تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 4 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):زكاتِ رفاه، نيكى با همسايگان و صله رحم است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1843717643




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

داستان زیبای طوطی کچل و شیشه روغن


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:



داستان زیبای طوطی کچل و شیشه روغن




به این مطلب امتیاز دهید

  به گزارش سرویس کودک جام نیوز، روزی روزگاری در شهری ، مردی بود به نام حاج کاظم که دکّان  بقّالی داشت.او مشتری های زیادی داشت و در دکانش خوراکی هایی مثل نخود و لوبیا و برنج و عدس و سرکه و شیره و کشک و روغن می فروخت. حاج کاظم  یک طوطی سبز سخنگو داشت.طوطی سبز می توانست مثل آدم ها حرف بزند.حاج کاظم با او حرف می زد و طوطی  حرفهای او را تکرار می کرد.مشتری های حاج کاظم از طوطی خیلی خوششان می آمد و بیشتر آن ها برای این که  با طوطی حرف بزنند، به دکان او می آمدند و از او خرید می کردند.   یک روز ظهر حاج کاظم  برای خوردن ناهار به خانه رفت.طوطی سبز توی قفس نشسته بود.در قفس همیشه  باز بود.طوطی از تنهایی حوصله اش سر رفت؛از قفس بیرون آمد و توی دکان به راه افتاد.اول روی کفّه ی ترازو نشست و تکان خورد و بازی کرد.بعد پرزد و روی پیشخوان نشست. حاج کاظم روی پیشخوان یک  شیشه  روغن گذاشته بود.در شیشه ی روغن باز بود.طوطی پرید . بالش به شیشه خورد .شیشه  از روی پیشخوان به  زمین افتاد و شکست و روغن ها روی زمین  ریخت و کف مغازه چرب شد.طوطی وقتی دکان به هم ریخته و روغن های کف مغازه را دید خیلی ترسید،پرید ور فت  توی ققفسش نشست. ساعتی بعد حاج کاظم  به مغازه آمد و همین که چشمش به روغن های ریخته افتاد خیلی عصبانی شد.سر طوطی دادکشید و ضربه ای به  سر او زد.ضربه ای که حاج کاظم به  سر طوطی زد، باعث شد  که سرش زخم شود و پرهای روی سرش بریزد.طوطی سبز آن قدر ترسید که زبانش بند آمد و دیگر یک کلمه هم حرف نزد. حاج کاظم از کاری که کرده بود پشیمان شد و با خودش گفت: کاش عصبانی نمی شدم و طوطیم  را کتک نمی زدم.بیچاره هم لال شده و هم کچل شده است!   چند روز گذشت.طوطی سبزساکت و غمگین  و افسرده کنج قفس نشسته بود.مشتری های حاج کاظم  می خواستند با  او حرف بزنند ولی طوطی جواب نمی داد و اعتنا نمی کرد. چند روز دیگر هم گذشت.کم کم تعداد کسانی که از حاج کاظم  خرید می کردند، کمتر شد چون خیلی از آنها به خاطر شنیدن صدای طوطی به دکان می آمدند و حالا که طوطی کچل و غمگین  و افسرده شده بود، دلشان نمی خواست او را ببینند.   هرچه حاج کاظم  به طوطی محبت  می کرد و نازش را می کشید،فایده ای نداشت و زبان طوطی بازنمی شد. یک روز مرد فقیری به دکان حاج کاظم آمد. مردفقیر کچل بود و روی سرش حتی یک  تارمو هم دیده نمی شد. او از حاج کاظم خواست  تا کمکش کند و پولی یا  غذایی به او بدهد. حاج کاظم که  به خاطر بازشدن زبان طوطی هر روز به فقرا صدقه می داد، سکه ای به آن مرد داد.طوطی سبز به  سر مرد فقیر خیره شده  بود و با دقت نگاهش می کرد. همین که مرد خواست از دکان بیرون برود، طوطی صدازد:«ای مرد، تو چرا کچلب شدی؟نکند تو هم مثل  من شیشه ی روغن  را شکسته ای و اربابت توی سرت زده و کچلت کرده است؟»   حاج کاظم و مردفقیربا تعجب به  طوطی نگاه می کردند. طوطی ساده دل خیال می کرد هرکس که موهایش ریخته و سرش کچل باشد، مثل او شیشه ی روغن را ریخته و کتک خورده است، برای همین چنین سؤالی را از مرد فقیر می پرسید. وقتی حاج کاظم صدای طوطی را شنید، خدا را شکر کرد که زبان طوطیش بازشده است و برای همین پول بیشتری به آن مرد داد و طوطی سبز را بغل کرد و بوسید و نوازش کرد و از او معذرت خواست.   نوشته مهری طهماسبی دهکردی گروه کودک جام نیوز/ 2006 «برای ارسال نقاشی های زیبای خود این قسمت را کلیک کنید»




۱۱/۰۵/۱۳۹۳ - ۰۹:۳۱




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 50]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن