تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):ارزش چهار چيز را جز چهار گروه نمى‏شناسند : جوانى را جز پيران، آسايش را جز گرفتاران...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798073221




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ارواح شبگرد در اتوبان های تهران


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: روزنامه ایران: هر ساعتی که از روز باشد یا شب، فرقی نمی‌کند؛ ارواح خسته و قوزکرده با شانه‌های آویزان همیشه کنار اتوبان‌های پهن تهران در حال قدم زدن هستند. با کوله‌ باری پاره و لباس‌هایی مندرس. از کجا می‌آیند و به کجا می‌روند، خودشان هم خبر ندارند؛ حفره‌های زیر اتوبان، یا لای تپه‌ها و پارک‌های اطراف، پشت شمشادها. برای یک روح سرگردان چه فرقی دارد. دل آنها هم به اتوبان خوش است. گاهی چند روح را می‌بینید که گوشه‌ای از اتوبان ایستاده‌اند و زندگی و آدم‌هایش را تماشا می‌کنند یا راه می‌روند با پاهایی به سنگینی تمام زندگی.

ارواح اتوبان‌های تهران از شهر و خانه‌هایش رانده شده‌اند یا انتخابی جز رانده شدن پیش روی خود ندیده‌اند. رانده شده از زندگی روزمره شهری شلوغ، رانده شده از قانون زندگی در تهران. بی‌هیچ نگرانی از فردا راه می‌روند و راه می‌روند. از این سوی اتوبان به آن سوی اتوبان. ارواح اتوبان‌های تهران خاطرات‌شان را دور ریخته‌اند. زندگی با آنها هیچ نسبتی ندارد.

یکی از این ارواح که آمده سهمش را بردارد و برود، سیخی از زیر پالتوی ضخیمش در می‌آورد و فرو می‌کند لای درز صندوق صدقات. می‌ایستم و نگاهش ‌می‌کنم. نه پا پس می‌کشد نه زیر چشمی نگاهم می‌کند. ایستاده کنار صندوق: «شب روی تپه‌های پارک می‌خوابم. آنجا زن و مرد دورهم هروئین مصرف می‌کنیم و بی‌هوش می‌شویم. جای بدی نیست. هم پاتوق خرید و فروش است، هم محل مصرف و استراحت. خیلی‌ها می‌آیند همانجا مصرف می‌کنند و می‌خوابند تا صبح. من هم تا بعد از ظهر می‌خوابم. بعد بیدار می‌شوم و راه می‌افتم. مهم نیست کجا. هر کجا که صندوقی برای صدقه باشد. امروز از بالای خیابان مطهری شروع کرده‌ام و تا میدان فاطمی می‌روم.»

از کاری که می‌کند ناراحت است اما نه آنقدر که دیگر این‌ کار را نکند. می‌گوید اگر سهمش را از صندوق برندارد مجبور است دزدی کند. از دزدی کمی می‌ترسد. چون چند باری به خاطرش زندان رفته. در آلونکش با هم بندی‌های قدیمی همخانه است: «هرچه بلد نبودم در زندان یاد گرفتم و دوستان خوبی هم پیدا کردم. لااقل هوای همدیگر را داریم. زندگی توی آلونک‌ دردسر هم دارد. شبی نیست که دعوا و بزن بزن و دزدی نشود؛ یکی پول مواد ندارد، یکی دعوای ناموسی دارد.»

صندوق صدقات برای او آخرین راه است. برای کسی که بارها به کمپ ترک اعتیاد رفته، زندان رفته و به قول خودش اول جوانی پیر شده: «18 سالم بود که از شهرستان آمدم تهران کار کنم و پولی برای خانواده بفرستم. اما همان چند ماه اول که در خوابگاه کنار کارگاه با بقیه کارگرها می‌خوابیدم معتاد شدم. هر شب دور هم می‌نشستند و مواد می‌کشیدند و به من هم تعارف می‌کردند. چند شب بیشتر دوام نیاوردم و بالاخره رفتم پای بساط. چند ماه اول خوب بود و هر شب مصرف می‌کردم و بیشتر کار می‌کردم. بعد از چند وقت صاحب کار فهمید معتاد شده‌ام دستم را گرفت و به مرکز ترک اعتیاد برد اما تا دوره تمام می‌شد، دوباره شروع می‌کردم. چند باری هم خودم رفتم اما بازهم نتوانستم و لغزش کردم. دیگر مطمئنم نمی‌توانم ترک کنم و اصلاً حوصله‌اش را هم ندارم.»

حالا چند سالی هست که به شهرستان نرفته و سری به پدر و مادرش نزده. اصلاً برود که چه؟ که بگوید در پایتخت معتاد شده و حالا کارتنخواب است؟ از صندوق صدقات دزدی می‌کند تا پول موادش را در بیاورد؟ بگوید به یک روح شبگرد در اتوبان‌های تهران تبدیل شده؟
27 سال دارد. گاهی دلش برای پدر و مادرش تنگ می‌شود: «کم پیش می‌آید که زنگ بزنم به پدر و مادرم. زنگ هم که می‌زنم زبانم نمی‌چرخد. حرفی ندارم. ساکت می‌مانم تا فقط صدای پدر و مادرم را برای چند ثانیه بشنوم.» حرف که می‌زند چشمان نگرانش به اطراف سر می‌خورد. انگار از کسی فرار می‌کند. یا شاید از خودش که حالا سال‌هاست با آن آدمی که از شهرستان آمده بود فرق می‌کند.

سیخ را بین دستان چروکیده‌اش قایم می‌کند. به نظر سرحال می‌آید: «تازه یک ساعت پیش مصرف کردم که بتوانم راه بیفتم. هر روز 30 هزار تومان کمتر بیشتر درمی‌آورم و روزی یک ساندویچ می‌خورم تا پولم را برای مواد پس‌انداز کنم.»

هنوز جوان است اما آینده برایش نه انتهای هفته و ماه بلکه چند ساعت دیگر است و دودی که توی سرش خواهد پیچید. او مسافر حاشیه‌ اتوبان‌های تهران است؛ یک روح سرگردان.




۳۱ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۷:۵۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 10]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن