تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
مراحل قانونی انحصار وراثت در یک نگاه: از کجا شروع کنیم؟
چگونه برای دریافت ویزای ایران اقدام کنیم؟ مدارک لازم و نکات کاربردی
راهنمای خرید یو پی اس برای مراکز درمانی و بیمارستانی مطابق الزامات قانونی
آیا طلاق توافقی نیاز به وکیل دارد؟
چگونه ویزای آفریقای جنوبی را به آسانی دریافت کنیم؟ راهنمای قدم به قدم
همه چیز درباره ویزای آلمان و مراحل دریافت آن
چرا پاسارگاد به عنوان یکی از مهمترین آثار تاریخی ایران شناخته میشود؟
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1819825163
آرمان بندری، آزاده ارمنی از روزهای جنگ و اسارت میگوید
واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران:
آرمان بندری، آزاده ارمنی از روزهای جنگ و اسارت میگوید
اولین شبی بود که پشه بند زده بودیم و میخواستیم راحت بخوابیم، دائم تردد تانکها و افرادی را که شبیه ایرانیها بودند، میدیدیم و شک داشتیم که اینها دشمن باشند، بیسیم زدیم و اعلام وضعیت کردیم، اما گفتند خیالتان راحت باشد خودی هستند...
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، اولین شبی بود که پشه بند زده بودیم و میخواستیم راحت بخوابیم، دائم تردد تانکها و افرادی را که شبیه ایرانیها بودند، میدیدیم و شک داشتیم که اینها دشمن باشند، بیسیم زدیم و اعلام وضعیت کردیم، اما گفتند خیالتان راحت باشد خودی هستند...
آرمان بندری هستم، آذر 1343 در محله زرکش وحیدیه ـ که یکی از مناطق پرجمعیت ارمنینشین تهران است ـ متولد شدم. منطقه وحیدیه، نارمک و مجیدیه که با کوچه پسکوچههایی به هم متصل میشد از مناطق پرجمعیت و نامی ارامنه بود که الان این طور نیست، مثل خیلی از مناطق دیگر تهران که دیگر شکل و ظاهر محلهای ندارد. روزهای خوبی در وحیدیه داشتم. یادم میآید حال و هوای انقلاب در محله ما هم آمده بود. ارامنه در انقلاب نقش زیادی داشتند. من آن موقع چهارده پانزده ساله بودم و خوب همه چیز را یادم مانده است.
پدرم آهنگر بود؛ مثل خیلی دیگر از ارامنه ، صنعتگر بودو در و پنجره میساخت. من هم گاهی با او به محل کارش میرفتم. اولین روزهای جنگ بود. من را با کارگرش فرستاد ده کیلومتری کرج که برای اطراف یک سوله نرده نصب کنیم. یادم میآید که ما جوشکاریهای اولیه را آنجا انجام دادیم و بعد وسایل را ریختیم پشت وانت و به سمت تهران برگشتیم. نزدیکیهای میدان آزادی بودیم که گرومپ یک صدای عجیب آمد ، صدای انفجار بود. سرمان را بالا آوردیم دیدیم میگ است. کارگر پدرم سریع ترمز کرد و ما از وانت پایین آمدیم. اولین بار بود که در عمرم میگ میدیدم و بعد هم یکی از آشیانههای فرودگاه مهرآباد منفجر شد. روز بعد که استاد کار ما رفته بود بقیه کارها را پیگیری کند، دیده بود یکی از راکتها مماس افتاده روی همان سوله که ما برایش نرده میکشیدیم، این یعنی آخر خوششانسی، نه؟ کافی بود چند دقیقه دیرتر آنجا را ترک میکردیم.
