واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم:داريوش مهرجويي پس از تجربه فيلمهاي فلسفه اي اجتماعي و يکي ، دو ژانر طنز ، اينک در سنتوري ، فيلمي با تم موسيقي و موضوع اعتياد مي سازد که البته قرار نيست درباره آن موضع بگيرد ، پند اخلاقي دهد و بر پايه لعن و نفرين بنا شود. بلکه قرار است با به تصوير کشيدن فلاکتي که بر سر علي و سنتورش مي آيد ، بر سر جامعه و ديگراني فرياد برآورد که علي سنتوري را به علي وافوري بدل کرده است. اين تباهي و ذلت دقيقا با آن شيفتگي و شيدايي نسبتي عميق دارد. اين تباهي نه ترياک ، که طغياني عليه کساني است که مي خواهند علايق اش را سرکوب کنند. 2 سکانسي که علي با خانواده اش روبه رو مي شود ، يکي درگيري هايي که با مادرش پيدا مي کند و ديگري زماني که پدرش به سراغش مي آيد تبيين همين معناست. تضادهاي ايدئولوژيکي و اقتدار سنتي خانواده که هم ساز را از او دريغ مي کند و هم حس و علاقه و کرامتش را به هيچ مي گيرد و به خاطر سنتور طردش مي کنند. سازي که تمام هويت و حريت علي در آن تجلي کرده است و به بودنش معنا مي بخشد. وقتي ساز او شکسته مي شود ، گويي خود او نيز مي شکند و تباهي آغاز مي شود. چنانچه قلم را از دستان نويسنده بگيرند و عشق را از عاشق! علي با سنتور در حال کشف و درک و تعالي خودش بود و تمام هستي خويش را در صداي سازش جاري مي کرد و با خلق آهنگ و ملودي از خويشتن خويش ، بارويي بر مي افکند و جهان پيرامونش را تجربه مي کرد. اما وقتي سازش شکسته مي شود ، او خود نيز فرو مي ريزد و سقوط مي کند. تمام قهرمان هاي مهرجويي با فروپاشي عشق فرو مي ريزند و استحاله مي شوند. مش حسن با مردن گاوش ، هامون با رفتن عشقش و اينک علي با شکستن سازش! اين شکستن بهاي سنگيني دارد. علي فرو مي ريزد و به دام اعتياد مي افتد. همسرش که عشق ميان آن دو از عشق به موسيقي قوام يافته ، ترکش مي کند ، خانه اش تخريب مي شود و صاحبخانه بيرونش مي کند. حالا علي مي ماند و ساز شکسته و عباي کهنه اش که همچون نمادي از خانواده سنتي اش همچنان بر دوش اوست. او راهي بيغوله اعتياد مي شود. بيغوله اي که در به تصوير کشيدن آن اغراق شده و با کليت فيلم همخواني ندارد. گرچه در همين بيغوله ها سکانس زيبايي مثل زماني که علي در حال سرخ کردن سوسيس ها و تقسيم آن ميان معتادان است ، خلق مي شود. اما حضور آن همه معتاد که در وضعيتي اسفبار در هم مي لولند ، بيشتر به نمادي از فلاکت آدمي شبيه است تا مابه ازاي بيروني آن! تنهايي و مستاصل شدن علي با ذلتي که به دليل نياز به مواد دامنگير او مي شود و جستجوي او در زباله ها براي يافتن غذا با خرابه هاي اطرافش ارتباط نمادين مي يابد و البته پس زمينه موسيقايي فيلم نيز بر تراژديک بودن زوال او مي افزايد. اما روند تدريحي اعتياد علي با توجه به تدوين و مونتاژ بي قاعده و غيرخطي فيلم ، تجربه جديد در آثار مهرجويي است که به نوعي ساختارشکني در خود انجاميده است و روايت قصه گونه آغازين فيلم از سوي قهرمان داستان نيز بر اين تازگي افزوده و سنتوري را به تجربه اي نو در کارهاي مهرجويي بدل کرده است و البته صداي زيبا و دلنشين سنتور با هنرمندي کامکار وجهه زيباشناسي آن را دو چندان کرده است. فقط گاهي سنتور حضوري بيش از اندازه در قاب تصوير دارد و تاکيد زيادي روي آن مي شود و اساسا ساختار بصري نامتعارفي در سنتوري به چشم مي خورد که البته با روايت نامتعارف مهرجويي از اعتياد در اين فيلم همسويي دارد. يکي از نقاط برجسته سنتوري پختگي بازي بهرام رادان است. او که از شور عشق حضور رو به کمالي را در مقايسه با هم تيپانش تجربه کرده ، در فيلم مهرجويي به نقطه مطلوب تري دست مي يابد و علي سنتوري به پرسوناژي ماندگار در زندگي هنري او بدل مي شود. هرچند حضور محمد سلوکي ، مجري صدا و سيما در نقش پزشک کلينيک ترک اعتياد کمي عجيب به نظر مي رسد. روابط علي با همسرش (با بازي زيباي گلشيفته فراهاني) در عين اين که به درگيري هاي مهشيد و هامون شباهت دارد ، کنتراست رفتاري زيبايي را در تقابل هاي قهر و آشتي و شيدايي و نفرت خلق مي کند. با اين همه ، سنتوري هرگز براي من هامون و بانو و درخت گلابي نمي شود. گرچه سنتوري يک تفاوت عمده با آثار قبلي مهرجويي دارد. قهرمان هاي مهرجويي بعکس اين فيلم که هنرمند است ، روشنفکر و نويسنده بودند. راهي به رهايي نمي جستند يا به دريا مي زدند يا هجرت مي کردند و يا... در نهايت اين که وضعيت بغرنج تاريخي و وجودي خويش را مي پذيرفتند و تحمل مي کردند و يا به خود ويرانگري بسنده مي کردند ؛ اما در سنتوري ، علي با همان طنابي که به چاه مي افتد ، تلاش مي کند از آن بيرون آيد. او به جرم همان امري که سرکوب و سرنگون مي شود ، به رهايي و رستگاري خويش بر مي خيزد و با همان سازي که محکوم شده ، به زيستن دوباره خويش حکم مي دهد و بودن خود را با دميدن دوباره موسيقي و صداي سازش فرياد مي زند! طغيان او عليه خويش (اعتياد) واکنش او به جامعه بوده است که خود بودن او را دريغ مي کند و به ديگرگونه بودني که مي پسندد ، ترغيب مي کند. همان گونه بودني که در برادر علي (نادرسليماني) متجلي است او جرات اعتراض و حق انتخاب ندارد. وضعيت او خيلي اسفبارتر از علي است که اعتيادش بهاي سنگين جسارت و شجاعت خود بودنش مي شود. قهرمان مهرجويي اين بار نه تنها به نجات فردي و رهايي خويش مي رسد ، به رستگاري جمعي نيز مي انديشد و از هنرش در جهت اين باز تواني و سعادت جمعي بهره مي گيرد. آموزش سنتور به معتادان ديگر گرچه به بازخواني هويتي او کمک مي کند ، به رهايي اجتماعي و اصلاح ديگري نيز مي انجامد. راهي که هم به اصالت فردي بها مي دهد و هم به سعادت جمعي مي انجامد. قهرمان مهرجويي اين بار نه روشنفکري است آويزان و بي سروسامان که به پوچي و بن بست مي رسد و يا از وضعيت تاريخي خويش فرار مي کند. اين جواني از نسل جديد است که نه روشنفکر است ، نه سياسي ؛ اما به وضعيت و رسالت روشنفکري رسيده است ، حتي اگر دلش و سازش شکسته باشد!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 363]