تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837827252
گمشدگي
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
گمشدگي نويسنده:سيد طه رسولي سازندگان لاست براي سرگرمكردن مخاطبشان به هر كاري دست ميزنند حتي فريب دادن و دستانداختن او در متون آكادميك فيلم براي فيلمنامهنويسي قواعدي را ذكر ميكنند كه در بيشتر سناريوها رعايت ميشوند. شكستن قواعد و قانونها معمولاً اولين خصوصيت يك اثر به يادماندني و قابلتوجه است. نويسندهها و پديدآورندگان سريال لاست اين قانونشكني را سرلوحه كارشان قرار دادهاند اما «هر قانوني را هم نبايد شكست». براي پيوسته و همگن بودن داستان سه اصل را مدنظر قرار ميدهند: احترام گذاشتن به داستان، احترام گذاشتن به شخصيتها و احترام گذاشتن به مخاطب.هرسه اين اصول در سريال لاست زيرپا گذاشته شدهاند؛ آنهم فقط به خاطر رسيدن يك هدف. اين هدف هم چيزي نيست جز شوك وارد كردن به مخاطب و كشاندن او به دنبال داستان. خارجيها اصطلاحاً به اين شوكها ميگويند Wow!Factor كه ما اسمش را ميگذايم «عامل وا!»؛ يعني چيزي كه مخاطب را كاملاً متحير و تشنه دنبالكردن ماجرا كند تا از خير ديگر چيزهاي داستان بگذرد. قهرمانهاي مظلوم اولين چيزيكه در طول سريال لاست به شدّت آزاردهنده است، بيتوجهي به قهرمانهايي بوده كه زحمت زيادي براي معرفي آنها كشيده شده است. درحاليكه در سه سري اول اين سريال با هر فلشبك از زندگي شخصيتهايي مانند: جك، ديگر و كيت بيشتر به ظرافت و پيچيدگي دروني آنها پي ميبرديم، در سري چهارم و پنجم اين شخصيتها كاملاً مورد بيتوجهي سناريونويسها واقع ميشوند. ديگر با آن پسزمينه جالب و تاريخچهاي كه دارد در سري پنجم مانند يك كاراكتر بيهويت يك بازي رايانهاي ميشود كه صرفاً به خاطر تصميم نويسندهها در تغيير شرايط محيط جهتش را عوض ميكند. فقط كافي است به تعداد دفعاتي كه ديگر، جك يا ژوليت در قسمتهاي پاياني سري پنجم تغييرجهت ميدهند دقت كنيد تا اين موضوع را بهتر درك كنيد. تقريباً همه شخصيتپردازيهاي پيچيده و درهمي كه در سه سري اول انجام شده، در سري چهارم و پنجم ناديده گرفته ميشوند. ديگر چه كسي است كه پس از چند فلشبك و فلش فورواردت پيدرپي برايش مهم باشد كه رابطه كيت با پدر و مادرش چگونه بوده؟ ديگر چطور تحت تأثير قاتل پدر و مادرش تبديل به يك كلاهبردار حرفهاي شده؟ رابطه پيچيده جين و دزموند با پدر زنهايشان چه فراز و نشيبهايي داشته؟ حالا هركدام از اين كاراكترها تبديل به موجوداتي تكبعدي شدهاند كه تنها يك هدف را دنبال ميكنند؛ جك به طور اعصاب خردكني در سري پنجم فقط ميخواهد به جزيره برگردد و بمب را منفجر كند، ديگر و جوليت ميخواهند فرار كنند، جين ميخواهد سان را پيدا كند، سعيد بدون هيچ هدف خاصي دور جزيره ميچرخد و درنهايت جانلاك كه به طور كاملاً بيرحمانهاي تبديل به يك موجود عجيب و نامشخص ميشود؛ اين سرنوشت اصلاً براي شخصيت هايي كه در سه سري اول به آن خوبي معرفي شده بودند مناسب نيست. حتي به نظر ميرسد ديگر نويسندهها احتياجي به اين تاريخچهها نداشته باشند. در روايات اخير سريال لاست اصلاً پسزمينه شخصيتها مهم نيست. ديگري كه رئيس حراست دارما شده اگر يك بستنيفروش شريف و رمانتيك هم باشد كه تفريحش رفتن به اسكي است، تغييري در داستان بوجود نميآيد. از آنطرف ناگهان يك كاراكتر كاملاً جانبي و بدون تاريخچه درستوحسابي مانند رازينسكي چنان نقش كليدياي پيدا ميكند كه به نوعي ميشود همه حوادث جزيره را تقصير او دانست. اين يعني بياحترامي كردن به قهرماناني كه خود نويسندهها آنها را خلق كردهاند اما هيچكس نيست كه از حق اين قهرمانان مظلوم دفاع كند. سؤالهاي بيجواب در ابعاد بالاتر اين بلاسر چهارچوب اصلي داستان هم آمده است. تعداد سؤالها در هر قسمت بيشتر و تعداد جوابها كمتر ميشود. سپس با مطرح شدن يك ايده كلي بسيار مبهم- يعني وجود مقدار زيادي انرژي در مركز زمين- نويسنده ها از پاسخ دادن به سؤالها طفره ميروند. احترام گذاشتن به داستان، يعني اينكه سعي كنيد همه بخشهاي داستاني كه روايت ميكنيد باهم طابق باشند و بخشي از آن منطق بخش ديگر را نقض نكند. اين اصل در سريال به طور كلّي ناديده گرفته شده؛ به طوريكه بخشهاي مختلف داستان باهم نميخوانند. مثلاً چه كسي ميتواند يك پاسخ منطقي بدهد كه چرا «ديگران» در سري اول و دوم سريال لاست به طور احمقانهاي خودشان را به شكل انسانهاي بومي در ميآوردند؟ چه دليلي داشت كه ديگران اين همه براي بازماندهها فيلم بازي كنند و دنبال جمع كردن ليست كذايي باشند؟ همه اين فيلمبازي كردنها فقط براي اين بود كه بن، جك را مجبور كند تومورش را از بدنش بيرون بياورد؟! در نيمه اول داستان سريال لاست ما به همراه بازماندهها تشنه دانستن درباره مؤسسه دارما هستيم. اين شركت در جزيره چه كار ميكرده؟ چرا ايستگاههاي مختلف ساختهاند؟ چرا يكي از ايستگاهها به ديگران نظارت داشته؟ چرا در يكي از ايستگاهها به ظاهر آزمايشهاي روانشناسانه روي كاركنان آن انجام ميشده؟ در نيمه دوم داستان جك، ديگر، كيت، سعيد، جوليت، مايلز و هرلي به سال1977 رفتهاند، سه سال در دارما كار كردهاند و ديگر رئيس حراست شركت دارما شده اما هنوز نه ما ميدانيم دارما در جزيره چه كار ميكند و نه به نظر ميرسد كاراكترها ديگر تمايلي به دانستن اين موضوع داشته باشند! نويسندههاي سريال لاست تقريباً همه تلاش خودشان را كردهاند تا با پيش كشيدن ماجراهاي جديدتر و به ظاهر مهمتر و اكشنتر كردن صحنهها حواس بينندهها را پرت كنند تا ديگر كسي فرصت پيگيري پاسخ سؤالهاي قبل را نداشته باشد. در سري پنجم ناگهان هدف اصلي همه شخصيتها ميشود منفجر كردن بمب هستهاي كه همه آنها يقين دارند ميتواند منبع انرژي را نابود كند (حالا اينكه ازنظر علمي يك انفجار هستهاي چطور ميتواند يك انرژي الكترومغناطيسي را نابود كند بماند!) اما هيچكس به فكرش نميرسد كه از يك راه كمخطرتر مثلاً حمله به دارما و متوقف كردن عمليات كندن زمين ميشود به اين هدف رسيد. درنهايت نويسندهها براي ماستمالي كردن قضيه مجبور ميشوند يك شخصيت كماهميت مانند رازينسكي را بزرگ كنند و درنهايت طي يك اتفاق نه چندان قابلقبول (متوقف نشدن دريل درحاليكه حتي منبع تغذيه آن را هم نميشود قطع كرد) شرايط براي منفجر كردن بمب هستهاي مهيا ميشود. در اينميان وقتي يك نفر به نام مايلز چيزي را كه براي ما بينندهها كاملاً واضح است سؤال ميكند- «آيا فكر كردين اين كاري كه ما ميكنيم به جاي تغيير دادن آينده دقيقاً باعث همون اتفاقاتي بشه كه مارو اينجا كشونده؟»- هيچكس جوابي به او نميدهد! پايبند نبودن نويسندهها به يك خط داستاني و منطق كلّي كاري كرده كه به راحتي بشود تناقضهاي اساسياي بين بخشهاي مختلف سريال پيدا كرد. تعداد اين تناقضها بسيار زياد است. بيننده كيلويي چند؟! نابخشودنيترين كاري كه سازندههاي سريال لاست انجام دادهاند بياحترامي به مخاطب در راستاي استفاده از همان فاكتور وا! و كشاندن او به دنبال داستان است. احترام گذاشتن به مخاطب در داستان اينطور تعريف ميشود كه شما به عنوان نويسنده بتوانيد يك چهارچوب و مقياس فكري ثابت براي مخاطب به جهت دنبال كردن داستان و درك قوانين دنياي آن تعريف كنيد و اين دقيقاً همان كاري است كه در سريال لاست انجام نميشود. تغيير محور زماني و مقياس داستان فقط براي رودست زدن به مخاطب و متحيّر كردن او در لحظه يك جور نامردي است. براي روشن شدن اين موضوع مثلاً فرض كنيد مشغول خواندن داستان «و ديگر هيچكس نبود» آگاتا كريستي هستيد؛ ده نفر كه جنايتكاران مجازات نشدهاي هستند در يك جزيره گير ميافتند. يكي از اين دهنفر شروع به كشتن تكتك اين افراد ميكند. شما در طول داستان همينطور كه به نقطه اوج نزديك ميشويد، مدام درگير اين موضوع هستيد كه قاتل كداميك از اين افراد ميتواند باشد؟ در لحظه اوج ماجرا كه منتظر رو شدن هويت قاتل هستيد ناگهان بدون هيچ مقدمهاي معلوم ميشود كه اين جزيره در اختيار يك بخش سري از ارتش بوده كه آزمايشهاي روانشناختي روي آدمها انجام ميدادهاند و ميخواستهاند ببينند اين آدمها در برخورد با اين موقعيت چه كار ميكنند! يا مثلاً فيلم «مظنونين هميشگي» را درنظر بگيريد و تصور كنيد چه حالي به شما دست ميداد اگر در پايان فيلم و هنگاميكه ميخواهيد ببينيد بالأخره كايزرشوزه كيست، ناگهان معلوم شود كوين اسپيسي يك برادر دوقلو داشته كه همه قتلها را انجام ميداده؟ در طول داستان سريال لاست چندينبار اين اتفاق ميافتد و مقياس روايت داستان عوض ميشود. ابتدا همهچيز در مقياس جزيره و معماهاي آن است، بعد ميفهميم كه تمام اين جنگ و دعواها به خاطر كل كلبن و ويدمور بر سر تصاحب جزيره رخ داده، بعد هم ميفهميم كه اصلاً همه سر كار بودهاند و در مقياس بزرگتر داستان جزيره و وقايع آن مربوط به انتقامجويي يك موجود بيهويت است كه ميخواهد پس از چند قرن موجودي عجيبتر به نام ژاكوب را بكشد. اين دو موجود تا به اين لحظه به هيچوجه در فضاي كاملاً رئال و توجيهپذير ازلحاظ علمي سريال نميگنجند. اين قبيل رودست زدن به مخاطب چيز بدي نيست اما وقتي تبديل به نقطة ضعفي براي داستاني مانند لاست ميشود كه ميبينيم نويسندهها تا پيش از رو شدن واقعيت فعلي، كوچكترين سرنخي به مخاطب نميدهند و ناگهان چيزي را از خارج از چهارچوب فكري مخاطب رو ميكنند كه او به هيچوجه نميتوانسته درك كند. معرفي ژاكوب و نشانههايي از وجود او (يا حداقل فلشبك حضور او در همه مراحل زندگي كاراكترها) را ميشد چندقسمت قبل از وارد شدن شوك نهايي انجام داد تا يك پيشزمينه فكري در مخاطب شكل بگيرد. هدف فقط سرگرم شدن سريالهاي خارجي با معادلهاي داخليشان تفاوتهاي بنيادين دارند. رواج اصطلاحات غلطي مانند «فصل» به جاي Season يا «سازنده» به جاي Creator نشان ميدهد كه بينندههاي داخلي اصلاً با جنس چيزي كه مشغول نگاه كردن آن هستند آشنا نيستند. به هميندليل است كه وقتي سريالي مانند لاست درميآيد، جلوگيري آن از خود سريال قابل رؤيتتر ميشود. اما اين نكته را نبايد فراموش كرد كه سينماي هاليوود با تلويزيون كاملاً تفاوت دارد. خيليها وقتي شروع به لاست نگاه كردن ميكنند به دنبال مفاهيم عميق فلسفي و استعارههاي جامعهشناسانه هستند اما واقعيت اين است كه در يك سريال تلويزيوني آمريكايي هيچكدام از اين چيزها جايي ندارد. سريالهاي تلويزيوني برعكس فيلمهاي سينمايي لايهلايه نيستند و به قصد جلبتوجه مخاطبان عام و خانوادهها ساخته ميشوند كه قرار است هفتهاي يك شب سريال را ببينند، سرگرم بشوند و بروند سر زندگيشان. سريال لاست همانند سهگانه «ماتريكس» از آن دسته پديدههايي است كه وقتي تمام بشود ميفهميد واقعاً چيزي براي عرضه نداشته و به احتمال زياد حتي نميتواند سر و ته داستان خودش را جمع كند. درواقع هردوي آنها موفقيتشان در زمان عرضه را مديون يك شروع خوب هستند كه سازندهها را وادار به ادامه داستاني كرده كه قرار نبوده اينقدر طولاني باشد و در هر دو مورد تكيه بر قدرت تجسم مخاطب و خودداري از ارائه توضيحات بيشتر ميتوانسته نتيجه بهتري داشته باشد. درنهايت اين موضوع را هم بايد درنظر گرفت كه بخش بزرگي از جلوگيري درباره يك سريال (بخصوص در ايران) از آنجايي ناشي ميشود كه بينندهها ميتوانند يك سري كامل از يك سريال مانند لاست را در عرض دو روز ببينند! درصورتيكه درهنگام برخورد با يك سرگرمي بايد اين موضوع را درنظر داشت كه تهيهكنندهها درهنگام توليد آن شرايط خاصي ازجمله بازده زماني و نوع مديا را مدنظر داشتهاند. به طور حتم نمايش هفتگي سريال و توقف ششماهه آن پس از قسمت نهايي هر سري، در نوع نگارش فيلمنامه و ديگر خصوصيات سريال تأثير بسزايي دارد. مطمئن باشيد هيچكدام از عوامل سريال لاست تعليق خفن پايان سري سوم را براي اين نگذاشتهاند كه شما بعد از تمام شدن آن قسمت با فاصل كمتر از يك دقيقه ادامهاش را ببينيد! سريال لاست از آن دسته پديدههاي توخالياست كه به صورت بينظيري حرفهاي كار شده و در ابعاد وسيع توانسته مخاطباني را به دنبال خودش بكشاند كه قبول كردهاند داستان از درك آنها بالاتر است و به جاي كنجكاوي و انتقاد وانمود ميكنند كه ماجرا پيچيدهتر از اين حرفهاست. اما واقعاً چطور ميشود اينقدر درگير يك داستان شد كه نويسندههايش نه تنها سر و ته داستان را از اول نميدانستهاند بلكه به هيچوجه به شخصيتها، چهارچوب داستاني و حتي بينندههاي مدياي خودشان هم اهميت نميدهند؟ منبع:نشريه همشهري جوان؛ ش245 /ن
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 464]
صفحات پیشنهادی
گمشدگي
گمشدگي نويسنده:سيد طه رسولي سازندگان لاست براي سرگرمكردن مخاطبشان به هر كاري دست ميزنند حتي فريب دادن و دستانداختن او در متون آكادميك فيلم براي ...
گمشدگي نويسنده:سيد طه رسولي سازندگان لاست براي سرگرمكردن مخاطبشان به هر كاري دست ميزنند حتي فريب دادن و دستانداختن او در متون آكادميك فيلم براي ...
نمايش سرگشتگي و گمشدگي
15 ژانويه 2009 – نمايش سرگشتگي و گمشدگي نويسنده و كارگردان: محمد مفيدي بازيگران: علي زريني، عارف لرستاني، صفيه مرتضي، رضا يزداني، شيرين نظري، حامد ...
15 ژانويه 2009 – نمايش سرگشتگي و گمشدگي نويسنده و كارگردان: محمد مفيدي بازيگران: علي زريني، عارف لرستاني، صفيه مرتضي، رضا يزداني، شيرين نظري، حامد ...
شعر را کنار بگذارید!!
مشخصاً، مبتداي اين گمشدگي از سوي شاعر است؛ از سوي شاعراني که اغلب خود واقف نيستند ... خيليها فکر ميکنند که اين مشکل معماگويي و گمشدگي در لابيرنت «مشکل ...
مشخصاً، مبتداي اين گمشدگي از سوي شاعر است؛ از سوي شاعراني که اغلب خود واقف نيستند ... خيليها فکر ميکنند که اين مشکل معماگويي و گمشدگي در لابيرنت «مشکل ...
مقايسة فيلمنامه «ماجرا» و «درباره الي»
اما در ماجرا حتي قبل از بحران گمشدگي هم موقعيت چندان بسامان نيست. ... اصلاً گمشدگي آنا در ماجرا تنها يك بستر است و چندان پيش نميرود كه تبديل به جزئي از درام شود.
اما در ماجرا حتي قبل از بحران گمشدگي هم موقعيت چندان بسامان نيست. ... اصلاً گمشدگي آنا در ماجرا تنها يك بستر است و چندان پيش نميرود كه تبديل به جزئي از درام شود.
ديدار در شب
ديدار در شب-و چهرهء شگفت از آن سوي دريچه به من گفت حق با کسيست که مي بيند من مثل حس گمشدگي وحشت دارم اما خداي من آيا چگونه ميشود از من ترسيد ؟ من ، من که هيچ ...
ديدار در شب-و چهرهء شگفت از آن سوي دريچه به من گفت حق با کسيست که مي بيند من مثل حس گمشدگي وحشت دارم اما خداي من آيا چگونه ميشود از من ترسيد ؟ من ، من که هيچ ...
راه های مقابله با بحران ( قسمت اول )
در اين مواقع كه احساس گمشدگي ، عدم اطمينان ، اضطراب و كنترل نداشتن به فرد دست مي دهد .زندگي او عوض شده و همين باعث ترس مي شود. تغييرهرچيزي ما را مي ترساند ،چون ...
در اين مواقع كه احساس گمشدگي ، عدم اطمينان ، اضطراب و كنترل نداشتن به فرد دست مي دهد .زندگي او عوض شده و همين باعث ترس مي شود. تغييرهرچيزي ما را مي ترساند ،چون ...
10رمان فارسي در يك نگاه
اين دو رمان كه بعد از انقلاب پديد آمدهاند، نشان ميدهند كه در اين دوره ديگر استبداد داخلي و استعمار خارجي معنا ندارد بلكه اين دوران، دوران گمشدگي روشنفكران ايراني است.
اين دو رمان كه بعد از انقلاب پديد آمدهاند، نشان ميدهند كه در اين دوره ديگر استبداد داخلي و استعمار خارجي معنا ندارد بلكه اين دوران، دوران گمشدگي روشنفكران ايراني است.
احتمالاً گم شده ام
دنيايي از خشونت، آشفتگي و ترس و گمشدگي ...آغاز داستان، با شروع يک روز است. روزي که در آن راوي داستان دچار پريشاني و خستگي اي بي حد و حصر شده است. کبودي ...
دنيايي از خشونت، آشفتگي و ترس و گمشدگي ...آغاز داستان، با شروع يک روز است. روزي که در آن راوي داستان دچار پريشاني و خستگي اي بي حد و حصر شده است. کبودي ...
درنگى در بودن در نبودن
از شدت من گمشدگي در تو و من احساس نبود بود در بودن ما اميد كه اين شاعر ارزشمند ارزشي ما، روز به روز و شعر به شعر به اوج بي قراري هاي شاعري پرواز كند و طيف خواننده ...
از شدت من گمشدگي در تو و من احساس نبود بود در بودن ما اميد كه اين شاعر ارزشمند ارزشي ما، روز به روز و شعر به شعر به اوج بي قراري هاي شاعري پرواز كند و طيف خواننده ...
سرگشتگیهای یک انسان
15 ژانويه 2009 – متني كه ساختار يك نمايشنامه آبزورد را داراست، با اجرايي كاملاً مبتني بر متن اثر و نشانگر سرگشتگي و گمشدگي انسان معاصر و نمايش جامعي از .
15 ژانويه 2009 – متني كه ساختار يك نمايشنامه آبزورد را داراست، با اجرايي كاملاً مبتني بر متن اثر و نشانگر سرگشتگي و گمشدگي انسان معاصر و نمايش جامعي از .
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها