واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۳ - ۰۰:۱۲
محسن چینیفروشان خاطرات تلخ و شیرین دوران مدرسهاش را با فوتبال پیوند زد. این نویسنده و مدیرعامل سابق کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، اظهار کرد: معلم ورزش کلاس چهارم من باعث شد از همان دوران طعم خوش همکاری را با تمام وجود بفهمم. او در ادامه اظهار کرد: کلاس چهارم دبستان معلم ورزشی به نام آقای فخری داشتیم که با ما فوتبال کار میکرد. مدرسه من در منطقهای بود که به لحاظ اقتصادی خیلی قدرت چندانی نداشت و با مشکلاتی مثل مشکل خرید توپ فوتبال مواجه بود، اما او با حُسن تدبیر خود باعث شد این مشکل به دست خود ما حل شود. چینیفروشان گفت: ما در حسرت یک توپ خوب بودیم. اگرچه مدرسه در حد توان خود پیوسته برای ما توپ خریداری میکرد، اما یک بار توپ گم میشد، یک بار پاره میشد، یک بار دیگر بلایی ناخواسته سرش میآمد و همینطور ادامه مییافت تا اینکه به ما گفتند توپ بی توپ. مدتی به همین منوال گذشت تا اینکه به پیشنهاد یکی از بچهها بنا شد توپی با پول توجیبی خودمان بخریم. هر کس سهم خود را گذاشت و توپ چهلتکهای خریدیم، توپی که دیگر نه تنها پاره و گم و فرسوده نشد بلکه مثل جواهری در گوشهای معین از دفتر جا گرفت و همه مراقب آن بودیم. این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان افزود: البته ما برای انجام این کار باید با یکی از مسئولان مدرسه مشورت میکردیم و آن کس کسی نبود جز آقای فرخی که تب این نیاز را به جانمان انداخت و با حُسن تدبیر خود پروژهای را شکل داد تا ما نه تنها صاحب توپ شویم بلکه یاد بگیریم چطور باید مراقب وسایلمان باشیم! نویسنده مجموعه داستان «مغازهدار» در ادامه خاطرنشان کرد: اگرچه آقای فرخی با حسن تدبیرش باعث شکلگیری خاطره خوبی در ذهن من و ما شد اما خاطره مدیر مدرسه همان سال باعث شد تا من طعم تلخ بیعدالتی را حس کنم. چینیفروشان گفت: من در کلاس فوتبال خوبی داشتم و این موضوعی بود که از چشم مدیر مدرسه پنهان نبود، اما چیزی نگذشت که مدیر عوض شد. مدیر جدید فرد شیکپوشی بود که همراه با بچهاش به مدرسه ما آمد. او پسر تخسی بود که هیچکس دوستش نداشت چرا که همش پُز پدر و مادرش را میداد. او افزود: روزی قرار شد مسابقه فوتبالی بین کلاسهای مختلف برگزار شود. این پسر لوس اگرچه فوتبال بلد نبود اما در تیم اصلی کلاس ما جا گرفت و با جا گرفتن او من حذف شدم! چیزی نگذشت که بازیهای تیمی شروع شد و تیم کلاس ما شکست خورد. اگرچه من به خاطر غیرتی که نسبت به تیم کلاس خود داشتم از این قضیه ناراحت شدم اما در درون بابت این رخداد خوشحال بودم چرا که فکر میکردم اینطوری خدا «آه» من را شنیده و پاسخ این بیعدالتی را با این باخت داده است. انتهای پیام
کد خبرنگار:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]