقايق) اسلام درباره ي اسلوب قرآن چنين مي نويسد :قرآن مانند كتاب مقدس (عهدين) از بسياري چيزها جز خداوند سخن مي گويد ؛ از شيطان ، از جهاد ، از قوانين ارث و نظاير آن بي آنكه به اين جهات كمتر مقدس به نظر آيد ، حال آنكه ممكن است ساير كتابها به خداوند و ساير مسائل والا بپردازند. بي آنكه به اين جهت كلام قدسي لاهوتي بنمايند.... اگر از بيرون نگريسته شود ، اين كتاب (به جز تقريبا ربع آخرش كه شيوه اش به شدت شاعرانه يا بيش بي ارتباط و بي انسجام و در بادي امر از بعضي موارد نامفهوم است ، مي نمايد . خواننده اي كه پيش آگاهي نداشته باشد ، اعم از اينكه ترجمه يا خود متن را بخواند با ابهامها ، تكرارها ، همان گوييها ، و در بسياري از سوره هاي بلند با خشكي خاصي مواجه مي شود بي آنكه لااقل حتي از خط حسي و تسلاي استحساني اي كه از زيبايي اصوات و ترتيل و تغني صحيح آن بر مي خيزد بهره مند باشد . ولي از اين گونه دشواريها به ميزاني دربسياري از كتب مقدس وجود دارد. بي انسجامي (عدم تلائم) ظاهري اين متون ،(12) في المثل غزل غزلهاي سليمان ، يا بعضي از رسالات پولس رسول همواره يك علت دارد و آن عدم تناسب قياس ناپذير بين روح (القدس) و تنگ مايگي زبان انساني است : گويي زبان مفلوك و شكسته بسته ي بشر فاني زير سيطره و فشارهاي كلام آسماني به هزاران تكه تقسيم شده است . يا گويي خداوند براي آنكه هزاران حقيقت را بيان كند ، جز مشتي كلمات در اختيار نداشته و ناگزير بوده از اشارات و تلويحاتي استفاده كند كه سرشار از معني ، التفات ، و تغيير لحن و خطاب ، اختصار و ايجاز و تعابير كنايي است . نتيجه و پايان سخنچنان كه ملاحظه شد عدم تلائم و گسسته نمايي ظاهري سوره هاي قرآن و غزلهاي حافظ نه عيب اين دو كتاب عظيم ، كه حسن و هنر آنهاست و ره به باريكناها و ژرفاهاي معنايي معنوي مرموز مي برد : «زير هر نغمه كه زد راه به جائي دارد» .حافظ حافظه ي قومي ماست ، و مي توان گفت انس غريب و غريزي كه ما ايرانيان مسلمان با ديوان حافظ داريم ناشي از انسي است كه با اسلوب قرآن داريم ، و بالعكس . و اسلوب يكسان اين دو كتاب هر يك به مفهوم و مأنوس تر شدن آن ديگري مدد مي رساند . حافظ شصت سال از عمر كما بيش هفتاد ساله اش را در خلوت وجلوت و سفر و حضر و مسجد و مدرسه ، در سراء و ضراء و در كودكي و جواني و كهولت و پيري ، در هر مقام و موقعي با قرآن به سر برده و ذهن و زبانش با دقايق و حقايق و حفظ و حمل و درس و دراست ، و با قرآن در واقع به همه ي گوشه و كنارها و سايه روشنهاي پيدا و پنهان لفظي ومعنوي قرآن علم حضوري دارد و چنان به آيات قرآن مي انديشد كه به ابيات خويش . اين است كه نگارنده ، با توجه به تاريخ تحول غزل فارسي كه تا سعدي يك سير دارد و از حافظ سيرت و سايي ديگر و انقلابي كه به قول آربري حافظ در غزل ايجاد كرده و وحدت مضموني و معنايي آن را دگرگون كرده است ، و با توجه به انس عظيم و عميقي كه با ظرايف زباني و ساختمان سوره هاي قرآني دارد اين امر محتمل و بلكه محتوم مي