واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: عصیان درونی فیلم "پستچی سه بار در نمیزند" با حذف یک سکانس کلیدی از بین رفته و فیلم نسبت به نسخه جشنواره محافظهکارانه شده است. "پستچی سه بار در نمیزند" فیلم بهتری بود زمانی که در جشنواره دیدیمش. فیلمی خوشساخت با داستانی پرداخته، تاثیرگذار و فکر شده و اکنون خوشساخت بودنش همچنان برجاست اما دیگر صرفا یک داستان است که تعریف کردنش فقط سرگرممان میکند و نه چیزی بیش از آن، عصیان درونیاش را با حذف یک سکانس از آن ربودهاند و در یک کلام خاصیتش را گرفته اند. چراییاش را نمیدانم. نمیدانم تصمیم فیلمساز است که به جای شلیک کردن دختر به شازده او را با همان ضربه کارد همسرش از بین ببرد یا تصمیمی تحمیلی است. هر چه که هست حذف این صحنه، اندیشه کار را دگرگون کرده است. اگر آن زمان با شلیک به شازده، امکان تغییر در آینده کودک ممکن میشد، اکنون با رها کردن اتفاقات به سیاق پیش عملا آنها زمان بسیاری را به تلاش بیهوده گذراندهاند و این همه خطر کردن تغییری در سرنوشت هیچ کدامشان نداده است. اندیشه پشت تدوین جدید "پستچی سه بار در نمیزند" تسلیم است که کاملا در تضاد با نگرش قبلی است. اما جدا از این فتحی در دو اثر اخیرش (چه مجموعه تلویزیونی و چه همین فیلم) نشان میدهد که کم و بیش سینمای خاص خود را یافته است، سینمایی که متعلق به خود اوست، تقلیدی نیست و فیلمساز تلاش نمیکند برخلاف آثار پیشینش به کسی نزدیک شود و این اتفاق میمونی است، خصوصا که چون این فضا متعلق به خود اوست و از ذهنیت او سرچشمه میگیرد، همه چیزش به همه چیز میآید، ذهنش ناخوداگاه خطوط اطراف کارش را تشخیص میدهد و ممکن است دست به کارهایی بزند که شاید اگر در فیلمنامه میخواندیم تصویری کردنش به نظرمان ریسک بزرگی میآمد، اما ناخوداگاه فتحی میداند که حد و مرز تا کجاست و از آن عدول نکرده است. مضمون فیلم آن را به شدت تعمیم پذیر میکند و در جمله ای بهتر میتوان گفت که فیلمساز با روایت موازی این سه داستان عامدانه و درون داستان آن را تعمیم داده است. رهایی از تکرار و نجات از سرنوشت در ساختمانی که سه دوره تاریخی در طبقات مختلف آن در جریانند و وجود فصل مشترک (یک کودک) که این سه دوره را به هم پیوند میدهد و زنان هر سه دوره که کمابیش سرنوشت مشابهی را از سر میگذرانند و از فراغ مردی با ته چهره و جرم مشابه ( آزادی خواهی) که نمادی از خواستها و آرزوهای انسانی و رهایی طلبی آنهاست میسوزند و شکنجه میشوند خطی مشابه با خطوط تکراری تاریخ در سرزمین ما را دنبال میکند. فتحی تا جایی که داستان میگوید بسیار موفق است، جلوه های ویژه فیلم فراتر از تصور مخاطب ایرانی از قابلیتهای سینمای ایران است که البته تدوین هوشمندانه فیلم در باور پذیر بودن این صحنه ها تاثیر به سزایی دارد. برخی از ایدههای مربوط به پیوند دورههای مختلف (مانند تیلهای که آهسته از پلهها پایین میآید) بسیار زیرکانه است و... اما از جایی به بعد،اوج و فرودهای یکنواخت و متعدد و گاه پاساژهای کشدار میان آنها که بیشتر بر پایهی دیالوگ میچرخد برای لحظاتی مخاطب را گیج میکند و خوشبختانه، فیلمساز هر بار موفق میشود تنها لحظاتی بعد مخاطب را به فیلم باز گرداند. برای مثال جایی که دختر از ایست زمان میگوید و توضیح میدهد که گویی زمان هم ایستاده تا نظاره گر کار آنها و نتایجش باشد و ...اطلاعات بی دلیل به دیالوگ منتقل شدهاند. فیلم آنقدر عناصر تصویری فکر شده دارد که توقع تماشاگرش را بالا میبرد و ترجیح می دهیم این جنس اطلاعات از راه دیالوگ به ما منتقل نشوند. یا صحنه ای که دخترک اسکلتی را در گوشه ای از باغ می یابد با وجود این که چندان بد از آب درنیامده اما استفاده از تاثیر اسکلت و و حشت ناشی از دیدن آن (که چند بار هم استفاده میشود) در حد فیلم آخر فتحی نیست و کمی ساده انگارانه به نظر می رسد ،همینطور بازی ابراهیم با جواهرات و قربان صدقه ی آنها رفتن ( به مدت طولانی) آزار دهنده است و وقتی مهوش از لای در او را در آن حال میپاید هم آزار دهندگی آن را بیشتر می کند. میدانم که فتحی در کل اثرش به ترکیبی از داستانهای مدرن و قصه ها یا متل های شرقی، ایرانی متوسل شده است و این بخش برگرفته از فضای همان قصه هاست، اما جایی که فیلمساز ایدههای بسیار زیبایی مانند تابلوی زن با چادر آبی گلدار که در صحنهای با تابلوی دیگری عوض میشود و یا رقص دو شخصیت دو دوره مختلف زندگی ابراهیم با ضرب کودکی او و..را در صحنه های فیلم خرج کرده است استفاده از برخی تمهیدات ساده انگارانه برای فضاسازی کم لطفی به کلیت اثر تامل برانگیز اوست. صحنه رقص، به زیبایی و سادگی و بدون به رخ کشیدن چیزی، نمایانگر این است که کنشهای بزرگسالی واکنشی به تجربهای کودکی است و در عین حال بسیار به کار تغییر ریتم و فضای سکانس میآید تا به روشی غیر منتظره به اوج داستان برسیم. با وجود این که تا یکی دوسال پیش اصلا از طرفداران آثار فتحی نبودم و هنوز هم آثار گذشته او را که اتفاقا طرفداران بسیاری هم داشته دوست نمیدارم اما باید اعتراف کنم که با دیدن سریال "اشکها و لبخندها" و همینطور فیلم "پستچی سه بار در نمیزند"، بیصبرانه در انتظار آثار بعدی او هستم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 149]