واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اولین عباس علمدار حسینیآئینه داران آفتاب (8)
اشاره:نگارش زندگینامه شهدای کربلا نخستین بار از قرن سوم آغاز شد. کهن ترین رساله در این باره رساله تسمیة من قتل مع الحسین است که سالها پیش توسط استاد علامه سید محمدرضا جلالی در مجله تراثنا منتشر شد . چند دهه پیش هم مرحوم سماوی کتاب ابصار العین فی انصار الحسین را نوشت. کتابی هم محمد مهدی شمس الدین در این بار منتشر کرد.اکنون با کتاب تازه و مفصلی در این باره روبرو هستیم.این كتاب با نام «آینه داران آفتاب» زندگی و شهادت یاران امام حسین علیه السلام را روایت می كند.نویسنده این کتاب چهره نام آشنا در عرصه عاشورا پژوهی و ادبیات مذهبی است. استاد محمد رضا سنگری.سوگ سرخ، راز رشید، عاشورایی ها، ماه در آب، چهل روز عاشقانه و...پاره ای از آثار وی اند.پیشتر نیز (ویژه نامه عاشورای سال 86) نیز از این استاد قلم فرسا، مطالبی را پیشکش حضورتان کردیم، اینک اگر ارباب مدد کند، برآنیم تا در مجموعه نوشتار "آیینه داران آفتاب"، چهره های درخشان و سلحشور حماسه عاشورا را از زاویه ای دیگر به تماشا بنشینیم. عباس بن جعده جدلی (جولی) در جبُانهی کوفه پرچمها افراشتهاند. هانی بن عروه دستگیر شده. مسلم از خانهی هانی بیرون آمده است. سپاه میآراید و رزم با عبید ا… را تدارک می بیند.مسلم، سپاه را آماده کرد؛ پرچم قبیلهی کنده و ربیعه را به عمروبن عزیز کندی سپرد. مسلم بن عوسجه اسدی پرچمدار قبیلهی مذحج و اسد شد. پرچم قبایل تمیم و همدان به دستان توانمند ابوثمامهی صائدی داده شد و آخرین پرچم، دستانی علمگیر و مردانه و نبردآزموده میطلبید و سرانجام «عباس بن جعدهی جدلی» ، مردپنجاه سالهی قبیلهی جدیله، پرچم تیرهی مدینه را به کف گرفت.تهدید و تطمیع، تزویر و توطئه کارخویش را کرد. سست عهدان گسستند و رفتند و عباس بن جعده در اندوه و درد، میدیدکه آرام آرام چهارهزار جنگجوی همراهش به بهانه وخدعه میگسلند و درخم کوچههاگم می شوند.بزرگان سرشناس کوفه، وابستگان حکومت اموی، با شایعهی آمدن سپاه از شام و ویران کردن خانه و قتل و عام خویشاوندان و طرفداران مسلم، مردم را پراکنده کردند.پیک عبیدا…فرا رسید. فرمان امیر آن است که به جای آویختن بردار، درمقابل نگاه مردم، با شمشیر سر از تنش جدا شود. جلاد نزدیک شد. تیغ از نیام برکشید. چشم به جادهای دوخت که محبوب و مطلوبش حسین را انتظار میکشید. دست بر سینه نهاد و صدای گرم او با بغض فرو نهفته درسینه، فضا را پرکرد:السلام علیک یا اباعبدالله، بنفسی انت یامولا! شمشیرجلاد فرا رفت و فرودآمد. خط خون او نرم و آرام به همان سویی راه سپردکه پیشتر سلام عاشقانهاش راه سپرده بود
نزدیک دارالإماره با عباس بن جعده بیش ازسیصد تن همراه نمانده بود. غروب غمبار هفتم ذی الحجه، از راه رسید. درسیطرهی ترس و وحشت وتهدید، مسلم تنهاشده بود. عباس نزدیک دارالإ ماره جز معدود یارانی نداشت. به فرمان عبیدا…، بزرگان کوفه پرچمهای امان برافراشتند. اندک یاران باقی مانده نیز گسستند و به سایههای سیاه پرچمهای سپید پیوستند.روزهای بعد کوچههای کوفه در بهت و سکوت و بی تفاوتی نظارهگرتن دو شهید عزیز، مسلم و هانی بودند که برخاک کشیده میشدند. فرمان تعقیب همراهان و سربازان مسلم، به ویژه فرماندهان و پرچم داران صادر شد.پس از یک هفته جاسوسان مخفیگاه عباس رایافتند. پرچم دار مسلم باهجوم شبانهی سپاهیان درحلقهی محاصره افتاد. عبیدا…خشنود از دستگیری عباس، فرمان دادتا او را به جبانهی کوفه در میدانگاه قبیلهی کنده بیاورند.عباس در زنجیر،آرام و صبور و بی هراس پیش میآمد. دار آماده شد، پرچمدار غیور کوفه، در محاصرهی نگاههای تهی از حمیت و غیرت کنار گورستان کنده متوقف شد.پیک عبیدالله فرا رسید. فرمان امیر آن است که به جای آویختن بردار، در مقابل نگاه مردم، با شمشیر سر از تنش جدا شود. جلاد نزدیک شد. تیغ از نیام برکشید. چشم به جادهای دوخت که محبوب و مطلوبش حسین را انتظار میکشید .دست بر سینه نهاد و صدای گرم او با بغض فرو نهفته درسینه، فضا را پر کرد:السلام علیک یا اباعبدالله، بنفسی انت یامولا! شمشیرجلاد فرا رفت و فرودآمد. خط خون او نرم و آرام به همان سویی راه سپردکه پیشتر سلام عاشقانهاش راه سپرده بود. نویسنده: دکتر محمد رضا سنگریفرآوری: شکوری- گروه دین و اندیشه تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 350]