تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):هر که رکوع نمازش را کامل انجام دهد هیچ ترس و وحشتی در قبر با سراغش نمی آید. ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827841804




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شعری که عبدالجواد موسوی در شب کیمیایی خواند


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:


شعری که عبدالجواد موسوی در شب کیمیایی خواند فرهنگ > سینما - عبدالجواد موسوی شاعر و روزنامه‎‌نگار در مراسم بزرگذاشت مسعود کیمیایی شعری را خواند که با استقبال حاضران در سالن مواجه شد.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، متن کامل این شعر بدین شرح است:  از درونِ  چاه   ای دریغ     ای دریغ. روز وشب     وردِ عاشقان دریغ     و          ای              دریغ شد هر سیاه هرز چاله‌ای     ستیغ شد آفتاب سر بلند و مستدام پشتِ میغ شد های و هوی و نعره‌ی دلاورانه     جیغ شد جیغِ رنگ رنگ جیغِ زرد     جیغ تیره          جیغ ساده و                  بنفش   جیغ! واقعاً چه چندش‌آور است جیغ مثلِ ناخن معلمی که ناگهان کشیده می‌شود     روی تخته سیاه              آه سهم ما شادمانه زیستن نبود اشک بود     و     ناله بود          و          خوفِ از گناه شکر می‌کنیم شکر     شکرآن‌که مدتی است     درمیان چاله نیستیم شکر می‌کنیم شکر          از درونِ چاه آه از درون چاه خوشگل است ماه ماه از درون چاه خوشگل است آه ماه می‌خرامد و          ستاره ها سرود خوان          به گرد او سهم ما ولی فقط نگاه          فقط نگاه و آه «چند بار گفته‌ای؟ رها کن این لفظ آه را» حرفتان به‌جا  ولی در بساط ما          نمانده غیر آه این نشانه‌ی دریغ     ذوق را     از تمام شاعران گرفت ای شگفت     ای‌شگفت خیلِ بی شماری از فرشتگان     دیو و دد شدند رودخانه‌ها همیشه جاریانِ بی‌امان          سد شدند پیرها آخرین نشانه‌های برکت زمین زیر پای نو‌رسیده‌ها لگد شدند روزنامه‌ها     راویانِ کذبِ آشکار مستند شدند کودکان     مظاهر بهشت جاودان     کوهی از حسد شدند. باژگونه عالمی است: آدمی گرگ آدمی ‌است در لباس میش نه-که حیلتی‌ست نخ‌نما- دعوی‌اش برادریست حاصل درخت‌ها: بی بریست فصل     فصلِ دیگریست فصل دیگری که دیو در کرشمه نه     که در مقام سروریست دیو سیرتی     گواهِ برتریست آن که آدمی‌است... «آدمی؟! نیست     جسته‌ایم ما» واپسین نشانه‌های آدمی              رفت              مثلِ برق و باد یاد     یاد یاد سال‌های پیش از این     که فکر و ذکرمان     معاشمان نبود. درد آب ونان همیشه بود     لیک درد مردمان « فقط»     درد آب ونان نبود فی‌المثل حقیقتاً     دردِ مرد          درد بود درد زایمان نبود خدا همان خدای لا‌شریک همان خدای بی نشان و رنگ     فلان و بهمدان نبود. عشق     سرگران نبود غصّـه     جاودان نبود این     نبود آن     نبود نقلِ دیگران نبود «دیگران؟     دیگران که‌اند؟» بی‌تعارف و صریح:     همین من و شما یعنی از همان دقیقه‌ای     که بنده «من» شدم شما «شما» ما و من     من و ما          ریشه‌ی تمام فتنه‌ها شاخه‌های آن:     دروغ و حقّـه و ریا هی مگو:     مرگ بر زمین     مرگ بر هوا     مرگ بر کسی     که تکیه زد به تختِ پادشا آرزویِ مرگِ دیگران آرزوی کوچکی است     یادگارِ          خلق و خویِ کودکی است راستی     تا به حال     فکر کرده‌ای     که از که برده‌ای نسب؟ ای عجب     ای عجب ای عجب از این عفونتی     که رخنه کرده در پی و رگ و عصب وصف می‌شود     ولی نمی‌توان به چشم دید مثلِ رنگِ موریانه     در دلِ سیاهِ شب مثلِ رنگِ کفرِ آشکارِ     بولهب رنگِ آتشین گدازه‌های تب رنگ تیغِ قهر رب قهر رب قهر رب قهر رب کجاست؟ تا بسوزد این درخت کهنه را که شاخه‌های آن سایه گسترانده آن چنان که گوشه‌ای اگر که غنچه‌ای شکوفه‌ای زند بدون شک سرنوشت او     فسردن است یا بدون درکی از حیات و نور آرزوش مردن است شرط زندگی:     سر سپردن است بار دیگران     به دوش بردن است بار می‌بریم بار     ناامید          از زمین و از زمان ولی،     ظاهراً امیدوار ساکنیم و بی‌قرار عاشقیم و بی‌بهار پردلیم و در فرار     بار می‌بریم بار          بار می‌بریم بار!   5757



جمعه 19 اردیبهشت 1393 - 13:55:09





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 61]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن