واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم: در ميان کارگردان هاي نسل سوم سينماي پس از جنگ لهستان ، فيلمسازهايي مثل زانوسي و متحرک ساز مشهوري مثل والرين بوروچيک ، کريشتف کيشلوفسکي يکي از نام آورترين آنهاست. هر چند کيشلوفسکي مثل آندري وايدا يا کريشتف زانوسي به طور مرتب در لهستان فيلم نساخت و برخي آثار خود را در فرانسه فيلمبرداري کرد ؛ اما در بررسي فليمسازهاي بزرگ لهستان ، نام او شايد زودتر از همه به خاطر بيايد. آثار اوليه کيشلوفسکي مثل فيلم «آماتور» در شفاف کردن افکار عمومي نسبت به فضاي باز سياسي در سالهاي دهه 1970لهستان و دوران نهضت همبستگي نقش قابل توجهي داشت. در دوراني که آندري و ايدا و زانوسي يا فليکس فالک در نيمه دوم دهه 70 در لهستان آثار خود را مي ساختند ، کيشلوفسکي نيز با ساختن فيلمي مثل خوره دوربين (1976) در کنار آنها بود. اين آثار در لهستان با عنوان سينماي دغدغه اخلاقي شناخته مي شدند. درونمايه اصلي اين سينما اوضاع مردم شريفي بود که در يک جامعه فاسد به انزوا کشيده شده اند ، ضمن اين که اين آثار که با بودجه اندک و در مقياس هاي کوچک ساخته مي شدند، نزد تماشاگران لهستاني از محبوبيت عظيمي برخوردار بودند. کيشلوفسکي بعدها با ساختن مجموعه «ده فرمان» که آن را در 1989 به پايان رساند ، براي خود محبوبيت و اعتباري دست و پا کرد. از آثار بعدي کيشلوفسکي مي توان از زندگي دوگانه ورونيک (1991) نام برد که آن را با بازي ايرنه ژاکوب ساخت. مهمترين آثار کيشلوفسکي تريلوژي سه رنگ اوست ، با نامهاي آبي (1993) ، سفيد (1994) و قرمز(1994) که در حقيقت توليد مشترک فرانسه و لهستان هستند و نيز درخشان ترين آثار او در مقام فيلمساز. «آماتور» که کيشلوفسکي آن را با بازي يرژي استور در نقش اصلي در سال 1979ارائه کرد ، داستان فيليپ موش ، کارگر کارخانه اي واقع در يکي از شهرهاي کوچک لهستان است که با به دنيا آمدن دخترش ، يک دوربين فيلمبرداري 16 ميلي متري براي فيلمبرداري از مراحل رشد او مي خرد. سپس با راهنمايي هاي مدير کارخانه اي که در آن کار مي کند ، قرار مي شود از بازرسي سالانه کارخانه فيلمبرداري کند. سپس او مجوز داير کردن استوديويي کوچک در کارخانه را دريافت مي کند. در همين حال ، فيلمش جايزه سوم جشنواره سينمايي آماتور را در لهستان مي برد. او با اشتياق بيشتري به کارش ادامه مي دهد تا جايي که اين اوضاع به اخراج او از کارخانه به دليل نشان دادن واقعيت هاي پشت پرده و مشاجره او با همسرش منجر مي شود. آماتور را شايد بتوان مهمترين فيلم کيشلوفسکي به عنوان آغازگر سينماي او دانست. کيشلوفسکي که اين فيلم را پس از ساختن بيش از 30 مستند تلويزيوني ساخته است ، قصد دارد خصلت نظاره گر و فعال دوربين بر زندگي روزمره را که بعدها مثلا در فيلمي کوتاه درباره عشق به طرزي هنرمندانه تر و دروني تر به تصويرکشيده مي شود ، به متن اين زندگي وارد کند. از اين طريق ، تعامل و درهم تنيدگي زندگي واقعي و مديوم سينما شايد مهمترين ويژگي فيلم باشد. ما در اينجا با نقش دوربين سينما در مشاهده زندگي مواجه ايم و تعهدي که آدم پشت دوربين بايد نسبت به سوژه هايش و به تبع آن نسبت به زندگي پيرامونش داشته باشد. اين مشاهده طبعا عوارضي را نيز در زندگي فيليپ خواهد داشت. عوارضي که گاه ناشي از صداقت او در برخورد با سوژه هايش است (مثل نشان دادن وجوه منفي و انتقادآميز کارخانه که به اخراج او از کارخانه منجر مي شود) و از اين طريق خود کيشلوفسکي نيز موفق مي شود؛ درست مثل کريشتف زانوسي ، نگاهي انتقادآميز به لايه هاي مختلف جامعه کمونيستي داشته باشد و نيز عوارضي که ناشي از نوعي سردرگمي است در انتخاب تعهدي که شخصيت اصلي فيلم هم به حضورش در پشت دوربين دارد و هم به همسر و زندگي زناشويي اش. برخورد صادقانه کيشلوفسکي با اين تضادها و تناقض ها و نيز نبودن راه حلي براي متعادل کردن آن (و يا حداقل دشوار بودن فوق العاده اين امر) نويد فيلمساز روشنفکر و متعهدي را مي دهد که بعدها تبديل به يکي از وزنه هاي سينماي لهستان خواهد شد. فيلم در عين حال نمونه متواضعانه اداي ديني به نظر مي رسد که کيشلوفسکي نسبت به زانوسي احساس مي کند. زانوسي در اينجا به عنوان کارگرداني مطرح در نقش خودش ظاهر مي شود و در عين حال تاثيرهاي خودش را نيز به عنوان يک سينماگر روشنفکر لهستاني در سرتاسر فيلم باقي مي گذارد. مي توان «فيليپ موش» را خود کيشلوفسکي دانست که در حال تجربه کردن در مقام آماتوري است که در حال يادگيري از زانوسي است و در فرامتن فيلم نيز اداي ديني دانست به يکي از روشنفکرترين و متعهدترين سينماگران لهستان.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 234]