تبلیغات
تبلیغات متنی
رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی
محبوبترینها
بررسی دلایل قانع کننده برای خرید صنایع دستی اصفهان
راه های جلوگیری از جریمه های قبض برق
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکت‌های مهندسی در آلمان
صفر تا صد حق بیمه 1403! فرمول محاسبه حق بیمه
نقش هدایای سازمانی در افزایش انگیزه و تعهد کارکنان
کلینیک پروتز و ساخت اندام مصنوعی دکتر اجرائی
چگونه می‌توانیم با ترانسفر وایز پول جابجا کنیم؟
بهترین مدل‌های [صندلی گیمینگ] براساس نقد و بررسی کاربران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1804331378
خاطره موسوی بجنوردی از یک مرگ مشکوک
واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: جمعه ۲ آبان ۱۳۹۳ - ۰۹:۱۸
آیت‌الله سیدمحمد موسوی بجنوردی خاطره‌ای ناگفته از شهادت سیدمصطفی خمینی فرزند ارشد امام خمینی را مطرح کرد. به گزارش ایسنا، شبکه مجازی آستان نوشت: اول آبان سالروز شهادت فرزند امام است؛ مرحوم آیت‌الله سید مصطفی خمینی که شهادتش اگرچه مظلومانه رخ داد اما منشأ حرکت عظیم ملت ایران شد و بی‌شک وقوع انقلاب و تسریع تحقق آن سرچشمه از شهادت ایشان گرفته است. در ادامه ضمن بیان خاطراتی از آن مرحوم، به نقل از آیت‌الله موسوی بجنوردی آمده است: «در شب فوت این بزرگوار خواب دیدم گنبد مولا امیرالمؤمنین ریخت. بعد از لحظاتی دیدم طلاهای گنبد ریخته اما خود گنبد سالم است. صبح خبر دادند مرحوم حاج‌آقا مصطفی را به بیمارستان بردند و احتمالاً فوت کرده. رئیس بیمارستان گفت "ایشان فوت شده لکن یک چیز به شما بگویم، ایشان مسموم شده. حاضرم کالبدشکافی و برای شما ثابت کنم که ایشان مسموم شده، چون در پایش لکه‌های مشکی پیدا شده بود". من به مرحوم حاج احمد آقا گفتم پزشک می‌گوید حاضرم کالبدشکافی و ثابت کنم ایشان مسموم شده. حاج احمد آقا گفت بگذارید از امام سؤال کنم. از امام سؤال کرد و امام قبول نکرد. گفت "سریعاً این جسد را به کربلا ببرید، در آن‌جا غسل دهید و به زیارت حرم حضرت اباعبدالله الحسین و حضرت ابالفضل العباس ببرید و بعد به نجف بیاورید". همین کار را کردیم.» انتهای پیام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]
-
سینما و تلویزیون
پربازدیدترینها