تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 16 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):خدايا به تو پناه مى برم از اين كه باطل را بر حق ترجيح دهم.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804941318




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زاويه ديد يعني همه چيز


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
زاويه ديد يعني همه چيز
زاويه ديد يعني همه چيز   نويسنده: جميله دارالشفائي   انتخاب زاويه ديد اولين و در عين حال مهم ترين مرحله از نگارش يک متن داستاني است. ما بايد بدانيم از کدام زاويه بايد به داستان نگاه کنيم و اين البته، فقط محصور در نگاه شخصيت هاست. در ادبيات ممکن است روايت اول شخص، سوم شخص و يا داناي کل باشد. اما در سينما اول شخص و سوم شخص، عموماً کاربرد مشابهي دارند. يک اثر سينمايي که از زاويه ديد سوم شخص نوشته شده، با اضافه کردن نريشن شخصيت قهرمان با ضمير اول شخص مفرد به اثري از زاويه ديد اول شخص تبديل مي شود و برعکس حذف نريشن از يک فيلمنامه آن را از فيلمنامه اي با زاويه ديد «من» به فيلمنامه اي با زاويه ديد «او» تبديل مي کند. به هر حال در صورتي که ما اين نوع زاويه ديد را انتخاب کنيم، بايد در تمام طول فيلمنامه از نگاه همان شخصيت، همه چيز را ببينيم. به عنوان مثال در فيلمنامه هامون اثر داريوش مهرجويي، شخصيت اول داستان، حميد هامون در تمام سکانس ها حضور دارد و نويسنده، هيچ واقعه اي را به غير از نگاه هامون روايت نمي کند. نريشن غالب بر فيلمنامه نيز از ضمير اول شخص سود مي جويد. اين شيوه روايت موجب مي شود که تماشاگر همه جا در تجربه هاي شخصيت اصلي فيلم سهيم و در نتيجه عملکردهاي او برايش باورپذيرتر شود. در واقع با انتخاب اين زاويه ديد، تماشاگر همذات پنداري بيش تري با شخصيت اصلي مي کند. چون وقتي ما واقعه اي را از نگاه يک شخصيت خاص روايت مي کنيم، فرض بر اين است که او تجربه هاي خود را، بي واسطه با ما در ميان مي نهد و بنابراين تأثيرگذاري آن بر تماشاگر به مراتب بيش تر از اشکال ديگر روايت است. اما ضمناً بايد اذعان داشت که انتخاب زاويه ديد اول شخص باعث مي شود که نويسنده نتواند مکان هاي ديگري را که حادثه قابل توجهي در آن ها رخ داده اما اين شخصيت در آن حضور نداشته، نشان دهد. بنابراين در برخي ديگر از داستان ها، انتخاب داناي کل براي روايت مناسب تر است. در روايت داناي کل ناچاريم باورپذيري روايت اول شخص را تا اندازه اي قرباني اشراف بر موضوع کنيم. در واقع سهيم شدن تماشاچي در تجربه هاي شخصيت در مرحله بعدي قرار مي گيرد. اين انتخاب مشموليتي به ما مي دهد که تماشاگر با ديد بازتر و در يک لانگ شات تمام اتفاقات را ببيند. نويسنده بايد آن قدر هوشمند باشد که بتواند بهترين زاويه ديد را انتخاب کند. حتي شايد ميزان دقت نظري که يک فيلمنامه نويس به خصوص در فيلمنامه هاي کلاسيک – براي چينش روابط علي و معلولي فيلمنامه به کار مي برد، به اندازه انتخاب يک زاويه ديد درست اهميت نداشته باشد. اين نکته شايد کمي اغراق آميز به نظر آيد، اما به هر حال اهميت زاويه ديد و در واقع تيزبيني نويسنده را نشان مي دهد. ما بايد تمام شخصيت هاي موجود در داستان را بررسي کرده و ببينيم کدام يک روايت معقول تر، سينمايي تر و پرکنش تري به ما مي دهد. حال با بررسي چند واقعه، انتخاب زاويه ديد مناسب را با هم تمرين مي کنيم: خبر: دفترچه دو سرنوشت در آتش بي اعتمادي (رزنامه همبستگي، سه شنبه 7 مرداد 82)   يک پسر روزنامه فروش دوچرخه سوار که هر روز دختري 16 ساله را در مسير مدرسه اش مي ديد، تصميم مي گيرد به او ابراز عشق کند. دختر که احساس کرده پسر بيش از حد به او نزديک شده، مي ترسد و سعي مي کند با پرتاب سنگي از خود دفاع کند. اما سنگ بر سر پسر اصابت کرده و همان جا، در دم جان مي سپارد. دختر بهت زده فرصت فرار کردن را از دست مي دهد. پليس مي رسد. نامه اي مچاله شده در دست پسر مي يابند که در آن ضمن اذعان به کر و لال بودن خود، به دختر ابراز عشق کرده است. اکنون دختر، متهم به قتل عمد، در انتظار رأي دادگاه در زندان به سر مي برد. آيا به نظر شما اين خبر براي يک فيلمنامه سينمايي جذاب است؟ از چه نظر؟ آيا حادثه گيراتر است يا شخصيت هاي موجود و روابط بين آن ها؟ شايد حادثه در نگاه اول جذاب به نظر آيد، اما اگر کمي دقيق تر به خبر توجه کنيد، اين حادثه، يک قتل غيرعمد ناشي از يک سوءتفاهم است که بارها در آثار سينمايي تکرار شده. آن چه اين خبر را قابل توجه مي کند، شخصيت ناشنوا و رابطه عاشقانه او با دختر است؛ يک پسر کر و لال که دوچرخه سوار و ضمناً روزنامه فروش است. شخصيتي خاص و شايد دوست داشتني نيز باشد. به نظر مي رسد تماشاگر دوست دارد به شخصيتي ناتوان که احساسات انساني و عاطفي ويژه اي دارد، نزديک شود؛ او عاشق شده ولي از مهم ترين ابزار ارتباط ميان آدم ها محروم است. اين شخصيت احتمالاً در ايجاد فضايي عاطفي و ملودرام به واسطه ابراز عشق با نگاه، مي تواند به ما کمک کند. اما شخصيت دختر چه؟ اين احساس ناامني و ترس که به فاجعه مي انجامد از کجا مي آيد؟ از کدام خاطره؟ کدام گذشته؟ کدام باور خانوادگي يا اجتماعي؟ ... اين سؤالي است که بايد حتماً به آن پاسخ داده شود. شايد پسر رفتاري از خود بروز داده که يادآور خاطره تلخي در گذشته دختر است. فيلم مارني اثر آلفرد هيچکاک را به ياد آوريد! ممکن است پسر ناشنوا به دليل معلوليتي که داشته کنش هاي نامعقولي هنگام ديدارهايشان از خود نشان داده و يا هر دليل ديگري که شايد به شما در اين داستان کمک کند. به نظر شما کدام شخصيت و کدام زاويه براي روايت داستان مناسب است؟ اگر داستان را از نظر پسر ناشنوا ببينيم، اين غافلگيري – کر و لال بودنش – را که در نامه او در پايان فيلم متوجه آن مي شويم، از بين مي رود و از ابتداي داستان معلوليت پسر جوان براي ما آشکار خواهد بود. ضمن اين که شايد نتوانيم صداها را بشنويم. چون شخصيت اصلي که با او همراهيم، چيزي نمي شنود. به هر حال از اين نگاه، قصه با روابط عاشقانه اين دختر و پسر شروع مي شود، فرض کنيم چند روز قبل از ابراز عشق پسر، دختر مي فهمد که او ناشنواست و از اين که به يک انسان معلول دلباخته، پشيمان شده، پس به او بي توجهي مي کند. چند روز بعد هم آن اتفاق (قتل) رخ مي دهد. اين زاويه ديد به فيلم لحني عاشقانه مي بخشد و آن را به يک ملودرام تبديل مي کند. اما اگر داستان را از نگاه دختر روايت کنيم، در اين صورت يک عنصر غافلگيري داريم و آن هم کر و لال بودن پسر است که نوعي رازوارگي به شخصيت او مي بخشد. فرض کنيم داستان را از جايي شروع کنيم که دختر به اتهام قتل عمد در زندان به سر مي برد. در اين صورت تماشاچي در ابتدا با يک علامت سؤال روبه روست که چرا اين دختر در زندان است؟ حالا تا پايان قصه فرصت داريم که ماجرا را از زبان او بشنويم. با وجودي که معمولاً فلاش بک در يک قصه سينمايي توصيه نمي شود، اما اين داستان قابليت آن را دارد که گذشته و حال را به صورت دو قصه موازي مرتبط با هم جلو ببرد. فراموش نکنيم که در اين صورت، براي زمان حال بايد پايان غافلگيرکننده اي طراحي شود. به نظر مي رسد تأثيرات گذشته روي زندگي کنوني دختر و احياناً تحولي که در شخصيت او با رجوع به گذشته و رويارويي با قوانين، خانواده اش، خانواده پسر و زندانيان رخ مي دهد، ديدني و گفتني است. با اين انتخاب همان طور که اشاره شد، دختر را بيشتر درک مي کنيم. اگرچه او يک انسان بي گناه را به قتل رساند، اما با دانستن پيشينه و احساسات او در آن لحظه، شايد تا حدودي به او حق بدهيم. ويژگي ديگري که انتخاب زاويه ديد دختر به ما مي دهد. اين است که فيلم به نوع روانشناسانه گرايش مي يابد. ضمن آن که مي تواند رنگ و بوي اجتماعي نيز داشته باشد. حال به خبر ديگري توجه کنيد. خبر: محاکمه جاعل هويت (روزنامه ياس نو، دوشنبه 13 مرداد 82)   دادگاهي در ايالت کانزاس زني را که ادعا کرده بود دختر گمشده يک زوج است، با اتهام سوءاستفاده از احساسات اين زوج براي عملي کردن نقشه خود روبه رو کرد. اين پدر و مادر، دختر خود را در سال 1986 (17 سال پيش) در سن 6 سالگي گم کرده اند و حال اين زن 23 ساله، خود را به جاي دختر آن ها معرفي کرده است. اما آزمايش DNA مشخص کرد اين ادعا دروغ است. اين زن در همين چند روز اخير سه بار هويت واقعي خود را تغيير داده است. ضمناً او هيچ سخني از انگيزه خود به ميان نياورده است. در اين خبر چه چيزي بيش تر جلب توجه مي کند؟ به نظر مي رسد ما يک شخصيت جذاب داريم که به خودي خود مي تواند فيلمي را تا انتها پيش ببرد. در ضمن سورژه نيز نو و جذاب است و آن چه را قابل تأمل تر مي کند، تغيير هويت زن چند بار و در طول چند روز است در واقع پلات اصلي اين داستان بر مبناي جابه جايي آدم ها در موقعيت هاي مختلف است. فرض کنيم که زن همزمان نقش دختر گمشده چهار خانواده را بازي مي کند و در هر خانواده براي جلب رضايت آن ها و با توجه به فضاي موجود و مناسبات آن خانواده، شخصيت جداگانه اي براي خود ساخته؛ در خانواده اول نقش يک دختر سنتي و سربراه، در خانواده دوم نقش دختري سانتي مانتال، متجدد و سربه هوا، در خانواده سوم نقش يک دختر تحصيلکرده، باسواد و روشنفکر و در خانواده چهارم نقش يک دختر متکي به نفس با گرايشاتي مردانه. تلاقي اين شخصيت ها و بروز رفتارهايي از هر کدام به اشتباه در مقابل خانواده اي با گرايشات ديگر، حتماً موقعيت بامزه اي مي سازد و به نظر مي رسد براي نوشتن يک فيلمنامه کمدي مناسب تر است. و اما انتخاب زاويه ديد: در اين جا اگر از نگاه داناي کل به ماجرا نگاه کنيم، مواد و مصالح بيش تري در اختيار داريم. يکي از امکاناتي که روايت داناي کل (در يک موقعيت کميک) ايجاد مي کند، اين است که بيننده از موضوعي آگاه است، اما شخصيت اصلي آن را نمي داند. طبعاً اتفاقي که در مقابل اين عدم آگاهي رخ مي دهد، بيننده را به خنده وا مي دارد. فرض کنيد که مي خواهيم داستان را از زاويه ديد دختر پيش ببريم. موقعيت چيست؟ يکي از خانواده ها فهميده که اين دختر آن ها را فريب داده است. پس طرح و توطئه اي مي چيند تا مچ او را بگيرد، خب، حالا که ما با دختر پيش مي رويم و از اين توطئه اطلاعي نداريم و همزمان با شخصيت به آن پي مي بريم، پس صرفاً دچار يک شوک ناگهاني مي شويم. اما اگر از نگاه داناي کل به موضوع بنگريم، اين موقعيت ايجاد تعليق و طبعاً فضاي کمدي بيش تري خواهد کرد. در اين داستان شايد بهتر باشد دختر شخصيتي کلاهبردار و شارلاتان داشته باشد که صرفاً براي رسيدن به منافع مالي دست به اين اقدام زده است. پس مي توانيم داستان را به اين شکل طراحي کنيم: دختري، خود را فرزند 2 خانواده که بچه هايشان را در کودکي گم کرده اند معرفي مي کند، خانواده ها ابتدا خوشحال مي شوند، اما به دلايلي کم کم دچار شک و شبهه مي شوند و موقعيت هاي بسياري در راستاي برطرف کردن شک آن ها توسط دختر ايجاد مي شود، اما در نهايت آن ها مي فهمند که دختر يک شارلاتن حرفه اي است. حالا در شرايطي که آن ها دختر را از خود طرد کرده اند، دختر از شرمندگي کاري براي خانواده ها انجام مي دهد که موجب مي شود نظر آن ها نسبت به دختر عوض شود. حالا که دختر قصد دارد خانواده ها را ترک کند، آن ها حاضر نيستند او را از دست بدهند. چطور است در پايان اين قصه خانواده ها در رقابتي سخت و تنگاتنگ بکوشند دختر را براي خود نگه دارند! نظر شما چيست؟ به نظر داستان بامزه اي مي آيد. اکنون خبر ديگري را مورد بررسي قرار مي دهيم.   خبر: شاهد خودکشي پدر در دادگاه (روزنامه ياس نو، دوشنبه 13 مرداد 82) پيرمردي 68ساله کشته مي شود. دادگاه همسر، پسر و عروس او را به اتهام قتل بازداشت مي کند. پس از مدتي از شواهد اين گونه برمي آيد که پيرمرد به خاطر رهايي از طلبکارها اما با اطلاع و همدستي پسرش خودکشي کرده تا از اين طريق به کمک پول بيمه عمر، قرض هاي او بازپس داده شود. پليس اعتقاد دارد که پسر، پدرش را به جاده اي در حومه شهر برده و با موافقت و همدستي خودِ پدر و با ماشين خود از پشت به پدر ضربه اي وارد کرده و او را کشته است. اما پسر ضمن رد اين مطلب مي گويد تنها در گوشه اي ايستاده و شاهد تصادف و مرگ يا در واقع خودکشي پدرش بوده است. فيلم هاي بسياري در زمينه کلاهبرداري از شرکت هاي بيمه به روش هاي گوناگون مانند صحنه سازي دزدي، آتش سوزي عمدي، قتل شريک مالي و کاري و ... ساخته شده اند. اما اين که پسري در قتل پدرش سهيم باشد – حتي به خواسته خود پدر – تلخ و تکان دهنده است. چون پسر تصميم به کاري مي گيرد که از نظر انساني غيرقابل بخشش است، پس مناسب ترين زاويه ديد از نگاه خود اوست تا تماشاچي او را بفهمد و چه بسا با او همراه شود. ما داستان را اين طور فرض مي کنيم: خانواده اي به دليل مشکلات مالي و وجود طلبکارها در فشار است. پدر خانواده، انساني لاابالي و بي مسئوليت است که هميشه جز فلاکت، بدبختي و فقر و بدهي هاي فراوان ارمغاني براي زن و فرزندانش نداشته. پسر خانواده، به هر دري مي زند کاري از پيش نمي برد و کاملاً مستأصل شده. در هيمن اثنا متوجه مي شود که پدرش بيمه عمر دارد و اگر بميرد پول هنگفتي نصيب خانواده مي شود. فهميدن اين مطلب پسر را به فکر وامي دارد. او خواهر دم بختي دارد که به تازگي با جواني نامزد کرده و مشکلات تهيه جهيزيه او نيز به مشکلات ديگر خانواده اضافه شده و اين امر پسر را بيشتر ترغيب مي کند که به از ميان برداشتن پدر و سوءاستفاده از پول بيمه بينديشد. (يادتان باشد که ما به جاي عروس خانواده، دختري دم بخت را اضافه کرده ايم.) پسر نقشه هايي مي کشد که طي آن پدر به گونه اي غيرمستقيم کشته شود. اما هر بار به دليلي منصرف مي شود. به نظر مي رسد ما داريم با درون مايه جنايت و مکافات اثر يگانه داستايوفسکي کار مي کنيم. اگر چه اين موضوع در فيلم رنگ خدا اثرمجيد مجيدي نيز ديده شده است؛ مردي که پس از مرگ همسرش، قصد دارد مجدداً ازدواج کند، اما نمي داند با فرزند نابيناي خود چه کند. در قصه ما آيا پسر مجاز است پدر خود را بکشد؟ تمرين   خبر: تلاش براي يافتن مادربزرگ قاتل (روزنامه ياس نو، پنجشنبه 16 مرداد 82) زني دو فنجان نمک را در شيرخشک بچه اي که حاصل رابطه پسرش با دوست دخترش بود، ريخت. مادر بچه که از محتويات شيرخشک خبر نداشته با خوراندن آن به کودک باعث مرگ او مي شود. زن (مادربزرگ) پس از مرگ بچه به گناه خود اعتراف کرده و از منزل مي گريزد. پليس پنسيلوانيا او را به اتهام قتل محکوم کرده و در حال تلاش براي يافتن اوست. اولاً به اين فکر کنيد چطور مي توان اين خبر را ايرانيزه کرد؟ ثانياً زاويه ديد مناسب را براي بيان يک روايت سينمايي پيدا کنيد. خلاصه داستان را حداکثر در سه صفحه براي ما بفرستيد. منبع: ماهنامه فيلمنامه نويسي فيلم نگار / شهريور 1382 / سال دوم / شماره 13 /ن  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 492]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن