واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: اولين چيزي كه در مواجهه با سريال «عبور از پاييز» جلب توجه ميكند فضاي نامانوس و روابط سرد بين آدمها وبازي تصنعي بازيگران است فضايي كه شايد از ديد سازندگان اثر، خوب طراحي شده اما با توجه به عدماستقبال مخاطب از اين سريال نشاندهنده آن است كه فضاسازي و روابط حاكم بر اين سريال چندان هم كه سازندگان آن فكر ميكنند خوب از كار درنيامده است چرا كه اين سريال از عارضهاي به نام سردر گمي فيلمنامه رنج ميبرد. سر در گمي عارضهاي است كه بيشتر گريبانگير آثاري ميشود كه ميخواهند حرفي براي گفتن داشته باشند اما فيلمنامه و اصولا بخش نرمافزاري كار، تكليفاش را با چگونه گفتن و در واقع فرم و روش روايت مشخص نكرده است. در سريال عبور از پاييز قرار است كه براساس آيه ابتداي تيتراژ، غرور بيجاي انسان تقبيح شود و دراين راه نويسندگان فيلمنامه يكي از تراژديهاي معروف شكسپير را بهعنوان بن مايه انتخاب كردهاند. در واقع عبور از پاييز گرچه تنها از دهان يكي از بازيگران عنوان ميشود، برداشت آزادي از نمايشنامه شاه لير است و نويسندگان فيلمنامه براي متنبه كردن مخاطب از عاقبت غرور به سراغ فرجام شاهلير رفتهاند. اما طبيعتا يك نمايشنامه انگليسي متعلق به چند قرن قبل نميتواند درخور يك سريال مناسبتي ماه رمضاني باشد. بنابر اين ضرورت ايجاب ميكند كه دستي به سر و گوش فيلمنامه كشيده شده و بهاصطلاح آنرا روزآمد كنند و دقيقا مشكل عبور از پاييز از همين نقطه آغاز ميشود چرا كه اين سريال به شكلي كاملا ناموفق روزآمد شده است. بهعنوان مثال وقتي بينندهاي با نمايشنامه شاه لير و يا حتي روايت كوروساوا از آن در فيلم «آشوب» مواجه ميشود هيچگاه رفتار و كنش لير برايش به سؤال تبديل نميشود چرا كه يك سابقه ذهني از كبر و تفرعن شاهان، راه را بر هر سؤالي درباره پيشينه نقش ميبندد. اما وقتي قرار است چنين شخصيتي امروزي شود، شخصيتپردازي و پردازش دلالتهاي رواني در كنش و رفتار نقش، ضرورتي انكار ناپذير مييابد. بيننده از خود ميپرسد اين كامياب كيست؟ دليل غرورش چيست؟ و اصلا دليل رفتار نامعقولش در سند زدن اموال به نام دختران با وكالت و بعد پس گرفتن وكالت ودهها اقدام ديگر او چيست؟ بيننده در طول تماشاي سريال جوابي براي سؤالهاي خود نمييابد و اين امر باعث ميشود كه شخصيت كامياب بهعنوان محور اصلي فيلمنامه نتواند با مخاطب ارتباط برقرار كند. از طرف ديگر بازي تصنعي چنگيز جليلوند چنان كه از او خواسته شده بيشتر از آنكه نشاندهنده يك آدم مغرور باشد شبيه روبات و آدم فضاييهاي داستانهاي تخيلي است. در واقع شاهمحمدي، كارگردان كار، در ترسيم كردن يك آدم مغرور از الگوهاي بسيار كودكانهاي استفاده كرده است، بهنحوي كه از شخصيت كامياب بتي بدون انعطاف ساخته شده كه اتفاقا جوابگوي رفتارهايش در فيلمنامه هم نيست. بهعنوان مثال آن چيزي كه مخاطب از كامياب سراغ دارد كلهشقي و خودراي بودن است، اما همين فرد خود راي آنقدر دهانبين ميشود كه با يك اشاره دختر وسطي سرنوشتي را كه براي لعيا دختر كوچك رقم زده است برميگرداند. درصورتي كه در شاه لير دهان بيني و مطلوبيت مجيز گويي نزد لير كاملا براي بيننده مشهود است و بهعنوان يك صفت مذموم در شخصيت لير رسوب كرده است. اما در شخصيت كامياب در هر قسمت صفتي به صفات او افزوده ميشود و اين شخصيت سردرگم تبديل به روباتي ميشود كه ريموت كنترلش در دست كارگرداني است كه هنوز نميداند قرار است با او چه كند. از طرف ديگر، ديگر شخصيتهاي فسيل شده نيز از عوامل اصلي فضاسازي نچسب سريال هستند؛ كلفتي كه با افتادن كيف كامياب از دستش به سمت او ميدود تا زانوي مبارك خم نشود يا راننده وفادار با هيأت عجيب قرن نوزدهمي كه جايگزين تلخك وفادار شاه لير شده است بهدليل نداشتن مابه ازاي بيروني در فضاي امروز جامعه ما، بسيار تصنعي و گاهي كودكانه مينمايند. در اين ميان ديگر شخصيتها نيز از عارضه سردرگمي و تصنعي بودن سريال بينصيب نماندهاند. يكي از اين شخصيتها كه تصنعي بودنش بدجوري به چشم ميزند، لعيا دختر كوچك است؛ نقشي كه قراراست جايگزين دختر مهربا ن وكوچك شاهلير شود. اين شخصيت بيشتر از آن چيزي كه بايد، شاعرانه طراحي شده است. لعيا به جاي هر رفتار توجيهكننده نقش، پراست از ديالوگهاي متكلف شعرگونه و اداهاي روشنفكر مآبانه؛ كسي كه مخاطب براي درك شخصيتاش مجبور است همراه با او ترانه «آيينه» فرهاد را از اول تا آخر در يكي از قسمتهاي سريال بشنود و در جواب خداحافظي نامزدش در يكي از قسمتهاي سريال ميگويد: مثل يه باريكه آب كه از رود جدا مونده باشه و دوباره به سمت اون برگرده، دوباره برگشتم پيشت. اين تصنعي بودن به صحنهپردازي نيزسرايت كرده است و صحنهپرداز مجبور است براي اينكه فضاي سريال با عنوان آن يعني عبور از پاييز جور در بيايد هرشب زمين را باشلنگ خيس كند و انبوه برگهاي زرد را با پارو روي اتومبيلهاي پارك شده در كوچه بريزد. اما به همين نسبت هركدام از شخصيتها كه خودشان هستند و براي بيننده آشناترند خوب از كار درآمدهاند. شخصيتهاي دامادهاي كامياب با بازي امير آقايي و مير طاهر مظلومي از جمله شخصيتهايي هستند كه خوب طراحي شدهاند و كاركرد مؤثري در سريال دارند. اما نكته ديگر در عدماستقبال مخاطب از اين سريال سرگرداني موضوعي است. در اين سريال تكليف فضاي داستان معلوم نيست؛ گاهي داستان گانگستري است، گاهي خانوادگي و گاهي نيز شاعرانه و ترتيب ورود افراد جديد به فيلمنامه و هدف حضور آنها براي بيننده مشخص نيست. يك سري اتفاقات سردرگم و شخصيتهاي جديد ميآيند و ميروند؛ شخصيتهايي مثل برادر زن كامياب و اصلا خود زن كامياب كه اصولا دليل حضورشان را براي بيننده نمايان نميكنند تا احيانا قسمتهاي آخر. همچنين داستانكهايي مثل ورود خواستگار قديمي لعيا و گانگستر بازي او اصلا معلوم نيست براساس چه هدفي طراحي شده است. اين موضوع با خست سريال در دادن اطلاعات به بيننده تشديد ميشود؛در حالي كه در قسمتهاي مياني وجود انبوه حوادث و اتفاقات گاه غيرضروري بيننده را سردرگم ميكند. در قسمتهاي اول تمامي وقت سريال با چاي خوردن، رانندگي كردن و موبايل بازي هدر ميرفت. گاهي در 2يا 3 قسمت اصلا هيچ اتفاق دندانگيري به جز چند مكالمه تلفني آن هم از نوع موبايلي نميافتاد و اين موضوع كاملا روي عدمرضايت مخاطب تاثير مستقيم داشت. در حقيقت بايد عنوان كرد كه عبور از پاييز سريالي است كه بيشترين لطمه را از فيلمنامه خورده است و وجود نام 4نويسنده در تيتراژ، مناسبتي بودن سريال و بالاخره اقتباسي بودن آن از يك نمايشنامه خارجي، همه و همه باعث سردرگمي سريال شده است؛ سريالي كه در مقام مقايسه با ديگر سريالهاي ماه مباركرمضان قافيه را ميبازد و اصلا نميتواند در اقناع سلايق مخاطبان سريالهاي مناسبتي موفق عمل كند. منبع:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 977]