داند كه شكل و شيوه ي غزل حافظ متأثر از صورت و ساختمان سوره هاي قرآن باشد . پي نوشت : 1 ـ از جمله نگاه کنيد به : فصل « اقتباسات خواجه شيراز از آيات قرآن مجيد و اشارات و احاديث و تفاسير » از کتاب عقايد و افکار خواجه ، نوشته ي آقاي پرتو علوي ( تهران ، انديشه ، 1358 ) و نيز فصل « سرود زهره » ي کتاب از کوچه ي رندان ، نوشته ي دکتر عبدالحسين زرين کوب ، چاپ دوم . ( تهران ، جيبي ، 1354 ) نيز حافظ و قرآن ، تطبيق حافظ با آيات قرآن ، نوشته ي مرتضي ضرغامفر ( تهران ، صائب ، 1345) 2 ـ قاسم غني ، بحث در آثار و افکار و احوال ، جلد اول تاريخ عصر حافظ يا تاريخ فارس و مضافات و ايالات مجاوره در قرن هشتم . چاپ سوم ( تهران ، زوار ، 1356 ) س « سا » 3 ـ احمد شاملو ، حافظ شيراز ( تهران ، مرواريد ، 1354 ) ص 27 4 ـ کنترپو : « توافق چند ملودي يا جمله ي موسيقي است که روي هم قرار گرفته و در يک زمان به گوش مي رسند ( صورت مکتوب يا بالقوه ي اين ملوديها موازي است ... » : حسينعلي ملاح ، حافظ و موسيقي ( تهران ، وزارت فرهنگ و هنر ، 1351 ) ص 20 5 ـ Fifty poems of Hafiz , texts and translation collected and made , introduced and annotated by Arthur J.Arberry (Cambridge , Cambridge University press, 1970) Introduction , pp.30-31.6 ـ طه حسين ، آينه ي الاسم ، ترجمه ي محمد ابراهيم آيتي ، چاپ سوم . ( قم ، انتشارات رسالت ) صفحات 149 ـ 151 7 ـ Richard Bell , The Quran :translated , Woitha Critical rerrangement of the surahas (Two Vols. Edinburgh , 1937 - 1939 ) 8 - Richard Bell Bells , Introduction to the Quran . Completely revised and enlarged by .W.Montgomery Watt (Edinburgh , University press,1977) pp.72-75 9 ـ همان کتاب ـ ترجمه با اندکي تلخيص و تصرف ـ صفحات 105 ـ 107 10 - The Quran Interpreted , by Arthur J.Arberry (Quran Centre of Islamic Studies Introduction . 11 ـ ابوسليمان حمد بن محمد الخطابي « بيان اعجاز القرآن » ثلاث رسائل في اعجاز القرآن ، للرماني و الخطابي و عبدالقاهر الجرجاني . حققها و علق عليها محمد خلف الله و محمد زغول سلام . الطبعه الثانيه ( القاهر ، دار المعارف ، 1387 هـ ) ص 54 . 12 ـ اين سطح « نامنسجم » زبان قرآن است و نه نحو آن که يکي از شعراي قديم عرب ا واداشته بود ادعا کند که در قرآن عيبي هست و او مي تواند کلامي بياورد که از تظر سبک و سياق از آن برتر باشد . سبک کتب منزله يا و حياني همواره هنجارين است . گوته در ديوان شرقي اثر سبک متون مقدس را به خوبي وصف کرده است . آنها به گنبد آسمان مي مانند ، آغاز و انجامشان همانا يکي است . ( پانويس از شوآن ) 13 - Frith of Schuon , Understandig islam , translated by D.M.Matheson (London , Allen and Unwin Ltd , 1963) pp.44-45منبع: ماهنامه ي نشر دانش/س
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 403]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن