واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم: آيا «بوي خوش زندگي» (1992) درباره چارلز سيمز با بازي کريس اودانل است يا کلنل نظامي فرانک اسليد با بازي آل پاچينو؟ سيمز جواني اهل بوستون است که فعلا درس مي خواند و در تعطيلات آخر هفته که همزمان با جشن روز شکرگزاري هم هست ، در خدمت فرانک اسليد قرار مي گيرد و تعطيلي اش را با او سپري مي کند. فرانک هم مردي نابينا، تنها و سرد و گرم چشيده روزگار است که عاشق زندگي و فعاليت هاي روزمره آن است. وظيفه اي که چارلز به عهده گرفته برايش حکم يک کار روزانه را دارد که در ازاي آن مبلغي پول هم مي گيرد. در حقيقت دليل اصلي همراهي و مصاحبت او با فرانک ، مشکل مالي وي و نيازش به اين پول است اما در طول قصه فيلم کم کم اوضاع تغيير مي کند و زماني که فرانک تصميم مي گيرد به شکلي پيش بيني نشده سفري هم به نيويورک داشته باشد ، همراهي چارلز با او حکم سفري براي کشف دوباره خويش را پيدا مي کند. در بين راه و در ميانه تعطيلات و جشن ، کارها و اقدامات فرانک به ذهن و روحيه چارلز تاثير شگرفي مي گذارد و باعث مي شود تا او تصميمي مهم و پردرد و رنج (و از نظر فيزيکي خطرناک) بگيرد. «بوي خوش زندگي» را مارتين برست کارگرداني کرده است. فيلم که براساس نوول پرخواننده جيواني آرپينو ساخته شده ، در حقيقت نسخه دوباره سازي شده و امريکايي يک فيلم موفق ايتاليايي دهه هفتادي است. آل پاچينو براي اين فيلم اولين و تنها اسکار بازيگري خود را گرفت. اين فيلم درام در نمايش عمومي خود با موفقيت روبه رو شد و هم منتقدين و هم تماشاگران استقبال خوبي از آن کردند. در دنياي سينما بازيگراني هستند که وقتي در فيلمي ظاهر مي شوند ، ناخواسته آن فيلم را تبديل به کاري با کيفيت بالا مي کنند. شمار اين دسته از بازيگران خيلي زياد نيست. اگر بخواهيم آنها را نام ببريم شامل جک نيکلسن ، داستين هافمن ، جين هکمن و آل پاچينو مي شوند. اگر نگاهي به نقشهايي که پاچينو در طول فعاليت درخشان و قابل ذکر خود بازي کرده بيندازيم (براي مثال تريلوژي «پدرخوانده») مي توانيم خيلي راحت چنين اظهار کنيم که او به نقشهاي خود زندگي و جان مي بخشد. اين حس «زندگي در نقش» را در «بوي خوش زندگي» هم مي توان ديد. او براي 2ساعت به فرانک اسليد (يک کاراکتر خيالي که روي کاغذ نوشته شده است) زندگي مي دهد و اين کار را به شيوه اي انجام مي دهد که کمتر کسي در دنياي سينما و بازيگري قادر به انجام آن است. فرانک اسليدي که پاچينو خلق مي کند ، موجودي فراتر از زندگي است و ما با کاراکتري روبه رو هستيم که زندگي را طور ديگري مي بيند. جالب اين که درمقابل اين هنرمند کهنه کار ، اودانل يک بازيگر تازه نفس و تازه وارد (اما ناشناخته در زمان نمايش عمومي فيلم) قرارداده شده است. اين انتخاب عمدي و آگاهانه بوده است. چارلز با بازي اودانل در تمام قصه فيلم ، حکم سايه فرانک را دارد. اودانل نقش و کاراکتر خود را خيلي خوب درک کرده و بازي مي کند و تماشاچي او را در نقش چارلز باور مي کند. از دريچه چشم و نگاه اوست که قصه فيلم شکفته و باز مي شود و اين مساله براي موفقيت فيلم لازم و ضروري است. با اين وجود ، کاراکتر فرانک حرف اول و آخر را در طول قصه فيلم مي زند. «بوي خوش زندگي» در آن رده فيلمهايي قرار مي گيرد که کاراکتر اصلي آنها چيز يگانه اي را در خود دارد که آن را به ديگران ارزاني مي کند. اگر چيز ويژه اي در اين فيلم وجود داشته باشد ، رئاليسم حسي کاراکترهاست. اين نکته بويژه در مورد کاراکتر فرانک صدق مي کند. او به شکلي باور نکردني ، واقعي و باور کردني است و نوع ارتباطي که با چارلز برقرار مي کند در دل قصه مي نشيند و کارگر مي افتد. علتش هم فقط در اين نکته است که پاچينو در نقش فرانک مي خواهد که چنين اتفاقي بيفتد ، پس اين اتفاق مي افتد. در فيلم صحنه هاي پوياي زيادي وجود دارد که با مقدار زيادي کمدي سورپريز کننده همراه است. مارتين برست کارگردان فيلم خيلي خوب مي داند شوخ طبعي را چگونه با درام تلفيق کند تا بتواند تاثير خوب و موثري بر روي بيننده اش بگذارد. ميکس اين دو جنبه متضاد در فيلم مقبول و منطقي است و وي تلاش دارد اين مساله را در کليت قصه جاري سازد و البته در اين زمينه هم با موفقيت عمل مي کند. صحنه هاي زيادي از فيلم جادوي ويژه اي در دل خود دارند که بدون هيچ اجباري در دل ماجرا حرکت مي کنند و بشدت لذت بخش هستند. شايد اگر بتوان ايرادي به فيلم گرفت ، به پايان آن بر مي گردد. در اينجا تهيه کنندگان «بوي خوش زندگي» تلاش کرده اند يک پايان هاليوودي را در معرض ديد تماشاچي قرار دهند. البته خيلي خوب است که در قصه يک فيلم همه چيز به خير و خوشي و با پيروزي کاراکترهاي اصلي آن تمام شود. اما براي فيلمي که از اولين لحظات با يک واقع گرايي خاص کار کرده ، چگونه مي توان دقايق پاياني آن را توجيه کرد؟ با آن که زمان نمايش فيلم طولاني است ، اما زمان خيلي زود مي گذرد و تماشاچي اصلا متوجه گذشت زمان نمي شود. دراين حالت اين طور به نظر مي رسد که «بوي خوش زندگي» فيلمي طولاني نبوده است. قصه جذاب ، بازي عالي پاچينو و ريتم مناسب فيلم ، آن را خيلي کوتاه تر از زمان واقعي اش نشان مي دهد. کيکاووس زياري
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 183]