صمیمیترین دوست آن دورانم ایشخان بود و هست که الان در آمریکا زندگی میکند. دوستی ما از مدرسه شروع شد. یادم میآید که من کوهنوردی را خیلی دوست داشتم، یکی دو بار دامادمان من را به کوه برده بود و به همان واسطه علاقهمند شده بودم، بعد که به ایشخان پیشنهاد دادم، استقبال کرد و با من آمد و جالب این که او یک کوهنورد حرفهای شد، ولی من نه. ما عضو گروه کوهنوردی خودمان سیپا هم شده بودیم و با آنها به کوهنوردی میرفتیم. یک بار در بهمن ماه با گروه رفتیم دربند که از آنجا برویم توچال. شب ماندیم شیرپلا، حتی کیسه خواب هم نداشتیم، کار وحشتناکی بود. اتفاقا موقع برگشتن هم به برف و بوران خوردیم و از مسیر اصلی منحرف شدیم، طوری که حتی پرچمهای اضطراری را هم نمیدیدیم، ولی بخت با ما بود و به یک گروه کوهنوردی دیگر برخوردیم که اتفاقا بینشان از بچههای فدراسیون کوهنوردی یک نفره بود که اگر او نبود قطعا همه ما دار فانی را وداع میگفتیم. خلاصه این که شب شد و بعد هم مسیرمان خیلی خطرناک بود. او با کتککاری و حرف و صحبت نگذاشت ما بخوابیم تا صبح بشود ولی همان جا پای ایشخان یخ زد. بعد هم از طرف انجمنمان یک گروه نجات برای ما فرستادند و خلاصه ما قسر در رفتیم؛ جالب این که روز بعد هوا صاف شد.
بعدها که ایشخان کوهنورد حرفهای شد، تصمیم گرفت یک صعود سهنفره با دوستانش به علم کوه داشته باشند که آنجا ظاهرا یکی از آنها نتوانسته بود خودش را به گروه برساند و متاسفانه پای ایشخان را سرما زده بود و کل انگشتهای پایش از بین رفت و انگشتان دستش هم یکی در میان قطع شد، ولی جالب این که باز هم کم نیاورد و حتی الان در آمریکا هم به کوه میرود.
دوره جوانی من هم مثل خیلی از جوانهای دیگر ایرانی با جنگ گره خورد. سال 65 وقتی بیست ساله بودم به عنوان یک فرد عادی به سربازی رفتم، بعد از گذراندن دوره آموزشی در پادگان 01 و بعد هم آموزش تانک در شیراز، من را فرستادند لشکر 16 زرهی قزوین در قسمت مخابرات. آنجا گروهبان 3 بودم، ولی یکی از فرماندهان دائم میخواست به من امر و نهی کند که زیر بارش نمیرفتم و همین یکی به دو کردنها باعث شد من را به همراه دو نفر دیگر فرستادند مرکز مخابراتی که صد متر از خط عقبتر بود. آنجا خیلی خوب بود، چون در کنار کارهای مخابراتی، کتابهایی را که دوست داشتم میخواندم. چند ماه در این محل بودیم تا اینکه منطقه توسط منافقین خیلی ناامن شد.
زمزمه بود لشکر ما باید عملیات کند، منافقین فهمیده بودند و یک هفته قبل از عملیات خیلی از مناطق ما را زدند. سی و یکم خرداد 67 بود که آنها پیشدستی و عملیات را شروع کردند، بچههای دیدهبان متوجه شدند و سریع برگشتند عقب و به ما گفتند که شما هم بروید، اما ما ماندیم تا روند پیشروی دشمن را به فرماندهی خبر بدهیم. این را هم بگویم که چند شب قبل یکی از بچهها خواب دیده بود که کسی با چاقو به او حمله کرده، حسابی ترسیده بود و به همین دلیل مرخصی گرفت و رفت. من ماندم و یک دوست مسیحی دیگر. اولین شبی بود که پشه بند زده بودیم و میخواستیم راحت بخوابیم، دائم تردد تانکها و افرادی را که شبیه ایرانیها بودند، میدیدیم و شک داشتیم که اینها دشمن باشند، حتی وقتی بیسیم زدیم و اعلام وضعیت کردیم گفتند خیالتان راحت باشد، آنها خودی هستند تا اینکه رگبار مسلسلهای سنگین شروع شد، سنگر ما را که زیر یک تپه بود مدام میزدند. من ساکت ساکت بودم تا اینکه نزدیکترآمدند و دوستم گفت نزنید ما اینجا هستیم. وقتی اسیر شدیم فهمیدیم که اینها منافقین هستند و بعدها حتی من شک کردم که نکند خود اینها به ما گرای اشتباه دادند.
فردای آن روز ما را بردند در یک اردوگاه موقت در عراق که دیدیم خیلی از بچههای لشکر زرهی و فرماندهان را هم اسیر کردند. چند روز در آنجا بودیم که بعد منتقلمان کردند به کردستان عراق و همان جا بود که متوجه شدیم قطعنامه امضا شده؛ ما هم خوشحال بودیم و هم ناراحت که منافقین شروع کردند به تبلیغات و القا کردن این موضوع که بنا دارند ظرف دو هفته باقیمانده به اجرای قطعنامه، عملیاتی را به اسم فروغ جاویدان ـ که بعدها در ایران به اسم عملیات مرصاد معروف شد ـ را آغاز کنند. آنها به دنبال جذب نیرو بودند و وعده میدادند اگر در این عملیات شرکت کنیم دو حالت برایمان به وجود میآید؛ اگر دوست داشته باشیم پیش آنها میمانیم و اگر نه آزاد میشویم و میتوانیم به ایران برگردیم؛ روزهای خیلی بدی بود و واقعا تصمیمگرفتن سخت بود. مدام تهدید میکردند که بعد از گرفتن کرمانشاه ما را دادگاهی میکنند و تکلیفمان یکسره میشود، ولی خوب عملیاتشان با شکست مواجه شد و برگشتند. البته اصلا حرفی از شکست و عقبنشینی نمیزدند و ماجرا را عادی جلوه میدادند. بعد هم دیدند که ماندن ما به ضررشان است، نزدیکیهای عید نوروز بود که در مرز خسروی آزادمان کردند. ما بیسروصدا به کشورمان برگشتیم و بعد از چند کار جزئی رفتیم خانههایمان. جنگ تازه تمام شده بود.
همیشه میترسیدم ازدواج کنم، چون هر وقت به مرخصی میآمدم، میدیدم یکی از بچهها شهید شده و واقعا نمیشد به این مساله فکر کرد، اما بعد از جنگ با یک خانم ارمنی در دانشگاه آشنا شدم که فهمیدم برادرش «باغداساریان» شهید شده که اتفاقا از دوستان دوست من هم بود. ما دوست مشترکی داشتیم به اسم باگرات که وقتی از جنگ آمد خیلی ناراحت بود که واهیک چرا به استقبالش نیامده، بعد که با هم به خانهشان رفتیم، دیدیم مادرش سیاه پوشیده، باگرات نقش زمین شد. الان هم که این را میگویم حالم بد میشود. واهیک در دوره اضافه خدمتش که میتوانست اصلا مرخصی بگیرد و نرود، شهید شده بود.
چند سال پیش رهبر معظم انقلاب ایران به دیدن خانواده واهیک آمدند، خانواده خیلی شوکه شده بودند و البته خیلی تاثیر مثبتی در روحیهشان داشت، چون به هر حال مقام ارشد کشور خودمان به خانه یک اقلیت آمده بود، بخصوص این که واهیک یک شخصیت دوستداشتنی بوده که خیلی به دوست و آشنا و همسایه کمک میکرد و همه با حس خوبی از او حرف میزنند.
در زندگیام اشتباه زیاد کردم، اما بزرگترین اشتباهاتم در کارم بوده که خوب پیش میآید. آرزوی بزرگی ندارم، برای من همین که خودم و خانوادهام قابل احترام باشیم، کافی است و این تفکر را هم دائم به خودم القا میکنم که همیشه مثبت باشم.
اگر یک بار دیگر جنگ شود حتما برای تمامیت ارضی کشورم به جبهه میروم، ولی این بار به مادرم میگویم که حتما پشت سرم آب بریزد که سالم برگردم، آخر به این کار اعتقاد دارد و آن دفعه که اسیر شدم اصرار داشت که با من به ترمینال بیاید و همین باعث شد آبی بدرقه راهم نکند و من اسیر منافقان بشوم. همیشه به شوخی به او میگویم: «مادر اگر خانه مانده بودی و پشت سرم آب میریختی، اسیر نمیشدم.»/چمدان
تاریخ انتشار: ۲۷ دی ۱۳۹۳ - ۲۲:۴۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]
صفحات پیشنهادی
هیچ عاقلی از جنگ با ایران و ابزارهای روی میز سخن نمیگوید
ظریف در صحن مجلس هیچ عاقلی از جنگ با ایران و ابزارهای روی میز سخن نمیگوید وزیر امور خارجه در صحن علنی گفت من به شما اطمینان میدهم که دولت و تیم مذاکره کننده هدف سیاسی و جناحی در مذاکرات هستهای دنبال نکرده و نخواهد کرد به گزارش جام نیوز به نقل از باشگاه خبرنگاران محمشهدای اول جنگ روزهايی با غربت و مظلوميت را گذراندند -
سردار اسحاقي شهدای اول جنگ روزهايی با غربت و مظلوميت را گذراندند شناسهٔ خبر 2460122 چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۳ - ۱۴ ۰۰ استانها > خوزستان اهواز - فرمانده انتظامی خوزستان گفت چون بسياری مسئولان درگير مبارزه های انقلابی بودند شهدای اول جنگ تحميلی روزهای خود را در نهايت مظلوميت و غربگزارش فارس از اجرای طرح دادرس در قزوین دانشآموزان آماده قزوین به جنگ روزهای سخت میروند
گزارش فارس از اجرای طرح دادرس در قزویندانشآموزان آماده قزوین به جنگ روزهای سخت میرونددانشآموزان استان قزوین با اجرای طرح دادرس دانشآموز آماده در روزهای سخت برای مقابله با حوادث و بلایا آموزش میبینند به گزارش خبرگزاری فارس از قزوین حمایت از سرمایههای ملی یکی از موضواردوی ایتالیا میتواند محک خوبی برای تیم ملی باشد استکی: تا روزهای خوب هندبال را نبینم خداحافظی نمیکنم/ میما
اردوی ایتالیا میتواند محک خوبی برای تیم ملی باشداستکی تا روزهای خوب هندبال را نبینم خداحافظی نمیکنم میمانم و میجنگمملیپوش تیم ملی هندبال ایران گفت تا روزهای خوب هندبال را نبینم از تیم ملی خداحافظی نخواهم کرد اللهکرم استکی در گفتوگو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری ف«امضای آخر» با موضوع روزهای آغاز جنگ به پیشتولید رسید -
امضای آخر با موضوع روزهای آغاز جنگ به پیشتولید رسید شناسهٔ خبر 2453522 چهارشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۳ - ۱۵ ۴۷ هنر > سینمای ایران فيلم سينمايی امضای آخر به کارگردانی مشترک سيد مسعود امامی و داوود جليلی با موضوع دفاع مقدس وارد مرحله پیشتولید شد به گزارش خبرگزاری مهر فیلم سینماییبارش باران و وزش باد طی روزهای آینده
بارش باران و وزش باد طی روزهای آینده جامعه > محیط زیست - ایسنا نوشت مدیر پیشبینی و هشدار سریع سازمان هواشناسی کشور گفت براساس نقشههای پیشیابی سامانه بارشی در روز دوشنبه 16 دی ماه در برخی نقاط جنوب غرب مرکز و شمال شرق باعث بارش پراکنده و به تدریچرا روزهای اول هفته، خسته و کلافهایم؟
چرا روزهای اول هفته خسته و کلافهایم خوابیدن تا دیروقت در روزهای تعطیل آخر هفته میتواند خواب شما را دچار اختلال کند و حال و حوصله را از شما بگیرد حتی اسمی هم برای این حالت پیدا شده تاخیر جت اجتماعی بنا بر نظر متخصص خواب و مدیر بیمارستان اختلالات خواب نیویورک شلبی فردمنروزهای 23 تا 26 دی ماه قم میزبان بازیهای نهایی و ردهبندی لیگ برتر بسکتبال با ویلچر شد
روزهای 23 تا 26 دی ماهقم میزبان بازیهای نهایی و ردهبندی لیگ برتر بسکتبال با ویلچر شدشهر مقدس قم به عنوان میزبان دیدارهای مرحله نهایی و ردهبندی مسابقات فصل جاری لیگ برتر بسکتبال با ویلچر باشگاههای کشور معرفی شد به گزارش خبرگزاری فارس از قم با تصمیم اتخاد شده در انجمن بسکتبالتعجب مقام ایرانی در بازدید از موزه جنگ عمان: هیچ سندی از جنگ ظفار ندیدیم!
تعجب مقام ایرانی در بازدید از موزه جنگ عمان هیچ سندی از جنگ ظفار ندیدیم ایران و عمان یک یادداشت تفاهم برای همکاری های فرهنگی بین دو کشور امضا کردند به گزارش نامه نیوز به نقل از روزنامه تایمز عمان این یادداشت تفاهم روز گذشته به امضای سید علی صالحی امیری رییس سازمان اسناد و کوزیر سابق آموزش و پرورش در گفتوگو با فارس: تخلف برخی مدارس درباره روزهای پنجشنبه/ ۱۰ هزار مدرسه قرآن تعطیل ش
وزیر سابق آموزش و پرورش در گفتوگو با فارس تخلف برخی مدارس درباره روزهای پنجشنبه ۱۰ هزار مدرسه قرآن تعطیل شدوزیر سابق آموزش و پرورش گفت اگر مدارس فوق برنامه را به اجبار در روزهای پنجشنبه برگزار کنند یا دو ساعت از کلاس درس فیزیک یا شیمی روز پنجشنبه برگزار شود این تخلف قانونروحانی: آرمان ما به سانتریفیوژ وصل نیست
روحانی آرمان ما به سانتریفیوژ وصل نیست رئیسجمهور گفت دولت یازدهم سال گذشته کار خود را در یک شرایط خاص اقتصادی آغاز کرد که تیتر آن رکود اقتصادی بود تسنیم حجتالاسلام حسن روحانی رئیسجمهور صبح امروز یکشنبه در نخستین همایش اقتصاد ایران که در سالن اجلاس سران کشورهای اسلامی در حا«داستان جنگجو و دوشیزه اسیر» بورخس چاپ شد -
چاپ کتابی دیگر از هزارتوی بورخس داستان جنگجو و دوشیزه اسیر بورخس چاپ شد شناسهٔ خبر 2455415 یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۳ - ۱۰ ۴۳ فرهنگ > کتاب کتاب داستان جنگجو و دوشیزه اسیر نوشته خورخه لوئیس بورخس با ترجمه مانی صالحی علامه از مجموعه هزارتوی بورخس توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسههوای تهران سالم ماند / کاهش 30 درصدی روزهای ناسالم نسبت به دو سال قبل
هوای تهران سالم ماند کاهش 30 درصدی روزهای ناسالم نسبت به دو سال قبل جامعه > محیط زیست - هوای تهران برخلاف هفته پیش این هفته شرایط سالمی دارد و شاخص کیفیت هوا با توجه به وزش باد و کاهش میزان غلظت آلاینده های جوی در شرایط سالم قرار گرفت به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین۱۰ موردی که پزشکتان درباره تغذیه به شما نمیگوید
۱۰ موردی که پزشکتان درباره تغذیه به شما نمیگوید پزشک معالجتان در آخرین معاینه عمومی چند توصیه مرتبط با تغذیه به شما کرده است احتمالا هیچ به گزارش نامه نیوز اغلب زمانهای ویزیت پزشکان کمتراز ۱۵ دقیقه است و در نتیجه زمانی برای ارزیابی کامل رژیم غذایی فرد باقی نمیماند اما بدینکمبود محیطبان در جنگلهای نکا
یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۳ - ۱۱ ۱۷ مدیر محیط زیست نکا گفت کمبود محیطبان از دغدغههای اصلی محیط زیست نکا است محمد علی طالبی در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقه مازندران با اشاره به فعالیت 6 محیط بان در 100 هزار هکتار از مراتع و جنگلهای نکا خاطرنشان کرد با توپایان جنگ چند ساله با ستاد ملی مبارزه با دوپینگ / فدراسیون فوتبال پرچم سفید را بالا برد
پایان جنگ چند ساله با ستاد ملی مبارزه با دوپینگ فدراسیون فوتبال پرچم سفید را بالا برد ورزش > مدیریت ورزش - فدراسیون فوتبال سرانجام قبول کرد که نمونه گیری دوپینگ در فوتبال توسط ستاد ملی مبارزه با دوپینگ انجام شود میثم بهرامی فدراسیون فوتبال مسئولیت کنترل دوپینگ فوآمادگي کامل شهرداري منطقه دو براي فصل بارش و روزهاي سرد سال
۱۴ دي ۱۳۹۳ ۱۰ ۵۲ق ظ آمادگي کامل شهرداري منطقه دو براي فصل بارش و روزهاي سرد سال معاون شهردار منطقه دو با بيان اينکه 10 سايت برف روبي در نواحي مختلف اين منطقه راه اندازي شده است گفت منطقه دو شامل 9 ناحيه بوده و به دليل وسعت و نزديکي به ارتفاعات ناحيه يک يک سايت برف روبي هم د-
گوناگون
پربازدیدترینها