تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):منافق، بى شرم، كودن، چاپلوس و بدبخت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815661928




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شعر را کنار بگذارید!!


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نظري به مسير «مبهم‌گويي» از شعر هزار ساله تا دهه 80شعر را کنار بگذاريد!!
شعر را کنار بگذاريد!!
همه مي‌دانيم «خيال‌انگيز»، همان عنصري است که مرز شعر و نا شعر را مشخص مي‌کند. ممکن است در نهايت، شعر موردنظر موارد ديگري مثل موسيقي و اهميت به زبان و تراش خوردگي کلمات را نداشته باشد اما کلامي است که مي‌توان بر آن، نام شعر نهاد.مشکل از آنجا شروع مي‌شود که حد و حدود اين تخيل نامشخص مي‌ماند و تکليف‌اش با مخاطب يا تکليف مخاطب با آن. شاعر تا چه حد مي‌تواند وارد هزارتوي تخيل بشود طوري که مخاطب در آن گم نشود يا حتي خود شاعر؟مشخصاً، مبتداي اين گمشدگي از سوي شاعر است؛ از سوي شاعراني که اغلب خود واقف نيستند به چگونگي متن‌شان و با توالي تصاوير پيچيده [شما بخوانيد مبهم] مي‌خواهند اين عدم وقوف را پنهان کنند و در نهايت مخاطب را آنقدر کلافه کنند که زيرلب بگويد: «اين هم شد شعر؟!» و اين همان جمله معروفي است که چند دهه اخير، ناشران را واداشته که نسبت به انتشار کتاب‌هاي شعر طبق يک روند معمول و منطقي و مسبوق به سابقه [يعني انتشار شعر با سرمايه ناشر] آلرژي پيدا کنند و چون تعداد شاعراني که مي‌دانند چاره‌اي جز سرمايه‌گذاري براي انتشار کتاب و عدم بازگشت سرمايه‌شان ندارند، روز به روز بيشتر مي‌شود، انتشاراتي‌هاي صاحب?نام هم، روز به روز، کتاب‌هاي شعر بيشتري با سرمايه شاعراني بيرون مي‌دهند که ميزان «خيال‌انگيزي» آثارشان آنقدر زياد است که حتي در نشست‌هاي خصوصي ادبي و در جمعي حداکثر 40 نفره [که همگي ميزان خيال‌انگيزي کارهاشان در همين حدود است] مجبور به توضيح و معني کردن شعرشان مي‌شوند! اين، چه فاجعه‌اي است که براي خودمان رقم زده‌ايم؟ خيلي‌ها فکر مي‌کنند که اين مشکل معماگويي و گمشدگي در لابيرنت «مشکل بيني» و «مشکل گويي» متعلق به دهه‌هاي پيش است و در دهه هشتاد با «سهل‌گويي» همه‌گير شده‌اي که مخصوصاً شعر نو را درگير خود کرده، ديگر چنين مشکلي وجود ندارد. اگر ندارد پس چرا هنوز «بحران مخاطب» وجود دارد؟ به نظرم بايد اين «سهل‌گويي» را کمي دقيق‌تر واکاوي کرد. اين که در زبان روزمره‌اي که در کوچه و خيابان و خانه مورداستفاده قرار مي‌گيرد از گزاره‌هاي ساده خبري استفاده مي‌بريم يک چيزي است و اين که در شعر اين دهه، «زبان» با وجود سادگي ظاهري از ويژگي «قابل اعتماد بودن» و «رسانايي» عاري مي‌شود [تا اگر «خبر»ي هم در اين گزاره‌ها پنهان باشد، حواله شود به «برو سي سال ديگر بفهم!»] چيز ديگري.مشکل از آنجا شروع مي‌شود که حد و حدود اين تخيل نامشخص مي‌ماند و تکليف‌اش با مخاطب يا تکليف مخاطب با آن. شاعر تا چه حد مي‌تواند وارد هزارتوي تخيل بشود طوري که مخاطب در آن گم نشود يا حتي خود شاعر؟برگرديم به همان مشکل قديمي که از سبک خراساني با شعر پارسي بوده و اواخر سبک هندي، به فاجعه انجاميده و مخاطبان پارسي‌زبان را به رجعتي ناگزير به گذشته ادبي واداشته؛ آيا واقعاً مشکل در سر و سامان دادن «تخيل» است يا عدم احاطه بر «زبان» [که قدما به آن مي‌گفتند «ضعف تأليف»]؟چه در مبهم‌گويي قدمايي چه در مبهم‌گويي نو و چه در ساده‌گويي دهه هشتاد، ما با شاعراني روبرو هستيم که به رغم مدعيات خود، قادر نيستند ساده‌ترين تکليف «زبان» يعني «رسانايي» را در متن خلاقه‌شان به جا آورند و به همين دليل، نام «لکنت» خود را «کشف» مي‌گذارند. طبيعتاً آدمي که دچار لکنت زبان است به دليل فواصلي که ميان هجاهاي تشکيل‌دهنده يک کلمه يا دگرگوني در زمان معمول پيوستگي کلمات به يکديگر ايجاد مي‌کند به ساختارشکني و در نتيجه نوعي «خلق» غيرساختارمند مي‌رسد اما اين «خلق»، فاقد ارزش ادبي يا هنري يا حتي زبان‌شناسانه است به خودي خود. [مگر اين که ساختارمند شود و «شکل» بيابد و خود به رسانايي تازه تعريف شده‌اي دست يابد مثل انواع زبان‌هايي که «عامه» براي سرگرمي خلق مي‌کنند مثل زبان زرگري که داراي اين قدرت رسانايي هست.]سؤال اين است : وقتي مخاطب شعر، که خيلي هم علاقه‌مند به حس و حال و تخيل و موسيقي آن است، قادر نيست با اين آثار جديد ارتباط برقرار کند و دليل‌اش هم صرفاً آن است که اين شاعران «پارسي را نکو نمي‌دانند»، چرا بايد از کرايه خانه و هزينه لباس بچه و خريد هفتگي خانه و اياب و ذهاب و هزار خرج ضروري ديگر بزند تاچهار تا شاعر که خودشان هم از درک کلام يکديگر ناتوان‌اند، احساس کنند که موجوديت دارند مخاطب دارند و کتاب‌هايي را که از جيب خودشان هزينه و منتشر کرده‌اند، مردم مي‌خرند؟ يادش به خير آن شاعري که گفت: «زمانه را چو نکو بنگري همه پند است!» «ضعف تأليف» که نوآوري نيست!تصور عمومي اين است که «مبهم‌گويي» پديده اي است متعلق به «سبک هندي» به اين طرف، اما واقعيت امر آن است که اين رويکرد «مخاطب پران»، از همان بامداد سبک خراساني شروع شد در شعر شاعراني که اغلب «پارسي»، زبان مادري‌شان نبود و صرفاً به دليل پرشنونده بودن اين زبان، به پارسي هم مي‌سرودند و به هنگام «پارسي‌سرايي» دائم در حال ترجمه کلمات به زبان مادري‌شان در مخيله‌شان بودند. مبهم‌گويي اين دسته از شاعران، طي قرن‌ها به عرصه‌هايي چون «تخيل» و «مضمون?سازي» هم سرايت کرد و در دهه‌هاي پاياني سبک هندي، به معماگويي بدل شد ارثيه‌اي که اکنون به بخش قابل توجهي از آثاري که مدعي نوگرايي هستند، رسيده و شاعران اينگونه آثار، نام «ضعف تأليف» خود را «نوآوري در زبان» و پيچيدگي در خيال‌انگيزي مي‌گذارند و منتظر چند دهه بعد مي‌مانند تا توسط آيندگان درک شوند! واي از دست بي‌دانشي مدرن!خيال‌انگيزي در شعر، معماسازي نيست. اگر قرار باشد مخاطبان شعر دنبال معما باشند بايد به جاي خريد کتاب بروند سراغ خريد مجلات هفتگي و ماهانه جدول‌هاي متقاطع!‌ اين تصورات، حاصل بي‌دانشي است و بي‌دانشي بر دو نوع است: بي‌دانشي سنتي که کسي حرفي مي‌زد نظري مي‌داد و چون مي‌پرسيدي که «چگونه؟» سر به زير مي‌انداخت چون نخوانده بود و نخوانده نمي‌توانست از پس «حجت‌آوري» برآيد؛ بي‌دانشي مدرن اما «روداري» مي‌آورد يعني کسي حرفي مي‌زند نظري مي‌دهد و حجت هم مي‌آورد که فلان زبان شناس چنين گفته [در حد يک جمله] يا فلان فيلسوف چنان گفته [در حد دو جمله] و مي‌خواهد با اتکا به چند نام مشهور که از اينترنت خوانده يا از دوستان شنيده، شنونده را مرعوب کند که حق مي‌گويد و چون شک کني، ناحقي! مشکل حالاي ما، بي‌دانشي مدرن است. شمارگاني کمتر از 100 نسخه!مي‌گويند شعر جوان و نوگراي دهه هشتاد، به سادگي گرايش دارد و گزاره‌هاي خلاقه‌اش براي مخاطب کاملاً قابل فهم است پس چرا شمارگان واقعي کتاب‌هاي شعر نو، اغلب کمتر از صد نسخه است؟ [آنچه به چاپ مي‌رسد بين پانصد تا هزارنسخه است که اين تعداد چندسالي در منزل شاعر خاک مي‌خورند و آن صد نسخه هم، اغلب به شکل دوستانه و رايگان به دست چند شاعر و منتقد محفل‌گرا مي‌رسد که آنها هم به دليل اثاث‌کشي سالانه، کارتن کارتن از اين کتاب‌ها را مي‌گذارند سر کوچه!] آيا مخاطب دهه هشتاد، «شعر گريز» شده؟پس چرا برخي آثار کلاسيک متعادل و حتي پيشنهاد دهنده پرحس و حال و فاقد ضعف تأليف، لااقل 50 تا 60 هزار نسخه به فروش رفته اند؟ دوستان! به کار خودتان نگاه کنيد! ايراد همان جاست. يزدان سلحشورتهيه و تنظيم: مهسا رضايي- ادبيات تبيان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 417]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن