تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 3 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):هیچ بنده اى حقیقت ایمانش را کامل نمى کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین شناسى، تدبر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1818005254




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ریشه یابی لغات


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ریشه یابی لغات
ریشه یابی لغات
پاپوش. پیژامه. پایانریشه: «پای» «پای» فارسی باستان: «پاده» «پای» واژه پا را با فارسی: پایان، پایین مقایسه کنید.تیپا «ضربه با نوک پا»؛عربی دخیل: «ابد» از ایرانی: «ا- پد »«بدون پا» یعنی بدون پایان، بدون انتها« گرفته شده است.عربی دخیل: بابوج، بابوش «دمپایی» از فارسی «پاپوش» گرفته شده است.نیز پاپوش «هرچه که پا را بپوشاند» پاپوش با تغییرات جزیی در زبان فرانسوی استفاده می شود.Baboucheپیژاما (پیژامه) این واژه فرانسوی از واژه فارسی پی جامه/ پای جامه گرفته شده است. و نیز مقایسه کنید با پایچه پاچهپا تهی گشتن به است از کفش تنگرنج غربت به که اندر خانه جنگ (مولوی)آذوقهریشه: دخیل است از ترکی: آزوق به معنی«خواربار لشکر»؛ درباره اشتقاق کلمه آذوقه از عربی: ذوق « مزه، طعم» آن چنان که برخی از محققان پنداشته اند. علامه دهخدا آذوقه را مصحّف «عدوقه» و «عذوقه» عربی به معنی «خوردنی« می داند.نظر آخر اینکه لغت اوستایی«اذو» به معنی« جهدافزا، زورافزا، افزاینده توانایی» وجود دارد که هنوز ارتباطش با آذوقه معلوم نیست.زمستان. نیروی زمینیریشه: نیرو در زبان پهلوی «نیروگ» بوده است. نیروگ به معنی « نیرو، قدرت» می باشد.واژه نر مقابل مادّه از همین ریشه می باشد؛ در اوستایی اوستا به معنی «رجولیت، مردانگی».ریشه: زمین در پهلوی «زمیک» در اوستا «زم» و زمین از همین زم است با پسوند «ین» نسبت، چنانکه در سیمین و زرین.زمین یا زمیگ که می تواند از زم به معنی سرما برآمده باشد و یادمانی دیرپای باشد از سرمای ایران ویچ که نژاد آریایی را به کوچ از این سرزمین برانگیخت «زم» در واژه زمستان دیده می شود. زم که به معنی سردی استگرچه به هوا بر شد چون مرغ همیدونورچه به زمین ور شد چون مردم مانیمنوچهریبرفتند با شادی و خرمیچو باغ ارم گشت روی زمیفردوسیبه لشکر بود نام و نیروی شاهسپهبد چه باشد چو نبود سپاهاسدیناوگانریشه: فارسی باستان «ناوییه» (کشتی) قیاس کنید با ناوک «نوعی از تیر» باشد .ناوگان. ناوگان «مجموع کشتی های جنگی»ناو «چوب میان خالی باشد که در گذشته های دور با استفاده از خالی کردن و تراشیدن میان درختان س تبر و قطور کشتی ( مخصوصاً کشتی های کوچک، قایق، کرجی) می ساختند.واژه های مرتبط: در زبان انگلیسی navy به معنی کشتی جنگی، ناوگان و در زبان فرانسوی navire « کشتی، ناو» به همین جا مربوط می شود.به وضوح ارتباط زبان های لاتینی و فارسی و سنسکریت دیده می شود که از زبان های «هندواروپایی» هستند.در تحیر طفل می زد دست و پاآب می بردش به ناو آسیاعطاربدخیم . دژخیمریشه: از : دژ، به معنی بد و زشت و درشت + خیم[1]، به معنی خوی و خلق. بسنجید با دژآگاه در پهلوی دژ (= دش) آکاس آمده به معنی بدآگاه و مجازاً به معنی خشمگین است. (مزدیسنا ص73)واژه های مرتبط دژ، در واژه هایی چون: دژکام (بدکام، تلخ کام)، دژم.واژه: دژخیم«بدخوی» نیز قس بدخیم «بدخو»بزد مرد دژخیم پیش درشنظاره برو بر همه لشکرشفردوسییکی آنکه در لشکرم وقت پاسز دژخیم ترسم که آید هراسنظامیمن ش. هومن. بهمنمعنی و ریشه واژه: من در واژه دشمن، از مصدر منیدن می باشد که خود از ریشه من به معنی «اندیشیدن، فکر کردن» می باشد.این ریشه در واژه های هومن، هومان، بهمن (به + من) «اندیشه نیک» و دشمن (دش[2] + من) «اندیشه بد» وجود دارد.مان که در جزء دوم شادمان و پشیمان دیده می شود نیز از همان ریشه من می باشد.پشیمان از پس (س به ش تبدیل شده) و از مان (من ش ) ترکیب یافته است، لفظاً: سپس اندیش، به معنی نادم، متأسف. پژمان صورت مخفّف پشیمان است.ازو فرّ و بختم بسامان بودو یا دل ز کرده پشیمان بود (فردوسی)هر چه گفتیم، جز حکایت دوستاز همه گفته ها پشیمانیم (سعدی) پی نوشت ها:[1] - خیم در معنی زخم و جراحت نیز می باشد. خیم از واژه خستن در معنی «مجروح کردن».[2] - دش به معنی زشت، بد.بخش ادبیات تبیانمنبع: روزنامه کیهان- سلیمان مختاری 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2241]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن