واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: همشهری-شمسالعماره از جمله سريالهاي سيماست كه اين روزها با استقبال مخاطب روبهرو شده است.اما اين استقبال نه به واسطه داستان پركشش كه بهدليل حضور شخصيتهاي متفاوت سريال است. معمولا در يك اثر موفق تلويزيوني چند عنصر اصلي اين موفقيت را تضمين ميكنند؛ نخستين عنصر كشش داستاني است؛ هرچه فيلمنامه قويتر و داستان مورد روايت سريال داراي فراز و فرود بيشتر باشد، رضايت بيننده بيشتر ميشود. البته اگر فيلمنامه يك سريال از يك اثر ادبي شناخته شده اقتباس شود بسيار موفقتر است، چرا كه الگوي روابط شخصيتها و سرگذشت آنها قبلا در ذهن نويسنده شكل گرفته است. در مرحله بعدي، شخصيتها قرار دارند كه تافتهاي جدا بافته از داستان نيستند و قوام شخصيتپردازي چه در عرصه ادبيات و فيلمنامه و چه در عرصه تصوير از عوامل ديگر موفقيت يك سريال تلويزيوني است. البته شاخصههاي ديگري نيز در اين امر دخيلند اما براي نگاه به سريال شمسالعماره دقيقشدن در اين دو بخش كفايت ميكند. چنان كه ذكر شد شمسالعماره سريالي نسبتا مفرح است اما اين امتياز به هيچ وجه به داستان سريال ربطي ندارد. در حقيقت اصلا شمسالعماره داستان قابل ذكري ندارد. اگر از يكي از مخاطبان تلويزيون بخواهيد كه داستان سريال را تعريف كند، بيش از دو خط نميتواند پيش برود. چون كل روايت در يك موقعيت يعني موقعيت ورود خواستگاران جديد دچار جمود ميشود. در حقيقت آن انرژي ابتدائي فيلمنامه در ارائه يك روايت جذاب خيلي زود مهار شده و سطح سريال را در سطح يك برنامه معمولي براي سرگرمي نسبي مخاطب عام پائين ميآورد. چرا كه به محض اينكه داستان پاي خود را پس ميكشد، شخصيتها پا را وسط ميگذارند تا به مدد جذابيتهاي شخصيتي، سريال را از ورطه تكرار و ملال بيرون بياورند. نكته حائز اهميت در مورد شخصيتهاي اين سريال كه باعث نجات سريال شده است اين است كه روي شخصيتپردازي نقش بسيار بيشتر از اثرگذاري آن در داستان دقت شدهاست بهعنوان مثال شخصيت ليلا جمع تمام معشوقهاي وحشتناك تاريخ ادبيات ماست كه مو را از ماست خواستگاران بخت برگشته ميكشد و به خاطر يك دستمال ميتواند قيصريه آنان را به آتش بكشد. به همين نسبت ديگر شخصيتهاي شمسالعماره نيز داراي جذابيتهاي خاص خود هستند كه البته برخي از آنها وامدار يك سريال ديگرند. از طرف ديگر شخصيت دايي هرمز نيز در موارد بسياري يادآور شخصيت شازده اسدالله است.اما چنانكه ذكر شد اين شباهت از حد برخي از شخصيتها فراتر نرفته و در شخصيتپردازي ديگر شخصيتها از عناصر ديگري استفاده شده يكي از اين عوامل حاضر جوابي و نكتهسنجي اكثر شخصيتهاست. بدهبستانهاي كلامي و وجود وسواس در ديالوگ نويسي براي شخصيتهاي مختلف به چشم ميخورد.و گرچه بعضي از شخصيتها مثل پري خانم در ادامه شخصيت وي در فيلم كافه ستاره است اما گاهي اوقات رفتار وي و روابط عاطفي يكطرفهاش با هرمزخان براي بيننده جالب است. در واقع سازندگان شمسالعماره براي گريز از ملالي كه بهدليل فقر داستان دير يا زود گريبانگير تماشاگران اين سريال ميشد به شخصيتها بهاداده و آنها را در داستان برجسته ساختند. وجود شخصيتهاي فرعي مثل پري خانم و شكور و دريا بهرغم آنكه دليل و پايهاي محكم براي ادامه حضور ندارند اما در مواقعي داستان را از ملال خارج ميكنند. اما همين جنگ موش و گربه شكور و دريا نيز هرچه قدرهم كه با نمك باشد براي بيننده عادي شده و عريان بودن داستان بيشتر خود را نمايان ميكند. نويسندگان سريال شمسالعماره سعي كردهاند، داستان سريال را به مدد اين شخصيتها سرپا نگه دارند. اما گويا اين اصل فراموش شده است كه هيچچيز مثل شنيدن معيارهاي ازدواج يك دختر بيتمايل به ازدواج و توجيهات خواستگاران، در سينما و تلويزيون ما مستعمل نشده است. اين درست است كه شخصيت ليلا شباهت بسيار زيادي به دختران امروزي و بياعتماديشان به ازدواج دارد و تماشاي گيرافتادن خواستگاران در تله بيصداقتي خوشايند است اما همه اين خوشاينديها در يك شبكه روابط داستاني جذاب است كه به پختگي ميرسد و سريال را از سطح يك برنامه عادي به سطح يك اثر قابل اعتنا؛ حال در هر ژانري ميرساند. شمسالعماره و واكنش بينندگان تلويزيون به آن به چند نكته اساسي در تلويزيون ما اشاره دارد نخستين نكته عطش تماشاگر تلويزيون به سريالهاي عاطفي و خانوادگي است؛ اصل مهمي كه مخصوصا در ساليان اخير بسيار مغفول مانده است و سريالهايي چون شمسالعماره از جمله برنامههايي هستند كه استقبال از آنها پيش از آنكه بهوجود خود اثر بستگي داشته باشد به كمبودش در نوع توليدات سيما بستگي دارد. بسياري از مخاطبان سيما از وجود سريالهاي پليسي و كارآگاهي كه با چاشني مخاطرات اجتماعي توليد ميشود گله دارند آنان در پي ديدن آثاري با چاشني مهر و محبت و عشق و دوستياند. سريالهايي كه راه ارتباط با مخاطب جوان را تنها در سرعت و هيجان و راز و معماي پليسي نداند و بايد گفت كه شمسالعماره از اين نظر سريال بهجايي است. نكته دوم ضرورت توجه به داستان و در واقع ادبيات فيلمنامه است. چرا كه نبود داستان قوي ميتوان هر اثري را حتي با يك تيم حرفهاي توليد و بازيگران بسيار خوب را به اثري معمولي تبديل كند. اين درست است كه در اكثر اوقات تماشاگر تلويزيون كمال گرا نيست و خود را با هر سطح سريالي تطبيق ميدهد اما وجود داستان قوي و جذاب ميتواند تضمينكننده موفقيت اثر در جذب بالاي مخاطب و اغناي وي باشد. ضعف داستان درست همان نقطه ايست كه سريالي چون شمسالعماره نيز از آن ضربه خورده است و بهرغم پتانسيلهاي بالا آنرا در سطح يك سريال معمولي تلويزيوني ثابت نگه داشته است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 302]