محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827726529
زنی که مردش را گم کرده بود
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: زني که مردش را گم کرده بود
گفتوگو با احمدرضا معتمدي، كارگردان «آلزايمر»احمدرضا معتمدي فيلمسازي گزيدهکار است که در طول نزديک به 2 دهه فعاليت سينمايي، 5 فيلم بلند سينمايي جلوي دوربين برده است؛ فيلمهايي که نقطهنظرات متفاوتي را بهدنبال داشته و اغلب واکنشها هم به شيوه طرح نگرشهاي فلسفي در دل روايت داستان و شخصيتپردازيها بازگشته است.«آلزايمر» فيلم تازه او که در بخش مسابقه سينماي ايران حضور دارد ديالکتيکي از روابط آدمها را بهنمايش ميگذارد. داستان با تصادفي کليد ميخورد که با پيچيدگيهاي خاص آثار احمدرضا معتمدي در آن به واکاوي لايههاي پنهاني از ماجرا پرداخته ميشود.شرط گفتوگوي ما با معتمدي اين بود که بدون پيشکشيدن مسئله هميشگي منتقدان با فيلمهايش يعني جايگاه مباحث فلسفي در سينما با او گفتوگو کنيم و تنها به فيلم و حضورش در جشنواره بپردازيم، اما گويي وقتي پاي صحبت اين فيلمساز مينشيني پرداختن به چنين مباحثي گريزناپذير است.چرا اينقدر با فاصله فيلم ميسازيد و در اين 16سالي که مشغول فيلمسازي هستيد فقط 5 فيلم در کارنامهتان ديده ميشود؟
من تقريبا بعد از انقلاب فعاليتم را شروع کردم ولي گام اول 10سالي طول کشيد و نميتوانستم تصويب فيلمنامه و پروانه ساخت بگيرم. اين مشکل تا سال 70 که من فيلمنامههاي مکرر مينوشتم و موفق به ساختن فيلمام نميشدم ادامه داشت. بنابراين بايد به 30سال اين 5فيلم را تقسيم کنيم (با خنده). بعد هم با 5سال و 4 سال فاصله ساخته شدهاند که اين ديگر برميگردد به وسواس خودم که ميخواستم حتما به فيلمنامهاي برسم که 100درصد خودم را متقاعد کند در مرحله اول و به من انگيزه دهد براي کار و هزينه بيشتر.من از فيلمنامه زشت و زيبا 16نسخه دارم که طي 4سال هر فصلي يکبار بازنويسي شده تا رسيدم به چيزي که بهنظرم رسيد حالا ميشود اين را بهعنوان يک اثر سينمايي عرضه کرد ولي خب اشکال کار اين است که تشويقهاي لازم بعد از اين همه تلاش صورت نميگيرد؛ يعني يا فيلمهاي ما ديده نميشود، يا به آن توجه لازم نميشود، يا حتي وقتي «زشت و زيبا» را جشنواره کن دعوت کرد فيلم ارسال نشد و به هر حال افت انگيزه پيدا ميکنيم براي کارهاي بعد و تا خودمان را دوباره پيدا کنيم و به روز شويم و درباره کار ديگري فکر کنيم طول ميکشد. مشکلات ديگري هم البته ميتراشند؛ مثلا نحوه برخورد مجموعه سينما که وقتي از فيلمي استقبال ميشود و تماشاگر انتخاب ميکند رأي اعلام نميشود. به هر حال اينها انگيزه ما را کاهش ميدهد.با اين حساب توليد فيلم هم بايد زمان طولاني سپري کند با وسواسي که شما داريد.
بله. براي من انتخاب بازيگر هم خيلي اهميت دارد و وسواس زيادي دارم روي آن . از همان بازنويسيهاي دوم و سوم فيلمنامه به تدريج بازيگرهايي را که بايد اين نقشها را ايفا کنند جستوجو ميکنم و بازنويسيهاي بعديام را براساس آنها شکل ميدهم چون بالاخره اين فيلم اگر بخواهد ساخته شود بايد بازيگر، آن را بازي کند و وقتي من ميگردم براي نقش مستوفي و آقاي انتظامي را انتخاب ميکنم و او هم ابراز تمايل ميکند ديگر در نوبتهاي بعدي کاملا متمرکز ميشوم روي اين شخصيت و سعي ميکنم راجع به تواناييهايي که اين شخصيت دارد اطلاعات کسب کنم ولو اينکه 50سال بازيگري کرده است. نگاه ميکنم ببينم شايد ظرفيتهايي داشته باشد که در فيلمهاي قبلي مورد توجه کارگردان قرار نگرفته. ظرفيتهايي هم خود فيلمنامه به ما القا ميکند؛ يعني نوع تعامل با بازيگران ديگر و موقعيتهاي نمايشي که يک شخصيت در آن قرار ميگيرد و امکان دارد آن قابليتهايي که تا حالا ديده نشده در آن موقعيت نمايشي خاص بروز کند. روي تمام اينها کار ميکنم در طول اين 4سال و يادداشتبرداري ميکنم و بهرغم اينکه ترکيب بازيگران من معمولا متفاوت بوده در فيلمها اما در کنار هم نتيجه خوبي داشتهاند.«آلزايمر» فيلم تازه او که در بخش مسابقه سينماي ايران حضور دارد ديالکتيکي از روابط آدمها را بهنمايش ميگذارد. داستان با تصادفي کليد ميخورد که با پيچيدگيهاي خاص آثار احمدرضا معتمدي در آن به واکاوي لايههاي پنهاني از ماجرا پرداخته ميشوددر مورد انتخاب بازيگرانتان اتفاقا يک نکته جالب ديگري که وجود دارد اين است که رفتهرفته نسبت به فيلمهاي اول انعطاف بيشتري براي انتخاب بازيگران تماشاگرپسند و چهره پيدا کردهايد و بهنظر ميرسد که اين تصميم به جذب مخاطب براي فيلمتان که موضوعات سختي هم دارند و به خاطر مايههاي فلسفي ارتباط سختتري با تماشاگر برقرار ميکنند هم برميگردد. من اساسا بعد از فيلم اولم به اين نتيجه رسيدم که فيلمهايي که صرفا يک فيلم فلسفي باشند فعلا در سينماي ايران جايي ندارند و ايران مثل ايتاليا نيست که آقاي فليني بيايد «هشتونيم» بسازد و بگويد اگر هيچکس هم نديد يا نفهميد، نفهمد، مسئلهاي نيست. در آنجا فيلمسازان با مجموعهاي از کارشناسان سينمايي و منتقدين روبهرو هستند که خودشان را موظف ميدانند فيلم را توضيح بدهند و به اين صورت ارتباط برقرار ميشود.
اينطور نيست که يک اثري صرفا مؤلفمحور باشد و هيچ خوانش متني از سوي هيچکس صورت نگيرد يا حتي برعکس، حرکتهاي منفي در جهت نفي آن اثر هم اتفاق بيفتد که به فراموشي سپرده شود. براي همين است که فيلم «هشتونيم» که هنوز يک اثر پيچيده و قابل تفسير و تأويل است بالاخره ميرود جايگاه خودش را پيدا ميکند و حتي جزو 10فيلم برتر دنيا ميشود و بهعنوان بهترين اثر فليني شناخته ميشود. اين شد که من هم بعد از فيلم «هبوط» بهرغم اينکه ممکن است اشکالاتي هم داشته باشد و من اصلا آنها را نفي نميکنم، اما بهنظرم رسيد که ما اگر بخواهيم در سينماي ايران ادامه حيات داشته باشيم حتما بايد مخاطب داشته باشيم. شايد هيچکس تلاش نکند براي اين برقراري ارتباط با مخاطب. فيلم بايد خودش بهعنوان متني که خودش را به مخاطب ميچسباند و بلاواسطه ميتواند اين کار را انجام دهد، مورد توجه قرار گيرد. پس به سرعت به سمت سينماي داستاني آمدم و از همان مرحله طرح داستاني، موقعيت نمايشي و شخصيتپردازي اين کار را کردم و طبيعي بود که در انتخاب بازيگر و بقيه عوامل هم اين اتفاق بيفتد.در رابطه با فيلم فلسفي و تفسير آن توسط منتقدين صحبت کرديد. برخي از منتقدان در مورد فيلمهاي شما نظرشان اين است که اين نوع مفاهيم زيادي ذهني هستند و انتزاعي و تصويرکردن و تبديلشان به فيلم که هنري عيني است خيلي کار را دشوار ميکند. گفتم که در مورد فيلم «هبوط» اين انتقاد را وارد ميدانم ولي در مورد «زشت و زيبا» نه، چون يک داستان عوامانه تمام ادبيات جهاني بوده. مثلا قصه ما با قصه فيلم «مارمولک» چه تفاوتي دارد؟ حالا اگر شما بتواني يک پشتوانه فکري و فلسفي هم براي کار فراهم کني که آن منتقد محترم بايد بيشتر کف بزند! چرا پس کف ميکند؟! چرا بدش ميآيد؟ مگر ما ملت بيريشهاي هستيم؟ مگر ما فرهنگ نداريم؟ مگر پشت ابيات حافظ فقط استعاره و جناس است؟ نه، يک دنيا معني و مفاهيم عرفاني، فلسفي و حکمي پشت اين ابيات خوابيده و آنها را زنده نگه داشته. پس در حقيقت بهترين اثر هنري آن است که نه از طريق فرم و نه از طريق محتوا بلکه از طريق ساختارش بتواند صحبت کند. ساختار عبارت است از چگونگي ارائه يک محتوا در فرم. وقتي فيلمي هيچ محتوايي ندارد و فقط فرم خالص است در ساختار سينمايي آن بايد شک کرد.
همچنين فيلمي که فقط محتوا دارد و نتوانسته آن را تبديل کند به يک فرم، در آن اثر هم بايد شک کرد. اينها هيچکدام هنر نيست. هنر چيزي است که از ناحيه ساختار بتواند حرف بزند. بنابراين چه اشکالي دارد که ما بتوانيم قصهاي را بيان کنيم قابل فهم براي همه ولي اگر تماشاگري هم اهل معنا باشد بتواند آن لايههاي باطني اثر را بکاود و به حرفهاي ديگر هم دسترسي پيدا کند. اتفاقا منتقد بايد در اين نقطه بايستد و بگويد چرا يک فيلمي مثلا عمق ندارد، معنايي ندارد. ما که به تماشاي فرم نيامدهايم. مگر ميشود از اين جهان فرم بهتر درست کرد يا از آن طرف مگر بهتر از کتابهاي فلسفي و حکمي ميشود معنايي را مطرح کرد؟هنر چيزي است ميان اين دو. نه فرم محض است و نه معناي محض.از شرکت فيلمتان در جشنواره و در کل شکل برگزاري جشنواره و به ويژه داوري آنچه ارزيابياي داريد؟ خب در مورد داوري و اهميت آن بايد گفت کسي که دوست ندارد فيلمش جايزه بگيرد طبيعتا در جشنواره هم شرکت نميکند. من البته حقيقتا براي هر کدام از فيلمهايم تلاش کردم که از يک جهتي در اين جريان رقابتي قرار نگيرد ولي هر بار با تهيهکنندگان بهدليل تعهداتي که داشتند براي حضور در جشنواره اين گفتوگو صورت گرفته و در نهايت بنا شده که فيلم شرکت داشته باشد منتها تنها خواستهاي که ما داريم از هيأت داوران اين است که عدالتپيشه باشند، بيطرف باشند و براساس روابط پشتپرده بين اهالي سينما عمل نکنند. من خودم سالها در گروههاي داوري بودهام و متأسفانه شاهد چنين روابطي بودم اما اميدوارم که هر سال پالايشي صورت بگيرد و افراد بيطرفتر و غيروابستهتر به بدنه سينما براي داوري انتخاب شوند. اي کاش ما براي داوري فيلمهايمان از داوران بينالمللي استفاده ميکرديم و واقعا جشنواره را همانطور که از نامش برميآيد بينالمللي برگزار ميکرديم با ترکيبي 7 نفره که مثلا 6 داور خارجي و يک داور ايراني داشت.از بازي بازيگرانتان در «آلزايمر» راضي بوديد؟ بله. من همينجا رضايتم را از مجموعه بازيگري فيلم «آلزايمر» اعلام ميکنم. حقيقتا بيشتر از انتظار من حتي ظاهر شدند؛ با توجه به اينکه من تعهد داده بودم فيلم را در 45 تا 50 جلسه تمام کنم و 150 حلقه نگاتيو بيشتر عمل نکنم و به اين تعهد عمل کردم. در اين شرايط ما بيشتر از برداشت يک به 4 يا به 5 نميتوانستيم استفاده کنيم و با توجه به پيچيدگي که در روابط انساني اين فيلم هست، دشوار بود کار بازيگران، چون فرصت تمرين قبلي هم نبود در پيش توليد. من بسيار راضي هستم ضمن اينکه اين توضيح را بدهم بازيگران اين فيلم کاملا در دو گروه متفاوت قرار ميگرفتند؛ يک عده کاملا بازي حسي ميکردند و يک عده کاملا تکنيکي و در چنين شرايطي هدايت بازيگران بسيار دشوار است اما در نهايت نتيجه خوبي گرفتيم.سينما و تلويزيون تبيان همشهري
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3320]
صفحات پیشنهادی
زنی که مردش را گم کرد از صادق هدایت
زنی که مردش را گم کرد از صادق هدایت-Babak_King07-07-2006, 09:44 AM!!!! برای مشاهده محتوا ، لطفا ثبت نام کنید / وارد شوید !!!! baharp01-11-2006, 06:00 AMسلام ...
زنی که مردش را گم کرد از صادق هدایت-Babak_King07-07-2006, 09:44 AM!!!! برای مشاهده محتوا ، لطفا ثبت نام کنید / وارد شوید !!!! baharp01-11-2006, 06:00 AMسلام ...
زنی که مردش را گم کرده بود
زنی که مردش را گم کرده بود-زني که مردش را گم کرده بودگفتوگو با احمدرضا معتمدي، كارگردان «آلزايمر»احمدرضا معتمدي فيلمسازي گزيدهکار است که در طول نزديک به 2 ...
زنی که مردش را گم کرده بود-زني که مردش را گم کرده بودگفتوگو با احمدرضا معتمدي، كارگردان «آلزايمر»احمدرضا معتمدي فيلمسازي گزيدهکار است که در طول نزديک به 2 ...
کلیدر و زبان رمان (رضا براهنی)(2)
اگر کلیدر قبل از «زنی که مردش را گم کرد» نوشته میشد، هدایت اولین شخصی بود که به آن اعتراض می کرد؛ جمالزادهی آن زمان هم همین طور، چوبک و آل احمد هم همین طور. ولی مثال ...
اگر کلیدر قبل از «زنی که مردش را گم کرد» نوشته میشد، هدایت اولین شخصی بود که به آن اعتراض می کرد؛ جمالزادهی آن زمان هم همین طور، چوبک و آل احمد هم همین طور. ولی مثال ...
پدران آدم | صادق هدایت | دانلود کتاب
زولا در مقدمۀ كتاب ترزراكن مينويسد: «در ترزراكن مشخصات اخلاقي و روحي اشخاص را تشريح .... ل، زني که مردش را گم کرد، شب¬هاي ورامين، آخرين لبخند، پدران آدم، علويه ...
زولا در مقدمۀ كتاب ترزراكن مينويسد: «در ترزراكن مشخصات اخلاقي و روحي اشخاص را تشريح .... ل، زني که مردش را گم کرد، شب¬هاي ورامين، آخرين لبخند، پدران آدم، علويه ...
تصاویر : زندگی زنی که خانهاش در باد ميلرزد
این زندگی كه پانزده روز یك بار تمدید میشود! ... سایه دوم از تاریكی درمیآید: زرینكلا؛ زنی كه مردش را گم كرد. ... محاكمه، رم شهر بیدفاع، اورفه نفرین شدگان، زمین میلرزد، ...
این زندگی كه پانزده روز یك بار تمدید میشود! ... سایه دوم از تاریكی درمیآید: زرینكلا؛ زنی كه مردش را گم كرد. ... محاكمه، رم شهر بیدفاع، اورفه نفرین شدگان، زمین میلرزد، ...
پاییز هدایت (صادق هدایت، روز آخر)
این كی بود رد شد؟ سایه دوم از تاریكی درمیآید: زرینكلا؛ زنی كه مردش را گم كرد. سایه یكم میپرسد: دوستش داشتی؟ هدایت لبخند میزند. سایه دوم میگوید: هنوز دنبال مردش ...
این كی بود رد شد؟ سایه دوم از تاریكی درمیآید: زرینكلا؛ زنی كه مردش را گم كرد. سایه یكم میپرسد: دوستش داشتی؟ هدایت لبخند میزند. سایه دوم میگوید: هنوز دنبال مردش ...
معروف ترین ایرانیانی که مجرد بودند + عکس
از انجایی که هدایت آدم فوق حساس و احساسی بوده نگاه بدی به جنس زن پیدا میکند که در داستان « زنی که مردش را گم کرد » کاملا مشهود است ، داستان را با جمله ی از کتاب ...
از انجایی که هدایت آدم فوق حساس و احساسی بوده نگاه بدی به جنس زن پیدا میکند که در داستان « زنی که مردش را گم کرد » کاملا مشهود است ، داستان را با جمله ی از کتاب ...
هنوز نگران است!
روزی زنی نزد دکتر روانپزشک معروفی رفت و به او گفت که همسرش نسبت به او و فرزندانش بی تفاوت شده است و او می ترسد که نکند مرد زندگی اش دلش را به کس ... دکتر تبسمی کرد و گفت:"پس نگران نباش و با خیال راحت به زندگی خود ادامه بده! ... زن به دکتر گفت که می ترسد مردش را از دست بدهد. .... برخورد قطعه گم شده با دایره کله گنده ...
روزی زنی نزد دکتر روانپزشک معروفی رفت و به او گفت که همسرش نسبت به او و فرزندانش بی تفاوت شده است و او می ترسد که نکند مرد زندگی اش دلش را به کس ... دکتر تبسمی کرد و گفت:"پس نگران نباش و با خیال راحت به زندگی خود ادامه بده! ... زن به دکتر گفت که می ترسد مردش را از دست بدهد. .... برخورد قطعه گم شده با دایره کله گنده ...
آن شب که همسرم را در اتاقمان کنار زنی غریبه دیدم
7 ژانويه 2011 – همسر آن مرد به او اعتماد داشته و مطمئن بوده که مردش هیچگاه به او خیانت نخواهد کرد و مرد نیز هرگز باور نمی کرده که روزی کار بجایی بکشد که به زنش ...
7 ژانويه 2011 – همسر آن مرد به او اعتماد داشته و مطمئن بوده که مردش هیچگاه به او خیانت نخواهد کرد و مرد نیز هرگز باور نمی کرده که روزی کار بجایی بکشد که به زنش ...
زنی که یک بار به دریا رفت، حالا 10ساله که پشیمان است!! ()
زنی که یک بار به دریا رفت، حالا 10ساله که پشیمان است! ... زنی كه حدود یك دهه قبل همراه با قایق دوستش یك هفته به مدیترانه سفر كرده بود، به سندروم نادری دچار شده و از ...
زنی که یک بار به دریا رفت، حالا 10ساله که پشیمان است! ... زنی كه حدود یك دهه قبل همراه با قایق دوستش یك هفته به مدیترانه سفر كرده بود، به سندروم نادری دچار شده و از ...
-
سینما و تلویزیون
پربازدیدترینها