واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
فرهنگ و هنر > تئاتر
آزادسازی خرمشهر برای این مردمان معنای دیگری دارد/ پایانی بر جنگ و کوچ
پیرامون ما مردمانی زندگی میکنند که برایشان خرمشهر و آبادان معنا و مفهوم دیگری دارد و جنگ در زندگی آنها واژهای با حال و هوایی متفاوت است؛ حاج آقا اسحاقی که جنگ بین او و شهر و دیارش 28 سال فاصله انداخت یکی از همین مردمان است.
به گزارش خبرنگار مهر، سوم خردادماه روز آزادسازی خرمشهر است که روزگاری به آن خونین شهر میگفتند تا اینکه با دلاورمردی رزمندگان دوباره جان گرفت؛ شهری که به ناگاه تهی از حیات و زندگی شد با تزریق خون جوانان و مردان و زنانی ماندگار، دوباره جریان زندگی را در خود مشاهده کرد.
روزگاری انسانهایی در تکهای از خاک ایران در یک چشم بر هم زدن خانه خود را ویرانه و بمب و گلوله را بر سر خود و همسایه و همشهری، همچون آواری سهمگین دیدند.
باید در خرمشهر و آبادان و در زیر رگبار بمب و خمپاره را تصور کنیم تا امروز بدانیم واژه «جنگ زده» چه معنایی دارد. باید صدای چکمههای دشمن را پشت در خانه همچون مردمان خرمشهر در ذهن خود بشنویم تا معنای خونین شهر را درک کنیم.
امروز وقتی به خرمشهر، آبادان، دهلران، دزفول و دیگر نقاط مرزی و جنوبی ایران که در 8 سال جنگ تحمیلی داشتههای خود را خاکستر دیدند سفر میکنیم، زندگی در جریان است و خاکسترها به داشتههایی جدید برای شهر تبدیل شدهاند.
شاید در این سفر چیزی ما را به گذشته نه چندان دور نکشاند، اما برای کسانی که روزی به ناچار شهر و دیار و خانه و کاشانه را رها کردند، هر کوچه و خیابان، خواه قدیمی یا جدید، خواه با نامی جدید یا قدیمی، معنا و مفهومی از گذشته دارد؛ گذشتهای تلخ و دردناک.
آثار سینمایی و نمایشهای متعددی درباره 8 سال جنگ تحمیلی تولید و ساخته شدهاند که هر کدام بخشی از زندگی و رویدادهای جنگ را به تصویر کشیدهاند اما هیچکدام از این آثار رنگ و بوی سخنان کسانی که با ذره ذره وجود خود جنگ را تجربه کردهاند، ندارند؛ سخنانی که همچون متنی نمایشی هستند و تراژدی زندگی آدمهایی را به تصویر میکشند که لحظهای زندگی برایشان پر از شور و نشاط بود و لحظهای دیگر صحنهای پر از دود و ترس با بوی باروت و ...
علیمحمد اسحاقی معروف به حاجآقا اسحاقی یکی از مردمان دیار خوزستان است، مردی که در خبرگزاری مهر برای همه چهرهای آشنا و دوستداشتنی است. او در آبادان کودکی را تجربه کرد و در همان شهر زندگی را لمس کرد و در دورهای واژه جنگ بر او تحمیل شد.
کسی که صحنههای تلخ و تراژدی گذشته را همچون نمایشی زنده، هر ثانیه و هر دقیقه و هر ساعت و هر روز و هر هفته و هر ماه و هر سال تماشا میکند، نمایشی که 28 سال پیش زندگی برایش رقم زد تا از دیار خود کوچ کند و 28 سال است که این نمایش در ذهنش اجرا میشود.
«بعد از جنگ در سال 64 به تهران مهاجرت کردم، روزی فکر نمیکردم که آبادان را ترک کنم و به تهران بیایم.» این جمله جواب حاج آقا اسحاقی است وقتی از او درباره چرایی کوچش به تهران از او میپرسیم.
حاج آقا اسحاقی بعد از 28 سال دوری از آبادان و زندگی با خاطرات خود تصمیم گرفت به گذشتهای سر بزند که سالها حسرت دوری جایگزینش شده بود.
«آخرین باری که آبادان بودم همان دهه 60 بود. به همراه خانواده به خوزستان رفتم، 2 روزی در اهواز بودم. زیارتگاهی در اهواز است به نام «علی مرزیار» که زمانی کوچک بود ولی حالا با ساخت و ساز بزرگتر شده است. از اهواز به آبادان رفتیم و مناطقی که جنگ از بین برده بود مثل کوه ذوالفقاریه، لین یک و لین دو...»، وقتی حاج آقا اسحاقی از سفر به گذشته میگوید چشمانش باری سنگین به دوش میکشند که هر لحظه آماده فرو ریختن است.
درست است که آبادان تغییر کرده است، با وجود اینکه بخش ماهی فروشها سبک و سیاقی جدید به خود گرفته و خیابان امام که قبلا ماشین رو بود با طاق نما تنها پذیرای عابران پیاده است، ولی حاج آقا اسحاقی وقتی در خیابانهای این شهر قدم میزند در خیابانهای قدیم در ذهن خود قدم میزند و چهرههای آشنایی را که دیگر نیستند، میبیند و به آنها لبخندی بی پاسخ میزند.
با نگاهش خاطرات او را مرور میکنیم از سفری که بعد از 28 سال به گذشته داشته است، «از آبادان به خرمشهر رفتیم. موزهای ساخته شده که در آن حال و هوای جنگ وجود دارد و غرفهای به شهید جهانآرا اختصاص داده بودند. حتی ماشینهایی در این موزه بود که در زمان جنگ به صورت عمودی گذاشته بودند تا چتربازها نتوانند به راحتی روی زمین بیایند. پل هم دوباره ساخته شده بود؛ همان پلی که در روزهای مقاومت بچههای خرمشهر منفجر شده بود.»
وقتی قصد سفر را داشته بیشتر از اینکه هیجان داشته باشد، غم کولهبار سفرش بوده چون دوری از دیار و ترک آن به ناچار، چیز جز اندوه برایش نداشته که حتی 28 سال دوری هم توانایی پاک کردن تصویر این غم و اندوه را نداشته است.
«کل سفر برایم خاطره بود ولی در لحظههایی نمیتوانستم گریه نکنم چون تصویر زندگی در آن شهر و دیار جلوی چشمانم بود. دوست دارم بار دیگر و به تنهایی به آبادان و خرمشهر بروم و در خیابانها ساعت قدم بزنم.»، وقتی این سخنان را میگوید آهی از کلامش بر میآید که از برای گذشتهای جنگدیده است.
حاج آقا اسحاقی میگوید مردم خرمشهر و آبادان و سوسنگرد، مردمانی مهماننواز و مهربان هستند که از قدیم این خصلت را داشتند و تا به امروز هم آن را حفظ کردهاند. او میگوید «حال و هوای جنگ تأثیری بر روحیه و اخلاق مردم خوزستان نگذاشته و هنوز هم مهماننواز هستند.»
غذاهای تند خوزستان با رنگ و بوی خود و تصویر 2 ناو جنگی در رود اروند از جمله خاطرات و تصاویری هستند که از ذهن حاج آقا اسحاقی پاک نمیشوند و سالهای سال است که با او همراه هستند.
حاج آقا اسحاقی یکی از مردمان خوزستان است که در کنار ما زندگی میکنند، اما گذشته برای آنها معنا و مفهومی دیگر دارد. گذشتهای که با دود و خون آغشته بود و دل کندن از خانه و شهر و دیار. به راستی که آزادسازی خرمشهر و خونین شهر برای این مردمان معنایی دیگر دارد.
۱۳۹۳/۳/۳ - ۱۲:۴۸
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 48]