تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):هر كس حريم خدا را حفظ كند، حرمتش حفظ مى‏شود و هر كس خدا را اطاعت كند، اطاعت مى‏شود...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815460671




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فرار به سوي جذابيت


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 فرار به سوي جذابيت
فرار به سوي جذابيت نويسنده: محمد رضا باباگلي نقد سريال «فرار از زندان»سريال« فرار از زندان» (Prison Break ) به عنوان نمونه اي از سريالي با مايه هاي حادثه اي (اکشن) بر پس زمينه زندان و فرار از آن، به اندازه کافي براي درگير کردن مخاطب و تعقيب ماجرا جذابيت دارد. آنچه در اين سريال بيش از همه مسير رويدادها و پيشرفت داستان را تحت توجه خود قرار مي دهد، به عمل کرد شخصيت اصلي باز مي گردد. مايکل اسکافيلد، مهندس جواني است که برادرش به دليل قتل در زندان به سر مي برد. او در طي صحبت با برادرش، لينکن، درمي يابد که او بي گناه است و در مرکز توطئه اي قرار گرفته. اين خط داستاني آشنا، کاملا کليشه اي و فاقد ابعاد لازم براي جذب مخاطب براي دنبال کردن يک سريال است. اما، درست از اين نقطه به بعد است که سروشکل ماجرا ها و نحوه گسترش آن تغيير مي کند. مايکل با ايمان به بي گناهي برادرش، مي کوشد با انجام عملي مجرمانه، به عنوان يک زنداني وارد محيط زندان شود تا بتواند لينکن را از آنجا فراري دهد. از اين نقطه، رويکرد تازه اي آغاز مي شود که مي تواند مخاطب را در مسيري درست و جذاب براي پيگيري يک سريال اکشن نگه دارد. نويسندگان با هوشمندي، اين نقطه پرش آغازين را با پرش بلندي کامل مي کنند و به ابعاد اين طرح آشنا، زواياي تازه اي مي افزايند. اين زاويه هاي تازه، نحوه عمل مايکل به عنوان قهرمان داستان - و البته اکشن ماجرا- است. داستان به شکل رفت و برگشت هايي در زمان گذشته و حال پيش مي رفت و برگشت هايي در زمان گذشت و حال پيش مي رود و هر بار به تدريج اطلاعات بيشتري ارائه مي شود. به هر حال، در همان چند قسمت(اپيزود) ابتدايي، درمي يابيم که مايکل از يک سال پيش نقشه ورود به زندان را مي کشيده است. او که خود يکي از مهندسان شرکتي بوده که بخشي از امور ساخت و ساز و تأسيسات ساختمان زندان را بر عهده داشته است، با دسترسي به تمام نقشه هاي ساختماني و اطلاع از انواع کانال ها، مجراها، ورودي ها و خروجي هاي جنبي ساختمان ها، بيش از هر کسي با ساختمان زندان آشنا و به آن مسلط است. اين جا نقطه تقاطع حساسي براي همراه کردن بيننده - و در حقيقت يقه گيري- محسوب مي شود. با وجود همه ي نکاتي که از طرح کلي داستان تعريف کرديم، هنوز نکته چندان متفاوتي در آن به چشم نمي خورد. درست در اين دو راهي - يا چند راهي - نويسندگان بر مبناي طرحي کلي اشاره شده، جزئياتي را وارد مي کنند که آن را « نو » جلوه مي دهد. مايکل که جواني فوق العاده « باهوش » معرفي شده است، مي داند که همه آن نقشه ها و مسيرها و جزئيات را نمي تواند به ذهن بسپارد. از اين رو، او ظرف مدت يک سالي که در حال آماده شدن براي ورود به زندان بوده است، همه خطوط و مسيرهاي نقشه ها را با طرح ها و نقوش تزئيني و تصاوير ظاهرا بي ربط با نقشه اصلي مطابقت مي دهد و به شکل خالکوبي به تمام سطح بدنش نقش مي کند. به اين ترتيب، او براي يافتن مسيرها و ورود به بخش هاي مختلف زندان، هر بار نيازمند است تا مسيرها را از طريق تصاوير خالکوبي شده روي بدنش به ياد بياورد و بازيابي کند. اين، رمز اصلي جذابيت سريال « فرار از زندان» در نخستين فصل آن است. کل فصل اول سريال، به ورود قهرمان- مايکل - به زندان تا فرار او همراه برادرش و تعدادي ديگر از زندانيان- که مايکل ناچار به بردن آنها مي شود- اختصاص دارد. طبيعتاً در مسير داستان و طي شدن يک فصل (24 اپيزود) قصه هاي کوچک و بزرگي وجو دارد که بايد بتوانند ظرفيت پر کردن يک يا چند قسمت را داشته باشند. از طرفي، اين ماجراها کم و بيش در مسير اصلي- يعني فرار مايکل و برادرش از زندان - قرار مي گيرند و البته با چاشني لحظه هاي «تعليقي» و کم و بيش اکشن کامل مي شوند؛ که اوج آن فصل هاي مربوط به شورش زندانيان و در اختيار گرفتن زندان براي مدتي است.فصل دوم، از جايي آغاز مي شود که زندانيان گريخته اند و البته هم چنان در حال فرارند. در طول فصل اول ما در زاويه مقابل- يعني پليس و زندان بان- شخصيت کليشه اي يکي از افسران زندان را ديده ايم که نهايت زورگويي، شقاوت و بي رحمي را نسبت به زندانيان و از جمله قهرمان و برادرش به کار مي گرفت. اکنون، با توجه به اين که به لحاظ داستاني و منطق فيلم نامه اي به دليل وجود هر دو عنصر « پليس» و « فراري» نمي توان موضوع «تعقيب و گريز» را ناديده گرفت، شخصيت افسر زندان نقش پليس هاي شهري را به عهده مي گيرد. در حالي که به لحاظ واقع گرايي مي دانيم پس از فرار، وظيفه دستگيري زندانيان با نهاد انتظامي ديگري- همچون پليس شهري يا ايالتي- است. (البته حضور پليس زندان در جريان تعقيب زندانيان، از لحاظ دراماتيک و فيلم نامه اي مسبوق به سابقه بوده و فيلم هاي متعددي مورد توجه و استفاده قرار گرفته است) اما از آنجايي که منطق و انگيزه اي قوي در پشت عمل افسر زندان براي تعقيب فراريان وجود ندارد، خيلي زود به اين کاراکتر- و البته دوست و دستيارش- انگيزه هايي شخصي داده مي شود تا منطق تعقيب قهرمانان توسط آنها طبيعي تر شود. بذر اين « انگيزه» در فصل اول کاشته مي شود؛ جايي که ما با شخصيت يکي از زندانيان که پيرمردي تنهاست آشنا مي شويم. به نظر مي رسد مايکل اسکافيلد او را مي شناسد و توضيحات و اطلاعاتي که راجع به پيرمرد به خود او مي گويند، اين نکته را تأييد مي کند. پيرمرد، يک سارق حرفه اي بوده که با مقادير زيادي دلار سرقت شده گريخته اما پس از مخفي کردن آنها دستگير شده است اما کسي از هويت واقعي او خبر ندارد. پيرمرد که در انتهاي فصل اول کشته مي شود، محل اختفاي پول ها را به مايکل مي گويد. به اين ترتيب، به دانستن موضوع دلارهاي مسروقه، انگيزه افسر زندان براي تعقيب مايکل و برادرش، دست يابي به پول هاست. در سويي ديگر، يک مأمور کار کشته اف بي آي مسئوول تعقيب و دستگيري مايکل و زندانيان مي شود. اين جاست که فصل دوم سريال « فرار از زندان» کاملاً از مسير اوليه اش خارج مي شود و با آنکه نام فرار از زندان را يدک مي کشد، ديگر داستاني مربوط به زندان نيست. فصل دوم در مقايسه با فصل اول دچار افت کيفي شديدي مي شود. تم ماجرا ميان مايه هاي «تعقيب و گريز»، « دزد و پليس»، « تعقيب قاتل حرفه اي» و البته مايه مهمتر « در جست وجوي گنج» در نوسان است. همين غلتيدن از يک درون مايه به درون مايه اي ديگر، ريتم و لحن کار فصل را تحت تأثير خود قرار مي دهد و از يک دستي داستان ها و جذابيت آن مي کاهد. با چنين رويکردي، به نظر مي رسد سازندگان با اطلاع احتمالي از نظرات تماشاگران سريال، متوجه شدند که وارد « دامي» شده اند که منجر به سقوط حتمي سريال خواهد شد. طبيعي است که بيننده با ديدن فصل اول سريال، انتظار يک درام زندان بر پايه فرار را دارد. سريالي در مايه هاي « بازداشتگاه کلديتس» که همه ماجراها و داستان هاي آن در داخل يک اردوگاه نظاميان آلماني و بر پس زمينه جنگ جهاني دوم در ميان اسراي متفقين مي گذشت. اما اين انتظار به هيچ وجه در فصل دوم برآورده نمي شود. از همين رو توليد کنندگان براي بيرون رفتن از اين دام، دوباره به همان درون مايه فصل اول، يعني زندان و فرار از آن، رو آورده اند. در انتهاي فصل دوم، مايکل که توانايي خود را در فرار از زندان نشان داده است، توسط گروهي مافيايي و از روي اجبار به زنداني در پاناما فرستاده مي شود تا با بيرون آوردن يک زنداني از آن جا، هم به تبهکاران کمک کند و هم بتواند جان خود و خانواده اش را حفظ کند.فصل سوم دوباره از زندان آغاز مي شود. اين بار اما زندان متفاوت است تا هم درون مايه اصلي زندان و فرار حفظ شود و هم تازگي و متفاوت بودن لوکيشن، رابطه ها و فضا مخاطب را راضي کند. زندان مورد نظر، جايي است که هيچ پليسي داخل آن نيست! جايي که خشن ترين، خطرناک ترين و بي قانون ترين رابطه بر ساکنان آن حاکم است. پليس نيز از ترس افراد و شرايط، صرفاً دور تا دور و محوطه بيروني زندان را سيم خاردار کشيده و از دور بر اوضاع نظارت مي کند تا کسي نتواند فرار کند. به اين ترتيب، در درون زندان، نوعي کلوني بدوي شکل گرفته است که زنداني خشني آن را همچون قلمرويي کوچک اداره مي کند.اين فصل گرچه به تم آشناي زندان بازمي گردد و کم و بيش لحظه هاي راضي کننده اي را براي مخاطب ايجاد مي کند اما هم چنان از فصل نخستين دور است و به ابعاد آن نمي رسد. در حقيقت بين يک اکشن درجه سه و دو در نوسان است و باور پذيري موقعيت زندان و فضاي آن فداي تأثير آني و لحظه اي براي جذب مخاطب مي شود. به هر ترتيب اين فصل مي تواند تا حدي روند نزولي سقوط در فصل دوم را جبران و در نقطه اي بينابيني موقعيت سريال را نزد تماشاگران تثبيت کند.مايکل موفق مي شود زنداني مورد نظر را آزاد کند و به اين ترتيب خود نيز از مهلکه مخوف زندان بي قانون، جان به در ببرد. داستان در فصل چهارم از جايي آغاز مي شود که مايکل و برادرش آزادند اما به آمريکا برمي گردند. در اين بين، يک مأمور ويژه کنترل آن ها را به عهده مي گيرد و مي گويد که آنها بايد در انجام مأموريتي امنيتي براي رسوا کردن گروهي خودسر در درون دولت آمريکا با او همکاري کنند وگرنه يک سر دوباره به زندان فرستاده خواهند شد. داستان سريال در اين فصل بار ديگر از تم زندان دور مي شود. مايه هاي جذاب تازه اي وارد داستان و تم مي شوند اما اين روند، کاملاً با مسير پيشين متفاوت است. اين بار تم اصلي «توطئه سياسي» است که بر محور يک داستان جاسوسي / پليسي شکل مي گيرد. مايکل و برادرش به کمک يکي دو نفر ديگر، هم چون مأموران ويژه سي آي اِي يا مثلاً جيمزباند وارد عمل مي شوند تا با کشف يک شبکه درون قدرت از طريق دست يابي به يک سيستم پيچيده امنيتي شامل اسامي اشخاص، اقدامات افراد با نفوذي را خنثي و آنها را به دست قانون بسپارد. در اين فصل، بخش هايي از اپيزودها کم و بيش به داستان و فرم سريال معروف تر «24 » (بيست و چهار ) نزديک مي شود. البته نا گفته پيداست که روند اکشن و تعليق هاي داستان نيز به دليل وجود مواد و مصالح مناسب، گسترش بهتري مي يابد. به هر حال سريال « فرار از زندان» به عنوان اثري سرگرم کننده ارزش حداقل يک بار ديدن را دارد. چه بسا علاقه مندان آثار اکشن بيشتر از يک بار هم دوست داشته باشند آن را ببينند. با اين حال به نظر مي رسد بهترين بخش آن، همان فصل اول باشد.تکمله: نگاهي به دلايل استقبال عمومي در ايران به سريال هاي خارجياشاره به سريال« فرار از زندان» اين سوال را به ذهن مي آورد که اين سريال واجد چه اهميت ويژه اي است؟ درواقع با توجه به سريال فوق اهميت خاصي ندارد. اما هنگامي که اين سريال را در کنار چند سريال مهمتر توزيع شده در چرخه پخش زيرزميني آثار خارجي، مانند « گم شده»،«24»، (LOST ) و سريال هاي ديگري همچون « قهرمانان» (Heroes) يا «لاس وگاس»(Las Vegas ) قرار دهيم و از طرفي ، در جريان ميزان وسيع استقبال مخاطب ايراني باشيم، آنگاه سريال « فرار از زندان» و ساير آثار نام برده شده اهميت زيادي مي يابند.شايد در نگاه اول - و کمي شتابزده- مهمترين دليل اين استقبال را بتوان « عدم سانسور» دانست. البته فراموش نکنيم که در هيچ کدام از سريال هاي نام برده شده اساساً قصه ها، شخصيت ها و روند داستان مغايرت بنيادي با ويژگي هاي فرهنگي ما ندارند. بنابراين، آنچه به عنوان «عدم سانسور» مطرح شد، نه به معناي اوليه و نزديک آن، که همان حذف يا عدم حذف صحنه هاي غير اخلاقي است، بلکه معناي عام آن مورد توجه قرار دارد. به هر حال به روشني مي دانيم که به لحاظ فرهنگ غربي و نوع بافت زندگي، مانند پوشش و رفتار طبيعي اشخاص در محيط زندگي شان، عناصري در تصاوير اين نوع آثار وجود دارد که حتي در کمترين شکل ممکن نيز امکان نمايش در کشور ما را ندارد. اين لحظه ها گرچه آسيبي جدي به روند داستان و پيش برد ماجراها نمي زند، اما به لحاظ تداوم لحظه ها، نماها و سلسله اتصالات بصري روايت، وقفه هايي را ايجاد مي کند. از آن جايي که مخاطب از کم و کيف اين قطع ها و حذف ها آگاه نيست، به لحاظ رواني نوعي « سوال» در ذهنش شکل مي گيرد و همواره در ذهن خود با مقوله اي به نام « حذف و ميزان آن » رو بروست. اين، نکته اي است که سالهاست مخاطبان سريال هاي تلويزيوني در ايران - کم يا بيش- به آن گاه و بي گاه اشاره کرده اند. حتي با چنين نگاهي است که فروش نسخه هاي دي وي دي سريالهايي مانند « جواهري در قصر» و «جومونگ» - که از تلويزيون ايران نيز پخش شده يا در حال پخش است - در شبکه پخش زيرزميني معنا مي يابد. اما همان طور که اشاره شد، اين يک ارزيابي شتاب زده است. شايد اين نگاه در مورد سريال هايي همچون جواهري در قصر يا جومونگ که از سطح کيفي پاييني در ساختار و مؤلفه هاي نمايشي بهره مندند مصداق داشته باشد، اما در سريال هايي مانند « فرار از زندان» ، «گم شده» يا«24» ديگر با چنين رويکردي نمي توان اقبال عمومي را توضيح داد. روشن است که عمده سريال هاي مورد اشاره از توليدات کشور آمريکا هستند و از طرفي نبايد فراموش کرد که صنعت توليد آثار تصويري نمايشي در اين کشور نشان داده است که به اين عرصه به عنوان يک منبع بزرگ مالي نگاه مي کند و سهم بالاي در آمد فيلم هاي اين کشور نسبت به کل درآمد ساليانه نيز تأييد همين ديدگاه است. اين نکته موجب مي شود تا توليد کنندگان اين آثار، براي رسيدن به سودهاي بزرگ و بزرگتر حاضر به تأمين هزينه هاي نجومي براي توليدآثاري باشند که بتوانند ذهن مخاطب را با حداکثر توان نشانه بروند. اگر به سريالي مانند « گم شده» نگاه کنيم، با انبوهي از بازيگران روبرو مي شويم که ناخداگاه موضوع دستمزدها را پيش مي آورد. اما خيلي از مواقع - حتي در توليدات تلويزيوني خودمان- توليد کننده همين روش استفاده از بازيگران متعدد و در نتيجه دستمزدهايشان را مي پذيرد اما در سوي ديگر معادله، با محدود کردن هزينه هاي توليد در ساير جنبه ها مانند لوکيشن هاي محدود، عدم وجود پروداکشن بزرگ و محدود شدن دکورها و ساخت و ساز صحنه، و مواردي از اين دست، سطح کيفي توليد را دوباره به روند ارزان تمام شدن سوق مي دهد. اما همين نکته را وقتي به طور عمده با سريال « گم شده» و در سطح بعد با سريال «24» تطبيق مي دهيد، درمي يابيد که موضوع دستمزد بازيگران، فقط يک جنبه از موضوع است. «گم شده» با اين همه کاراکتر که از فرهنگ ها و جغرافياهاي متفاوت، در يک هواپيما و سپس در جزيره اي غير مسکوني جمع شده اند، هر کدام داستان هايي را در پس زمينه زندگي شان دارند که لزوم پرداختن به آنها گروه توليد را وامي دارد به گوشه هاي مختلفي از دنيا سفر کنند، آمريکا( ايالت هاي مختلف در سالهاي متفاوت داستان سريال) ، استراليا، انگليس و کره که فقط بخشي از اين تنوع جغرافيايي هستند که با خود هزينه هاي بزرگي را همراه مي آورند. هزينه هايي که به طور طبيعي، توليدي بزرگ را هدف قرار داده اند. و البته در مسيري منطقي و طبيعي، انتظارات بزرگي را هم نشانه رفته اند.از سويي ديگر، نبايد ابعاد فني توليد را فراموش کرد. از آنجايي که براي توليد کنندگان آن سوي آب، بخش اوليه در توليد آثار نمايشي، يک «صنعت کامل» محسوب مي شود، آن ها به صنعتي ترين شکل ممکن، امکانات، نيازها، هزينه ها، قراردادها و روند توليد را « محاسبه و کنترل» مي کنند تا بهترين نتايج را بگيرند. اين نکات مورد اشاره بر سطح کيفي توليدات به لحاظ رعايت استانداردها نيز مي افزايد. اما همه اين ها بدون متن خوب و کارگرداني موثر تحقق نمي يابد. اين جاست که دوباره به نقطه عزيمت، يعني سرمايه هاي مناسب براي توليدات مناسب، باز مي گرديم. شما نمي توانيد از نويسنده اي بخواهيد با حداقل دستمزد که حتي ممکن است قسط هاي آن به موقع هم پرداخت نشود، بهترين کار زندگي اش را بنويسد؛ مگر اينکه آن نويسنده شخصا براي رسيدن به جايگاهي که تصور مي کند استحقاقش را دارد، همه توانش را به کار گيرد. که اين هم «استثنا» ست. متن خوب، وقت و صرف انرژي مي خواهد، داستان هايي فکر شده، ذره ذره شکل گرفته و قوام آمده و مي خواهد و اين ها بدون صرف زمان و پرداخت هزينه هايش ممکن نيست! روايت قصه هاي طولاني در آثار نمايشي براي مخاطبان جذاب است. اين را تاريخ آثار تلويزيوني موفق در دنيا - و البته نمونه هايي اندک در ايران- نشان مي دهد. قصه هايي که دوره اي طولاني از زندگي شخصيت ها را مرور مي کنند يا توانايي مرور طولاني مقاطع کوتاه زندگي آنها را دارد، با استقبال مخاطبان روبرو مي شوند. قصه هاي سرگذشتي مي توانند- چنان چه درست حرکت کنند- توجه مخاطبان تلويزيوني را به خود معطوف کنند. وقتي کاراکتري درست ساخته و پرداخته شد، مخاطب با او همراه خواهد شد. بنابراين نمي شود و نبايد به سادگي او را از دست داد. اين کاراکتر و قصه هايي که پيرامون او و اطرافيانش شکل مي گيرد حکم همان معدن طلا را دارند. به همين دليل است که مي بينيم سريال هاي موفق دنيا«طولاني»اند. زود و ساده تمام نمي شوند.سال هاي سال برصفحه تلويزيون نقش مي بندند و جزوي از ساعات زندگي مردمي عادي مي شوند که به تماشاي سرگذشت آنها مي نشينند. شايد از يک منظر اين نکته، کليدي طلايي براي درک استقبال عمومي در ايران- و البته در جهان- به چنين سريال هايي باشد. منبع: نشريه سينماي پويا شماره 19





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 337]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن