تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):صله رحم، انسان را خوش اخلاق، با سخاوت و پاكيزه جان مى‏نمايد و روزى را زياد مى‏كند...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798125097




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

عروس 7 روزه بودم که اسیر چشمان ناپاک دوستان شوهرم داریوش شدم و ...


واضح آرشیو وب فارسی:پایگاه خبری آفتاب: عروس 7 روزه بودم که اسیر چشمان ناپاک دوستان شوهرم داریوش شدم و ...
دختر جوان که یک دل نه صد دل عاشق پسر جوانی شده بود در برابر پدرش ایستاد تا با مرد مورد علاقه اش ازدواج کند اما بعد از ازدواج تازه فهمید مرد رویاهایش سرنوشتی سیاهی برای او تداعی می کند.
آفتاب‌‌نیوز : دختر جوان که یک دل نه صد دل عاشق پسر جوانی شده بود در برابر پدرش ایستاد تا با مرد مورد علاقه اش ازدواج کند اما بعد از ازدواج تازه فهمید مرد رویاهایش سرنوشتی سیاهی برای او تداعی می کند.

دختر 20 ساله ای که به اتهام سرقت لوازم منزل و ایراد ضرب و جرح از نامزدش شکایت کرده بود درحالی که بیان می کرد نمی توانم به چشمان پدرم نگاه کنم با آن که آن ها مرا با بزرگواری خود بخشیده اند، به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: تحصیلاتم در مقطع راهنمایی که به پایان رسید دیگر ادامه تحصیل ندادم چرا که علاقه زیادی به درس و مدرسه نداشتم و از سوی دیگر نیز وضعیت اقتصادی خانواده ام به هیچ وجه مناسب نبود و پدرم نمی توانست مخارج ادامه تحصیل مرا پرداخت کند با وجود این هیچ گاه مرا به ترک تحصیل تشویق نکرد و دوست داشت من به درسم ادامه بدهم خلاصه چند ماه بعد از ترک تحصیل، کارگری در مزارع کشاورزی را شروع کردم تا بتوانم جهیزیه ای برای خودم فراهم کنم.

روزها به همین ترتیب سپری می شد تا این که حدود دو سال قبل با داریوش آشنا شدم و تصمیم به ازدواج با او گرفتم.داریوش همشهری ما بود و گاهی برای کار در زمین های کشاورزی به همراه ما می آمد. وقتی موضوع را با خانواده ام مطرح کردم پدرم بلافاصله او و خانواده اش را شناخت و گفت: آن جوان سابقه خوبی ندارد و به درد ازدواج با تو نمی خورد. اما من که دلباخته او شده بودم مقابل پدرم ایستادم و با بی شرمی به او گفتم داریوش را دوست دارم و با او ازدواج می کنم!

پدرم که انتظار چنین رفتاری را نداشت با چشمانی پر از اشک فقط نگاهم کرد. ساعتی بعد پدرم درحالی که به شدت ناراحت و نگران بود مرا نصیحت کرد که خیلی از جوانان در این سن و سال براساس احساسات و عواطف خود تصمیم می گیرند. تو هم روزی پشیمان می شوی! در نهایت درگیری با خانواده ام به اندازه ای شدت گرفت که پدرم مرا از خانه اش بیرون انداخت من هم همه جهیزیه ای را که از کارگری خریده بودم به خانه داریوش بردم تا پس از ثبت رسمی ازدواج زندگی مشترکمان را آغاز کنیم اما هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که فهمیدم همسرم به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد طوری که بی پروا مقابل چشمان من مواد مصرف می کرد و دوستانش را به خانه می آورد و از من می خواست تا از آنان پذیرایی کنم و ...

به همین خاطر سعی کردم خودم را از چشم ناپاک دوستانش پنهان کنم و بارها تلاش کردم او را در مراکز ترک اعتیاد خصوصی بستری کنم ولی او بلافاصله پس از آزادی از مرکز ترک اعتیاد دوباره مواد مصرف می کرد با آن که من با کارگری در مزارع امور زندگی را می گذراندم اما داریوش که به دلیل اعتیادش نمی توانست کار کند مرا به باد کتک می گرفت تا پول خرید موادش را به او بدهم. وضعیت شوهرم هر روز بدتر می شد و او با کتک کاری همه دسترنج مرا دود می کرد. وقتی پول کارگری من کفاف خرید مواد را نمی داد تکه ای از جهیزیه ام را سرقت می کرد و به قیمت بسیار اندک در بازار می فروخت دیگر نمی توانستم اجاره منزل را هم پرداخت کنم و به نان شب محتاج شده بودم این گونه بود که غرورم را زیرپا گذاشتم و تازه فهمیدم پدر دلسوزم دو سال قبل این روزها را به روشنی تصور می کرد. باقی مانده جهیزیه ام را به منزل پدرم بردم و با شرمساری او را در آغوش کشیدم و گریه کنان گفتم پدرجان غلط کردم.
منبع: رکنا







۰۹ دی ۱۳۹۶ - ۰۸:۳۵





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پایگاه خبری آفتاب]
[مشاهده در: www.aftabnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن