تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):ما اهل بيت، وعده‏هاى خود را براى خودمان، بدهى و دِين حساب مى‏كنيم، چنانكه رسول اكر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815577653




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حیف از عصیانی که حذفش کردند!


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: حيف از عصياني که حذفش کردند!
پستچي سه بار در نمي‌زند
عصيان دروني فيلم "پستچي سه بار در نمي‌زند" با حذف يک سکانس کليدي از بين رفته و فيلم نسبت به نسخه جشنواره محافظه‌کارانه شده است. "پستچي سه بار در نمي‌زند" فيلم بهتري بود زماني که در جشنواره ديديمش. فيلمي خوش‌ساخت با داستاني پرداخته، تاثيرگذار و فکر شده و اکنون خوش‌ساخت بودنش همچنان برجاست اما ديگر صرفا يک داستان است که تعريف کردنش فقط سرگرممان مي‌کند و نه چيزي بيش از آن، عصيان دروني‌اش را با حذف يک سکانس از آن ربوده‌اند و در يک کلام خاصيتش را گرفته اند. چرايي‌اش را نمي‌دانم.نمي‌دانم تصميم فيلمساز است که به جاي شليک کردن دختر به شازده او را با همان ضربه کارد همسرش از بين ببرد يا تصميمي تحميلي است. هر چه که هست حذف اين صحنه، انديشه  کار را دگرگون کرده است. اگر آن زمان با شليک به شازده، امکان تغيير در آينده کودک ممکن مي‌شد، اکنون با رها کردن اتفاقات به سياق پيش عملا آنها زمان بسياري را به تلاش بيهوده گذرانده‌اند و اين همه خطر کردن تغييري در سرنوشت هيچ کدامشان نداده است. انديشه پشت تدوين جديد "پستچي سه بار در نمي‌زند" تسليم است که کاملا در تضاد با نگرش قبلي است.فتحي تا جايي که داستان مي‌گويد بسيار موفق است، جلوه هاي ويژه فيلم  فراتر از تصور مخاطب ايراني از قابليت‌هاي سينماي ايران است که البته تدوين هوشمندانه فيلم در باور پذير بودن اين صحنه ها تاثير به سزايي دارد. برخي از ايده‌هاي مربوط به پيوند دوره‌هاي مختلف (مانند تيله‌اي که آهسته از پله‌ها پايين مي‌آيد) بسيار زيرکانه است و...اما جدا از اين فتحي در دو اثر اخيرش (چه مجموعه تلويزيوني و چه همين فيلم) نشان مي‌دهد که کم و بيش سينماي خاص خود را يافته است، سينمايي که متعلق به خود اوست، تقليدي نيست و فيلمساز تلاش نمي‌کند برخلاف آثار پيشينش به کسي نزديک شود و اين اتفاق ميموني است، خصوصا که چون اين فضا متعلق به خود اوست و از ذهنيت او سرچشمه مي‌گيرد، همه چيزش به همه چيز مي‌آيد، ذهنش ناخوداگاه خطوط اطراف کارش را تشخيص مي‌دهد و ممکن است دست به کارهايي بزند که شايد اگر در فيلمنامه مي‌خوانديم تصويري کردنش به نظرمان ريسک بزرگي مي‌آمد، اما ناخوداگاه فتحي مي‌داند که حد و مرز تا کجاست و از آن عدول نکرده است.مضمون فيلم آن را به شدت تعميم پذير مي‌کند و در جمله اي بهتر مي‌توان گفت که فيلمساز با روايت موازي اين سه داستان عامدانه و درون داستان آن را تعميم داده است. رهايي از تکرار و نجات از سرنوشت در ساختماني که سه دوره تاريخي در طبقات مختلف آن در جريانند و وجود فصل مشترک (يک کودک) که اين سه دوره را به هم پيوند مي‌دهد و زنان هر سه دوره که  کمابيش سرنوشت مشابهي را از سر مي‌گذرانند و از فراغ مردي با ته چهره و جرم مشابه ( آزادي خواهي) که نمادي از خواست‌ها و آرزوهاي انساني و رهايي طلبي آنهاست مي‌سوزند و شکنجه مي‌شوند خطي مشابه با خطوط تکراري تاريخ در سرزمين ما را دنبال مي‌کند.
پستچي سه بار در نمي‌زند
فتحي تا جايي که داستان مي‌گويد بسيار موفق است، جلوه هاي ويژه فيلم  فراتر از تصور مخاطب ايراني از قابليت‌هاي سينماي ايران است که البته تدوين هوشمندانه فيلم در باور پذير بودن اين صحنه ها تاثير به سزايي دارد. برخي از ايده‌هاي مربوط به پيوند دوره‌هاي مختلف (مانند تيله‌اي که آهسته از پله‌ها پايين مي‌آيد) بسيار زيرکانه است و...اما از جايي به بعد،اوج و فرودهاي يکنواخت و متعدد و گاه پاساژهاي کشدار ميان آنها که بيشتر بر پايهي ديالوگ مي‌چرخد براي لحظاتي مخاطب را گيج مي‌کند و خوشبختانه، فيلمساز هر بار موفق مي‌شود تنها لحظاتي بعد مخاطب را به فيلم باز گرداند. براي مثال جايي که دختر از ايست زمان مي‌گويد و توضيح مي‌دهد که گويي زمان هم ايستاده تا نظاره گر کار آنها و نتايجش باشد و ...اطلاعات بي دليل به ديالوگ منتقل شده‌اند.فيلم آنقدر عناصر تصويري فکر شده دارد که توقع  تماشاگرش را بالا مي‌برد و ترجيح مي دهيم اين جنس اطلاعات از راه ديالوگ به ما منتقل نشوند. يا صحنه اي که دخترک اسکلتي را در گوشه اي از باغ مي يابد با وجود اين که چندان بد از آب درنيامده اما استفاده از تاثير اسکلت و و حشت ناشي از ديدن آن (که چند بار هم استفاده مي‌شود) در حد فيلم آخر فتحي نيست و کمي ساده انگارانه به نظر مي رسد ،همينطور بازي ابراهيم با جواهرات و قربان صدقه ي آنها رفتن ( به مدت طولاني) آزار دهنده است و وقتي مهوش از لاي در او را در آن حال مي‌پايد هم آزار دهندگي آن را بيشتر مي کند.مي‌دانم که فتحي در کل اثرش به ترکيبي از داستان‌هاي مدرن و قصه ها يا متل هاي شرقي، ايراني متوسل شده است و اين بخش برگرفته از فضاي همان قصه هاست، اما جايي که فيلمساز ايده‌هاي بسيار زيبايي مانند تابلوي زن با چادر آبي گلدار که در صحنه‌اي با تابلوي ديگري عوض مي‌شود و يا رقص دو شخصيت دو دوره مختلف زندگي ابراهيم با ضرب کودکي او و..را در صحنه هاي فيلم خرج کرده است استفاده از برخي تمهيدات ساده انگارانه براي فضاسازي کم لطفي به کليت اثر تامل برانگيز اوست.
پستچي سه بار در نمي‌زند
صحنه رقص، به زيبايي و سادگي و بدون به رخ کشيدن چيزي، نمايانگر اين است که کنش‌هاي بزرگسالي واکنشي به تجربه‌اي کودکي است و در عين حال  بسيار به کار تغيير ريتم و فضاي سکانس مي‌آيد تا به روشي غير منتظره به اوج داستان برسيم. با وجود اين که تا يکي دوسال پيش اصلا از طرفداران آثار فتحي نبودم و هنوز هم آثار گذشته او را که اتفاقا طرفداران بسياري هم داشته دوست نمي‌دارم اما بايد اعتراف کنم که با ديدن سريال "اشک‌ها و لبخندها" و همينطور فيلم "پستچي سه بار در نمي‌زند"، بي‌صبرانه در انتظار آثار بعدي او هستم.تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 251]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن