تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 15 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):شادی مومن در رخسار او و اندوهش در دل است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1838006424




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ديدار در شب


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: و چهرهء شگفت

" از آن سوي دريچه به من گفت

حق با کسيست که مي بيند

من مثل حس گمشدگي وحشت دارم

اما خداي من

آيا چگونه ميشود از من ترسيد ؟

من ، من که هيچ گاه

جز بادبادکي سبک و ولگرد

بر پشت بامهاي مه آلود آسمان


چيزي نبوده ام

و عشق و ميل و نفرت و دردم را

در غربت شبانهء قبرستان

موشي به نام مرگ جويده ست . "


و چهرهء شگفت

با آن خطوط نازک دنباله دارست

که باد طرح جاريشان را

لحظه به لحظه محو و دگرگون ميکرد

و گيسوان نرم و درازش

که جنبش نهاني شب ميربودشان

و بر تمام پهنهء شب ميگشودشان

همچون گياههاي ته دريا

در آنسوي دريچه روان بود

و داد زد

" باور کنيد

من زنده نيستم "


من از وراي او تراکم تاريکي را

و ميوه هاي نقره اي کاج را هنوز

ميديدم ، آه ، ولي او ....


او بر تمام اينهمه ميلغزيد

و قلب بينهايت او اوج ميگرفت

گوئي که حس سبز درختان بود

و چشمهايش تا ابديت ادامه داشت .


حق با شماست

من هيچ گاه پس از مرگم

جرئت نکرده ام که در آئينه بنگرم

و آنقدر مرده ام

که هيچ چيز مرگ مرا ديگر

ثابت نميکند

آه

آيا صداي زنجره اي را

که در پناه شب ، بسوي ماه ميگريخت

از انتهاي باغ شنيديد ؟


من فکر ميکنم که تمام ستاره ها

به آسمان گمشده اي کوچ کرده اند

و شهر ، شهر چه ساکت بود

من در سراسر طول مسير خود

جز با گروهي از مجسمه هاي پريده رنگ

و چند رفتگر

که بوي خاکروبه و توتون ميدادند

و گشتيان خستهء خواب آلود

با هيچ جيز روبرو نشدم


افسوس

من مرده ام

و شب هنوز هم

گوئي ادامهء همان شب بيهوده ست . "


خاموش شد

و پهنهء وسيع دو چشمش را

احساس گريه تلخ و کدر کرد


" آيا شما که صورتتان را

در سايهء نقاب غم انگيز زندگي

مخفي نموده ايد

گاهي به اين حقيقت يأس آور

انديشه ميکنيد

که زنده هاي امروزي

چيزي بجز تفالهء يک زنده نيستند ؟

گوئي که کودکي

در اولين تبسم خود پير گشته است

و قلب - اين کتيبهء مخدوش

که در خطوط اصلي آن دست برده اند. -

به اعتبار سنگي خود ديگر

احساس اعتماد نخواهد کرد


شايد که اعتبار به بودن

و مصرف مدام مسکن ها

اميال پاک و ساده و انساني را

به ورطهء زوال کشانده ست

شايد که روح را

به انزواي يک جزيرهء نامسکون

تبعيد کرده اند

شايد که من صداي زنجره را خواب ديده ام

پس اين پيادگان که صبورانه

بر نيزه هاي چوبي خود تکيه داده اند

آن بادپا سوارانند ؟

و اين خميدگان لاغر افيوني

آن عارفان پاک بلند انديش ؟

پس راست است ، راست ، که انسان

ديگر در انتظار ظهوري نيست

و دختران عاشق

با سوزن دراز برودري دوزي

چشمان زود باور خود را دريده اند ؟


اکنون طنين جيغ کلاغان

در عمق خواب هاي سحرگاهي

احساس ميشود

آئينه ها به هوش ميآيند

و شکل هاي منفرد و تنها

خود را به اولين کشالهء بيداري

و به هجوم مخفي کابوس هاي شوم

تسليم مي کنند .


افسوس

من با تمام خاطره هايم

از خون ، که جز حماسهء خونين نميسرود

و از غرور ، غروري که هيچ گاه

خود را چنين حقير نميزيست

در انتهاي فرصت خود ايستاده ام

و گوش مي کنم : نه صدائي

و خيره مي شوم : نه ز يک برگ جنبشي

و نام من نفس آنهمه پاکي بود

" ديگر غبار مقبره ها را هم

بر هم نميزند ."


لرزيد

و برد و سوي خويش فرو ريخت

و دستهاي ملتمسش از شکافها

مانند آههاي طويلي ، بسوي من

پيش آمدند


" سرد است

و بادها خطوط مرا قطع ميکنند

آيا در اين ديار کسي هست که هنوز

از آشنا شدن

با چهرهء فنا شدهء خويش

وحشت نداشته باشد ؟

آيا زمان آن نرسيده ست

که اين دريچه باز شود باز باز باز

که آسمان ببارد

و مرد ، بر جنازهء مرد خويش

زاري کنان نماز گزارد ؟ "


شايد پرنده بود که ناليد

يا باد ، در ميان درختان

يا من ، که در برابر بن بست قلب خود

چون موجي از تأسف و شرم ودرد

بالا ميآمدم

و از ميان پنجره ميديدم

که آن دو دست ، آن سرزنش تلخ

و همچنان دراز بسوي دو دست من

در روشنائي سپيده دمي کاذب

تحليل ميروند

و يک صدا که در افق سرد

فرياد زد :

" خداحافظ. "





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 117]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن