واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: درباره اقتباسهای نمایشی در تلویزیون
کپیبرداریهای خلاقانه
تاریخ انتشار : چهارشنبه 6 اسفند 1393 ساعت 20:34 | شماره خبر : 1841857804280628941 تعداد بازدید: 1
پ پ
واقعیت این است که نگاه کردن به دیگران و انجام کارهای آنها، نخستین کنش انسانی در مسیر رشد و بلوغ است، اگرچه ممکن است انجام این عمل خیلی نبوغآمیز نباشد! کودک تامقلد نباشد یاد نمیگیرد و اساسا نظام آفرینش بر مبنای کپی کردن، تکثیر شده و تکامل یافته است و هنر در هر ساحت و شاخهای یک نوع بازتولید نظام آفرینش و راز و رمزهای آن است.
بازآفرینی و بازنمایی طبیعت و جهان بیرون در هنر نوعی تکرار و بازتولید است تا آنجا که معیارسنجش یک اثر هنری قرار میگیرد، به این معنی که وقتی کپی با اصل برابر است به حقیقتی باورپذیر بدل میشود. با این حال و با وجود این که کپی کردن و اقتباس از ویژگیهای هنر محسوب میشود، اما در نهایت این خلاقیت و نوآوری است که هنرمندی صاحب اثر را اثبات میکند. به عبارت دیگر تکرار یک فرآیند گام اول است، اما غایت و هدف نهایی نیست. مثلا مدتها پیش کپی سریال هفت سنگ از یک سریال آمریکایی به نام خانواده مدرن سر و صدا و حاشیههایی زیادی را به همراه داشت که دامنه آن تا رسانههای خارجی نیز امتداد یافت. فارغ از تاکید یا رد این اتفاق باید به مساله اقتباس و کپیبرداری در تولید نمایشهای تلویزیونی پرداخت و به این بهانه، خوب، زشت، بد آن را مورد بازخوانی قرار داد. به جرات میتوان گفت که نه فقط در تلویزیون که در سینمای ما نیز این اتفاق بارها تکرار شده و حتی بسیاری از فیلمهای خوب ما در حوزه آثار اقتباسی قرار میگیرد. البته باید تفاوت ظریفی بین اقتباس و کپیبرداری صرف قائل شد و آنها را به یک معنا نگرفت. در اقتباس شاهد روایتی خلاقانه و خودآگاهانه از یک اثر هستیم که در آن تقلید کورکورانه دیده نمیشود. کارگردان در اینجا اگرچه به معنای مولف اثر نیست اما مقلد محض هم نیست، حتی گاهی اثر را مال خود میکند، چراکه آن را از نظرگاه خویش روایت کرده و بازنمایی میکند. داریوش مهرجویی، کارگردان بزرگ سینمای ایران یکی از موفقترینها در تولید آثار اقتباسی است که شاهکار او در این ساحت، همان فیلم معروف گاو است که البته بعدها آثار مختلفی را از روی آثار گوناگون اقتباس کرد و بر پرده سینماها آورد که پارهای از آنها جزو بهترین آثار کارنامه او محسوب میشوند. با همه اینها باید اعتراف کرد که در کشور ما اقتباس غالبا بازتولید یا روایت بصری یک اثر مکتوب در حوزه ادبیات تعریف شده و معمولا وقتی از اقتباس در سینما سخن میگوییم منظور اقتباس سینما از ادبیات داستانی است یا تبدیل کردن آن به ادبیات نمایشی، اما کپی کردن بیشتر یک فرآیند درونی یا بین سینمایی است که فاقد خلاقیت و درونی کردن اثر بوده و شاخصهها و مولفههای مولف در آن دیده میشود، به عبارت دیگر اثری فاقد شناسنامه و امضای شخصی است. نگارنده معتقد است که در ارزیابی یک اثر نمایشی باید به مدیوم و ویژگیها و مخاطبان آن توجه کرد و در واقع آنها را به عنوان مولفههای سنجش، لحاظ کرد. تلویزیون رسانه عمومی و عامتری است که نیاز به سرگرمی در آن بیش از سینماست و البته رضایت مخاطبانش نیز به دلیل تنوع آنها سختتر است. برای تامین این سرگرمی و رضایت میتوان به بازتولید و کپی آثار جذاب خارجی دست زد به شرطی که اولا پای آن ایستاد و آن را از مخاطب پنهان نکرد و دوما به بومی کردن آن مبادرت ورزید. البته تلویزیون تلاش کرده در این زمینه آثار قابل قبولی را روانه آنتن کند. بجز سریال هفت سنگ که اثری اقتباسی محسوب میشود و مدتی پیش از تلویزیون پخش شد، شاهد آثار دیگری هم بودهایم که اساسا از روی تولیدات خارجی ساخته شدهاند. مثلا «اولین انتخاب» مهدی صباغزاده براساس «ملاقات با والدین» جلوی دوربین رفته و سریال طنز «مسیر انحرافی» هم از روی «گمشدگان» (لاست) ساخته شده است. مهمتر از همه مجموعه «شاید برای شما اتفاق بیفتد» است که براساس سریال ترکی «کلید اسرار» ساخته شده است حتی سریال پرطرفداری مثل «پژمان» هم کم و بیش همین وضع را دارد. البته شدت و ضعف این الگوبرداری کاملا متفاوت است همچنین درصد و میزان بومی کردن آنها با هم فرق میکند. هرچند که گاه به نظر میرسد تولیدی بودن بهتر از تقلیدی بودن است، اما چه اشکالی دارد از آثار موفق دیگران کمک بگیریم و یک اثر خلاقانه و ایرانیزه شده همخوان با فرهنگ خودمان پدید بیاوریم. به نظر میرسد آنچه در اقتباس و کپیبرداری مهم است کپی در فرم و ساختار روایی است نه مضمون و محتوی! در واقع ما میتوانیم قالبهای موفق را بگیریم و محتوای مورد نظر خود در آنها تعبیه کنیم. بویژه این که وقتی از فیلمنامه و قصهگویی حرف میزنیم داریم از یک سری استانداردهای جهانی در روایت سخن میگوییم که البته بهرهگیری از این الگوها به معنای تقلید محض و عدم استقلال فکری ـ هنری نیست. این یک اتفاق یکسویه هم نیست. ممکن است کشورهای دیگر هم برخی آثار هنری ما را بپسندند و آن را به زبان خود روایت کرده یا به تصویر بکشند.
جغرافیای هنر به اندازه همه دنیاست و زبان هنر فارغ از تفاوت افکار و فرهنگها زبان مشترکی است همچنان که احساسات آدمی شمایلی واحد دارد لذا از اقتباس و الگوبرداری گریزی نیست آنچه مردود است تقلید محض و بدون خلاقیت و رنگ و بوی بومی است این همان تقلیدی است که خلق را بر باد میدهد و آثار را ابتر میکند. از سوی دیگر اگر قرار بر اقتباسهای ادبی در ساخت مجموعههای تلویزیونی باشد که اتفاقا میتوان آن را یک ضرورت رسانهای هم دانست ادبیات داستانی کشور خودمان هم منبع غنی است که میتوان از آن بهره برد چنانچه مثلا صحبت از ساخت فیلم یا سریال از رمان معروف «دا» یا «پایی که جا ماند» مدتها در صدر اخبار سینمایی و تلویزیونی بود. خبر این اقتباسها به واسطه سنخیت فرهنگی و مولفههای بومی اتفاقا از قابلیت مخاطبپذیری بیشتری برخوردار بوده و میتواند به خلق حال و هوای ایرانی در آثار اقتباسی منجر شود. قصههای مجید نمونه موفقی از این اقتباس ادبی است که در قالب یک سریال تلویزیونی خوب جواب داد و به خاطرهای ماندگار در اذهان بدل شد. باز هم میتوان از این آثار ادبی، خاطرات تصویری ماندگار خلق کرد. سیدرضا صائمی / قاب کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)
تاریخ انتشار :
چهارشنبه 6 اسفند 1393
ساعت 20:34
|
شماره خبر :
1841857804280628941
تعداد بازدید:
1
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 153]