واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
بیستوسومین جشنوراه سراسری سوره ماه با؛
«صبرا» دختر خوزستان در جشنوراه سوره ماه
فقدان عناصر کارکردی در اثر و نبود نگاهی شبه پراگماتیستی، در کارگردانی عبادیانی موج میزند. نمایش «صبرا» از دو بخش بدنه اصلی یا همان داستان صبرا و آنتراکتهایی که به قول کارگردان، حرکات فرم معرفی شده، تشکیل میشود.
به این مطلب امتیاز دهید
به گزارش سرویس فرهنگی جام نیوز، «صبرا» به کارگردانی محمدرضا عبادیانی و نویسندگی ساغر لطفینژاد، عنوان نمایشی است که در بخش اصلی بیستوسومین جشنواره سراسری تئاتر سوره ماه، در تالار اندیشه مجموعه حوزه هنری اجرا شد.
«صبرا» نام دختری خوزستانی و از عشیرههای عرب است که پدرش به شکل مشکوکی در زمان جنگ کشته شده است. وی اکنون دختری رشید و بالیده است که با سماجت پسرعمویش «جابر» مبنی بر ازدواج مواجه است. اما صبرا پی میبرد قاتل پدرش، جابر بوده است و در تلاش است از چنگ وی بگریزد. مادر صبرا خود را قربانی میکند تا صبرا به مشهد رود تا از دست جابر در امان باشد. صبرا میگریزد و جابر زن عمویش را به قتل میرساند و خودش با همتن خنجری که عمویش را کشته، به هلاکت میرسد.
«صبرا» نمایشی است برپایه یک داستان با روایتی کلاسیک. داستان با یک مقدمه شروع میشود که بخشی از گرهافکنی را شکل میدهد. در پرولوگ، صبرا خواب میبیند که پدرش به وی خنجری اهدا میکند و صبرا آن را به جابر میبخشد؛ ولی جابر میگریزد. چنین تصویری در پرولوگ، فرایندی برای شخصیتپردازی نیز فراهم میکند. لیکن آنچه به نمایش ضربه میزند، - با توجه به کلاسیک بودن داستان – عدم رعایت نظام علّی در اثر است. برای مثال مشخص نیست مادر صبرا با علم به اینکه خنجر متعلق به جابر است؛ چرا در این سالهای اقدامی نکرده است یا اینکه جابر با اختلاف سنی پانزده سال، -با توجه به پایین بودن سن ازدواج در میان عشیرههای عرب، چرا تاکنون ازدواج نکرده است؟ جابر چگونه موفق به ورود به منطقه جنگی شده است؟
سوالهایی بیپاسخ میماند؛ چرا که نویسنده قصد نداشته اطلاعاتی از این دست را ارائه دهد. لطفینژاد نگاه درستی نسبت به روایت نداشته و براساس قصد اولیه خود دست به نوشتن زده است. نویسنده مدیوم و اسلوب خود را نشناخته و تنها بخشی از داستان را تعریف میکند. خساست در ارائه اطلاعات موجب میشود که شخصیتپردازی نیز ابتر بماند. برای مثال اهمیت شخصیتی به نام یوسف در اثر، با توجه به کارکردش، چیست؟
فقدان عناصر کارکردی در اثر و نبود نگاهی شبه پراگماتیستی، در کارگرداتی عبادیانی نیز موج میزند. نمایش از دو بخش بدنه اصلی یا همان داستان صبرا و آنتراکتهایی که به قول کارگردان، حرکات فرم معرفی شده، تشکیل میشود. قسمت اصلی، سعی نموده تا زندگی مردمان عرب خوزستان را کمی مستندگونه روایت کند. بهرهگیری از لهجه، رفتارها و هنجارهای اجتماعی و پوشش بخشی از مستندوار بودن اثر است. اما زمانی که بازیگران سفیدپوش – در قالب بازیگران فرم – وارد صحنه میشود، دنیایی مالیخولیایی در برابر مخاطب به تصویر کشیده میشود.
سوال عمده نگارنده در طول تماشای اثر این بود، کارکرد این بازیگران چیست؟ برای مثال چمدان قرمز و سفید چه وجوه نمایشی به اثر میبخشند؟ نکته این است که عبادیانی در دام سمبولیسم نخنما افتاده که چنین نمایشهایی در آن دست و پا میزنند. هنوز کوزه و سبو به معنای تشنگی یا دمام و سنج به نشانه شهادت، پارچه قرمز نماد از خون و تور ماهیگیری نشانی از به دام افتادن دارد، اما به دور از استفاده از این نمادها، نوع استفاده نیز اهمیت دارد.
اگر نویسنده اثر با نیمنگاهی فرمالیستی به داستان، روایتی آشنازدایی شده را نقل میکرد، کارگردان اثر نیز از تصاویر و المانهای همیشه پا برجا، آشنازدایی میکرد و گونه جدید از نمایش را روی صحنه میبرد. در انتها باید گفت «صبرا» اثری تنها برای اجرا در چنین جشنوارههایی که سلیقه همیشگیاشان دیدن چنین تصاویری است نه تجربه خلاقیت و ایدههای نو، «صبرا» ویژگیهای اثری درخور برای اجرای عموم را در صورت بازنگریی دوباره دارد. تسنیم 115
۳۰/۰۷/۱۳۹۳ - ۱۲:۳۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 31]