واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
شمسلنگرودی: من منزوی نیستم/ گفتوگو با شاعری که بازیگر شد فرهنگ > سینما - محمد شمسلنگرودی شاعر میگوید برای این به سراغ سینما رفته تا بتواند حسهای جدیدی را تجربه کند. حسهایی که در نهایت شعر او را غنیتر کنند.
الهه خسروی یگانه: تا پیش از این دیدن نام شمسلنگرودی بر روی یک کتاب، دلیل خوبی برای خریدن و خواندن آن بود. او یکی از چهرههای مطرح شعر معاصر است اما حالا علاوه بر جلد کتابها، نام او را میتوان روی پرده سینما هم دید. تجربهای که لنگرودی از آن به خوبی و یاد میکند هرچند از نقدها و حواشی که برای فیلم به وجود آمده ظاهرا کمی تعجب کرده است. آقای لنگرودی این نخستین باری است که شما در سینما به عنوان بازیگر حضور پیدا می کنید. پیش از این نیز شاعران دیگری مثل محمدعلی سپانلو یا احمدرضا احمدی با کارگردان هایی مثل ناصر تقوایی همکاری داشتند. فکر می کنید این ارتباط دو سویه بین ادبیات و سینما تاثیری روی این دو مقوله داشته باشد؟ آن چه مسلم است، یکی از دلایلی که کارگردان ها به سراغ ما آمدند این بوده که در برخورد با ما متوجه شده بودند خیلی دور از سینما نیستیم، در نتیجه احساس کردند شاید بتوانیم گام مثبتی برای سینما برداریم. از طرف دیگر به گمانم کار بدی هم نباشد، هم برای سینما و هم ادبیات، چون معمولا سینما مخاطب عام تری دارد و در عوض مخاطب ادبیات محدودتر است. این تعامل باعث می شود که عده بیشتری نسبت به ادبیات اقبال نشان دهند. در نشست مطبوعاتی فیلم عنوان شد که از برند شما به عنوان شمس لنگرودی در این فیلم استفاده شده، خودتان چنین اعتقادی دارید؟ نه، من به هیچ وجه علاقمند نیستم به عنوان شمس لنگرودی در یک فیلم حضور داشته باشم و وسیله ای باشم برای شاعرانه کردن فیلم. بیشتر علاقه دارم به عنوان بازیگر فعالیت کنم، ضمن آن که به نظرم این فرض در مورد «احتمال بارای اسیدی» فرض اشتباهی است. به مخاطب محدود ادبیات اشاره کردید، در نشست مطبوعاتی هم گفتید که یکی از دلایل ورودتان به سینما خسته شدن از انزوایی است که ادبیات به نویسنده یا شاعر تحمیل می کند. به همین دلیل سراغ سینما رفتید؟ لغت انزوا شاید انتخاب خوبی نباشد اما در ادبیات شما مجبور به خلوت گزینی هستید چون داستان و شعر در تنهایی شکل می گیرد. برخلاف سینما و موسیقی که تو مدام بیرونی و در ارتباط با گروه اما برای نوشتن و خلق شعر و داستان تو باید در خلوت قرار بگیری و همه کاره خودت هستی. من بعد از سی چهل سال کار در حوزه ادبیات احساس کردم باید فضایم عوض شود چون ذاتا علاقه ای به خستگی، بطالت و نومیدی ندارم و احساس کردم اگر آن خلوت و انزوا ادامه پیدا کند به بطالت می رسد. و برای همین تصمیم گرفتید در این فیلم بازی کنید؟ چون شخصیت اصلی هم به نوعی انزوا دچار است؟ کامبوزیا پرتوی مشاور کارگردان این فیلم بود و مرا به آقای صناعی معرفی کرد تا بازیگر اصلی باشم. او هم با من تماس گرفت و من سناریو را خواندم و خوشم آمد. چون به نظرم فیلمنامه چفت و بست خوبی داشت و فیلمنامه نویسانش متوجه بودند که ماجرا از چه قرار است. اما باید تاکید کنم که زندگی منوچهر شخصیت اول این فیلم ربطی به زندگی من نداشت. من اصلا منزوی نیستم. درست است که شعر در خلوت شکل می گیرد ولی ربطی به این ندارد که خود آدم منزوی باشد. این روزها شنیده ام که می گویند این فیلم، زندگی خود من بوده است در صورتی که اصلا این طور نیست. این آدم در عمرش با هیچ زنی رابطه نداشته، ولی من زن و بچه دارم. منوچهر در تمام عمر از شهر خودش هم بیرون نیامده ولی من همه دنیا را گشته ام و مثل منوچهر هیچ وقت کارمند رسمی جایی نبوده ام. به نظرم باید نقد اساسی تری روی فیلم ها صورت بگیرد و برای نقد به آدم ها متوسل نشوند. این فیلم به زندگی من ربطی ندارد چون ذاتا انسان اجتماعی و برونگرایی هستم. این که گفتم شعر در انزوا و خلوت شکل می گیرد باعث شده از جمله من برداشت بدی شود. این که شعر در خلوت ساخته می شود خیلی فرق می کند با زندگی منوچهر که آدم منزوی و بی همراهی ست. خب این تجربه آیا تاثیری روی شعر شما در آینده خواهد گذاشت؟ می دانید که من در سال های 40 تا 50 عضو کانون سینمای ایران و عضو کلاس های بازیگری آناهیتا بودم. من به آن کلاس ها نرفتم تا بازیگر شوم رفته بودم که مفهوم حس کردن را درک کنم. نیما می گوید اگر می خواهی در شعرت از یک سنگ صحبت کنی باید بدانی که سنگ چه حسی دارد، و من برای همین وارد سینما شدم. برای این که بفهمم چطور باید به این حسها رسید. و از بازی در نقش منوچهر به چه حسی رسیدید؟ به تنهایی. تنهایی این آدم به نظرم خیلی چیز عجیبی است. حسی که من هرگز در زندگی ام تجربه نکردم چون هیچ وقت آدم بی رفیق نبوده ام. یعنی مثل این آدم در زندگی کردن این قدر ساده لوح نبودم. او به شکل احمقانه ای فکر می کرد این که صبح از خواب بیدار شود و به اداره برود ، غروب هم برگردد و تا شب با مادرش حرف بزند و در نهایت بخوابد یعنی زندگی. همین ها به زندگی اش معنا میداد و به آن خو کرده بود و وقتی این دو مولفه یعنی کار و مادر را از دست میدهد دیگر نمیداند چه کار باید بکند. برای همین است که به دنبال خسرو میرود چون میخواهد معنا و مفهوم جدیدی به زندگیاش بدهد و تجربه چنین چیزی برای من جالب بود. و فکر میکنید همچنان حضورتان را به عنوان بازیگر در سینما ادامه دهید؟ژ بله، ادامه میدهم. حالا که آمدهام، دلم میخواهد ادامه دهم چون تجربه خیلی جالب و جذابی است. دارم آرام آرام حواشی و مسائل آن را میشناسم و البته آنقدر هم آدم خامی نیستم که بدانم مسیر را میتوان به راحتی ادامه داد. 57244
کلید واژه ها: جشنواره فیلم فجر - سینمای ایران -
پنجشنبه 16 بهمن 1393 - 14:24:04
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]