واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
رشد شخصيت، انگيزه و کشمکش(1) نويسنده: ريموند فرنشمان مترجم: ناديا غيوري اصول فيلمنامه نويسي: جوهره، ساختار، سبک رشد شخصيت- منحني تحول شخصيتهاي مهم فيلمنامه شما، به ويژه شخصيت قهرمان اثر، بايد در جهت معنابخشي به وجود ديگر شخصيتها و عمق و غناي بيشتر داستان، رشد کنند. (سوال اينجاست که اگر هيچ اتفاقي براي قهرمان نيفتد، داستان چطور مي تواند پيش برود و توجه مخاطب چطور جلب مي شود؟) البته اين رشد بايد به تدريج و در کل خط سير و منحني حرکت فيلمنامه اتفاق بيفتد (نه به طور دفعي). عبارتي که در اين گونه موارد به کار مي رود، عبارت «منحني تغيير» يا «خط رشد» است. اگر قرار باشد که شخصيت يا شخصيتهاي شما طي ده صفحه رشد کنند، حاصل کارتان چيزي نيست جز يک فيلمنامه ده صفحه اي. رشد شخصيت در نتيجه مواجهه او با موانع اتفاق مي افتد. به خاطر داشته باشيد که مخاطب، شخصيتها را از خلال تصميم گيريهاي آنها، که اغلب نيز در شرايط فشار انجام مي شود، مي شناسد. اين تصميمات مي تواند درباره موانع و کشمکشها و نحوه غلبه بر آنها باشد. هر چه فشار شرايط بيشتر باشد و شخصيت بيشتر در تنگنا قرار گرفته باشد، مخاطب بيش از پيش به حقيقت ذاتي شخصيت فيلمنامه پي مي برد. به اين ترتيب فرايند رشد شخصيت در طول منحي فيلمنامه و در حين مجموعه اي از «ضربانهاي» عاطفي (لحظات يا جهشهاي رشد/ رمزگشايي) در هر پرده يا هر صحنه اتفاق مي افتد. براي شروع دو نوع ويژگي را براي شخصيتتان در نظر بگيريد: - ويژگيهايي که شخصيت با آنها وارد داستان مي شود. - ويژگيهايي که شخصيت در موقعيتهاي مختلف بايد واجد آنها باشد تا بتواند بر موانع غلبه کند و به خصوص در آخرين ضربانهاي رشد خود بتواند با کمک آنها به هدف پاياني برسد. بد نيست براي درک بهتر اين موضوع فيلم شاهد را به دقت بررسي کنيم: اگر قرار مي شد که قهرمان اصلي فيلم يعني جان بوک، در پايان داستان شخصيتي احساساتي، قابل اعتماد و تقريبا معموليتر داشته باشد، آن وقت شما تقريبا مي توانستيد حدس بزنيد که او از ابتدا بايد چه ويژگيهايي داشته باشد يا از کجا بيايد و به کجا برود، مي توانيد کا را از انتها آغاز کنيد، اين روند درست مثل موردي است که پيشتر گفتيم، يعني براي دانستن آغاز داستان، ابتدا بايد از پايان داستان مطمئن بود. با درک اين موضوع در ترسيم نمودار رشد شخصيت خود، راحت تر عمل مي کنيد. وقتي مشخصات مورد نياز را براي صحنه هاي خاص داستانتان مي دانيد، بهتر مي توانيد صحنه ها و حوادثي را که به خلق و نمايش همان مشخصات کمک مي کنند، خلق کنيد. در اغلب موارد، شما نخست يک صحنه يا حادثه را خلق مي کنيد و بعد از آن ويژگيهاي خاص شخصيتي را کشف مي کنيد يا رشد او را نشان مي دهيد. نوشتن فيلمنامه، ترکيبي از اين دو روش است. خود را محدود نکنيد و ببينيد چه پيش مي آيد. براي نمونه در فيلم رين من؛ ما نخست چارلي (تام کروز) را در يک انزواي کامل مي بينيم، او با هيچ کس، حتي دوست دخترش، رابطه عاطفي ندارد. به تدريج اخبار مرگ پدر او و وصيتنامه اش به گوش مي رسد. چارلي به طور طبيعي براي به دست آوردن مطالباتش، واکنش نشان مي دهد: او ريموند (با بازي داستين هافمن) را مي دزدد. وقتي يک تلويزيون مي خرد، تحول شخصيتي او هم آغاز مي شود. اکنون مي بينيم که از حد يک شخصيت صرفا واکنشي فراتر رفته و تبديل به کسي مي شود که حتي براي تأمين نيازهاي ريموند تلاش مي کند. او به ريموند ياد مي دهد که چطور برقصد و همين کار يک نقطه عطف به حساب مي آيد: اين اولين کاري است که چارلي بدون در نظر گرفتن نفع شخصي اش انجام مي دهد. در اينجا هر دو شخصيت کاملا به هم نزديک مي شوند و ما مي بينيم که چارلي دست از خودخواهي برداشته است. ريموند را مي بينيم که ماشين چارلي را مي راند. (در واقع چارلي اين خطر را پذيرفته که بخشي از مايملک محبوبش را در اختيار ريموند قرار دهد.) چارلي بعد از آن به نزد دکتر مي رود و به او مي گويد: «بايد به من مي گفتيد که يک برادر دارم». در پايان مي بينيم که چارلي ميل به داشتن پول را در خود مي کشد تا با برادرش ارتباط برقرار کند. در فيلم شاهد، جان بوک، وقتي به آخرين مرحله از مسير رشد خود مي رسد که اسلحه اش را زمين مي گذارد و خود را در معرض گلوله شافر قرار مي دهد؛ او به اين طريق جان خود را به خطر مي اندازد تا راشل را نجات دهد. با اين کار، او به آخرين مرحله از تحول شخصيتي خود مي رسد؛ چيزي که براي حل مسئله اي که در پرده اول وجود دارد، لازم است. (انجمن آميش از شاهد خواسته است که نسبت به مشاهدات خود بي اعتنا باشد و اجازه دهد تا اتفاقات مسير طبيعي خود را طي کنند) و بر قدرت شافر غلبه مي کند. در اين صحنه، شافر نيز مي فهمد که نمي تواند با کل اجتماع بجنگد و قدرت او به عنوان يک فرد، مافوق همه قدرتها نيست. (او تمام عمر خود به پشتوانه همين قدرت زندگي کرده بود.) در همين نقطه، آخرين مرحله رشد شخصيت شافر، درست بعد از پيروزي او در مقابل بوک، اتفاق مي افتد. او براساس قواهد و ارزرشهاي بازي زندگي يک پليس در يک شهر بزرگ، بوک را شکست مي دهد. بايد توجه داشته باشيم که در همين نقطه روشن مي شود که بوک قبل از پليس شدن، يک نجار بوده. از اينجا به بعد است که او مسحور ارزشهاي زندگي در جامعه آميش مي شود و به آسايش دست مي يابد. بنابراين به عنوان يک نويسنده، بايد نخست ارزشها و احساسات را در جهان فيلمنامه خود پايه ريزي کنيد و بعد قهرمانان خود را از خلال بحرانهاي متفاوت عبور دهيد تا احساسات آنها ورز داده شود و ارزشهايشان تغيير کند. از اين پس، آنها بايد تصميم بگيرند چيزهايي را که به دست آورده اند، حفظ کنند. همه چيز بايد با مجموعه اي از ارزشهاي تغيير يافته و پاسخهاي واکنشي متحول شده پايان بگيرد. در هر فيلمنامه اي، قهرمانان شما نيازمند يک منحني تحول پرقدرت است تا به شيوه اي احساسي، مخاطب را گرفتار خود کند و داستان را سرپا نگه دارد. کسي که در خانه نشسته و يک ليوان آب مي خواهد، شخصيت پرقدرتي نيست، زيرا اين شخص به راحتي مي تواند وارد آشپزخانه شود و يک ليوان آب بردارد. اما اگر همين شخص را وارد صحرايي کنيم و او را يک هفته آنجا نگه داريم و بعد به خاطر يک ليوان آب، او را تا حد مگر پيش ببريم، آن وقت اين شخصيت، پرقدرت و جذاب خواهد شد. ضعفي که در فيلمنامه هاي جديد ديده مي شود، اين است که داستان زندگي يک شخصيت را به صورت حوادث به دنبال هم نشان مي دهند (درست مثل يک زندگي واقعي). در اينجا ديگر از منحني تحول احساسي خبري نيست. فيلمهاي تک نگارانه، به شکلي خاص، مستعد اين موضوع هستند، زيرا در آنها زندگي يک شخص، به شکلي تاريخ نگارانه؛ از تولد تا مرگ نشان داده مي شود (مثل فيلم مالکوم ايکس). شما بايد حواث نمايشي تأثيرگذارتري را عرضه کنيد تا منحني تحول به وجود آيد. در فيلم اد وود ساخته تيم برتن، تمرکز اصلي بر جذابترين و نمايشي ترين دوره از زندگي «وود» است. پس زمينه زندگي او در تار و پود فيلم تنيده مي شود و چگونگي دوران اواخر حيات او، از طريق عنوان بندي پايان فيلم بيان مي شود. به منحني تحول اساسي تمام شخصيتهاي اصلي خود توجه کنيد و اين موضوع را فقط منحصر به قهرمان فيلمنامه نکنيد. هميشه از خودتان سوالهاي زير را بپرسيد: - رشد يک شخصيت از کجا شروع مي شود؟ علت آن چيست و چه چيزي سبب آن مي شود.؟ - آنها به چه تغييراتي نياز دارند؟ _ آنها در برابر اين تغييرات چه واکنشي نشان مي دهند؟ - اولين بار بايد اين تغييرات را در کجا نشان بدهيم؟ _ اين تغييرات را چگونه بايد نشان دهيم؟ - اين تغييرات چه شخصيتي از آنها مي سازد؟ همواره بايد به اين نکته توجه داشته باشيد که رشد يک شخصيت نبايد در مضمون آن اثر اغتشاش ايجاد کند. مضمون و رشد شخصيت به هم مشابه اند و با يکديگر مرتبط هستند، اما منحني رشد در خدمت شخصيتهاست و به آنها بعد مي دهد؛ در حالي که مضمون يک اثر؛ در ارتباطي ويژه با مخاطب آن قرار مي گيرد. در واقع مضمون، بياني هستي شناسانه در باره شرايط انساني است؛ همان چيزي است که داستان شما با آن پايان مي گيرد. تمرين: اکنون به دقت به تماشاي فيلم شاهد بنشينيد و سعي کنيد مسير رشد شخصيتي بوک و راشل را در ارتباط با هم ترسيم کنيد (جهشهاي احساسي- نمايشي زير قصه اصلي، حرکت از طريق نگاههاي معني دار به يکديگر و ارتباطهاي نزديکتر). همين کار ا در مورد چند فيلم سينمايي و تلويزيوني ديگر انجام بدهيد. اين تمرين را آن قدر تکرار کنيد تا کاملا با مفهوم منحني رشد آشنا شويد. منبع:ماهنامه فيلمنامه نويسي فيلم نگار / شهريور 1382 / سال دوم / شماره 13 /ن
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 424]