واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: دسته گلِ یاس
بحر طویل در ولادت حضرت عباس(علیهالسلام)شب سوم چو رسید از مه شعبان، مه عترت، مه قرآن، چه مبارک سحری بود که خورشیدِ جمال پسرِ فاطمه یکباره درخشید، ادب بین که شب چارم شعبان، پی آن ماهِ فروزنده عیان گشت ز بـرج شـرف و غیـرت و ایثار، بـه بیت علـی آن حجت دادار، مهِ امِبنین، حضرت عبـاس علمـدار، قضـا گفت که ایـن است همـان شیـرخروشانِ علی حیدر کرار، قدر گفت که این است به خیلشهدا سرور و سالار، فلک گفت بشر یا ملک است این؟ زهی از این گل رخسار که بخشید صفا چشم و دل اهل صفا را بند دومهله ای فاطم? دوم مولا! صدف بحر تولا! گهرت باد مبارک! تویی آن نخل ولایت، که بود میو? نابت قمر برج هدایت، دُر دریای عنـایت، ثمرت بـاد مبارک، قمـرت بـاد مبـارک! گـلِ رخسـارِ گرامی پسرت باد مبارک! ز عـلی بـاد سلامی به بلندای تجلّای ولایت به تو ولال? یاس تو و مـاه رخ عباس که سرمست حسین است، که پابست حسیناست، همه هست حسین است، بگو دست حسین است، ببین در رخ نورانی او هیبت و اِجلال علی شیر خدا را. بند سومالا حور و ملک! جن و بشر! خلق سماوات و زمین! جشن بگیرید که امشب علی و فاطمه و فاطم? امبنین و حسن و شخصِ حسینبنعلی جشن گرفتند و همه وصف ابوالفضل علمدار سرودند، همه چشم به عباس گشودنـد و همه حمد خـداونـد نمودنـد که در باغ ولا،دسته گلِ یاس خوش آمد پسر شیر خدا حضرت عباسخوش آمد! صلوات علی و فاطمه بـر ماه جمالش، بـهجلالش، به کمالش، به خصالش، به دو ابروی هلالش،ز رسول الله و آلش بفشانید به پایش گهر مدح و ثنا را . بند چهارمنشنیدید که قنداق? آن ماه جبین در بغلِ امبنین بود؟ چو خورشید که بر بام زمین بود، تو گویی که مگر در بغل فاطم? بنت اسد، حیدر کرار، علی شیر خداوند مبین بود، که آن مادر فرخنده چو یک اختر تابنده که دور سر خورشید بگردد، به ادب آمد و گرداند بـه دور سر ریحان? زهرا قمرش را و نـدا داد که ای نـور دل فـاطمه عبـاسعزیزم به فدایت نگهش کن که بـوَد یارِ تو و سرور و سالار، تمام شهدا را . بند پنجمهمه دیدند که قنداق? عباس بود بر سر دست اسدالله چو خورشید که گیرد به بغل ماه و زند بوسه بـه پیشانی و دستش، پس از آن یاد کند در شب میـلاد وی از صبح الستش که فـدای پسر فاطمه گردد سر و جان و تن و دستش، و کند یـاد علمـداری و سقائی و فرماندهی کلقـوایش، ادب و عشـق و وفـایش، شـرف و صـدق وصفایش، بـه زمین آمـدن از عـرش خدا، قـامت رعنا ورسایش، عجبا دید در آن چهره همه واقع? کرب و بلا را . بند ششمای نبی خوی و علی صولت و زهرا صفت! آیین? حلم حسن و دید? بیدار حسینی! تویی آن ماه که خود غرق در انوار حسینی، نه فقط در شب عاشور و صف کرب و بلا، کز شب میلاد گرفتار حسینی، همه جا یار حسینی پسر شیر خدایی و علمـدار حسینی، تـو ابـوفاضل و فرمانده انصار حسینی، ز خداوند و ملایکز رسولان و امامان و شهیدان الهی، همه دم باد درودت، همه جا باد سلامت که رساندی به کمال از ادب و غیرت و جانبازی خود دوستی و عشق و وفا را . بند هفتمتو یم غیرت و ایثار و وفایی که پیمبر به تو نازد، تو به بی دَستی خود دست خدایی که علی ساقی کوثر بـه تـو نازد، تـویی عباس که صدیق? اطهر به تو نازد، حسن آن حجت داور به تـو نازد، تو همان یار حسینی که حسین ابن علی در صف محشر به تو نازد، تو همانمیر سپاهی که همانا علی اکبر بـه تـو نـازد، تـویی آنسـاقی بی آب که حتی علی اصغر به تو نازد، پسر امبنیناستی و بیش از همه مادر به تو نازد، که تو کردی به صف کرب و بلا یاری مصباح هدا را . بند هشتمتو همان ماه بنی هاشم و شمع شهدایی تو به دریای عطش با جگر تشن? خود آب بقایی، تو کنار حرم خون خدا صاحب ایوان طلایی، تو به بیدستی خود از همگان عقده گشایی، تو فراتر ز تمام شهدا روز جزایی، حرمت علقمه، خود کعب? ارباب دعایی، تو حسینِ دگرِ فاطمه، تـو خون خدایی، بـه خدا صاحبلطف و کرم و جود و سخایی، تـو همان باب حوائج، تو همان بحر عطایی، تو امید همه عالم تو چراغ ره مایی، تو علمداری و فرماند? کل شهدایی، چه شود دست بگیری ز کرم "میثم" افتاده ز پا را؟ "حاج غلامرضا سازگار"گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 249]