تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 21 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):براى بهشت درى است‏بنام (ريان) كه از آن فقط روزه داران وارد مى‏شوند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814903476




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

غم غم می خورم


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: غم غم مي خورمماتم تو 
غم غم مي خورم
مهرت به كاينات برابر نمى شود داغى ز ماتم تو فزون تر نمى شود از داغ جانگداز تو اى گوهر وجود سنگ است هر دلى كه مكدّر نمى شود ظلمى كه بر تو رفت ز بيداد اهل ظلم بر صفحه خيال مصوّر نمى شود تنها جنازه تو شد آماج تير كين يك ره شد اين جنايت و ديگر نمى شود بى بهره از فروغ و لاى تو يا حسن مشمول اين حديث پيمبر نمى شود فرمود ديده اى كه كند گريه بر حسن  آن ديده كور وارد محشر نمى شود دارم اميد بوسه قبر تو در بقيع امّا چه مى توان كه ميسّر نمى شود با اين ستم كه بر تو و بر مدفنت رسيد ويران چرا بناى ستمگر نمى شود آن را چه دوستى است «مؤيّد» كه ديده اش از خون دل ز داغ حسن تر نمى شودسيّد رضا مؤيّد عزاى حسن 
غم غم مي خورم
اى دل خون شده! ايّام عزاى حسن ست كز ثَرى تا به ثريّا همه بيت الحزن ست پيرهن چاك زنم در غم آن گوهر پاك گز غمش چاك ملك را به فلك پيرهن ست قسمت آل عبا اى فلك از گردش تو گوئيا درد و غم و رنج و بلا و محن ست بشكنى گوهر دندان نبى گاه به سنگ گاه بر بازوى حيدر ز جفايت رسن ست گه دَرِ كينه به پهلوى بتول عَذرا مى زنى، كينه بلى عادت چرخ كهن ست گه بود خنجر خونخوار تو بر خلق حسين گه ز تو سوده الماس به كام حسن ست خاطرم از اَلَمِ اين يك، دارالالم ست سينه ام از حَزَنِ آن يك، بيت الحزن ست عرش از بوى يكى پر بود از ناقه چين خاك از خون يكى پر ز عقيق يمن ست هر كه گويد چو «طرب» مرثيه آل عبا به يقين جنّت فردوس مر او را وطن ستنصر اصفهانى «طرب» غم شده مهماندارم
غم غم مي خورم
غم غم مي خورم و غم شده مهماندارم غير غم کس نبود تا که شود غمخوارم گر چه از زهر هلاهل جگرم مي سوزد مي دهد خاطره کوچه فقط آزارم خانه امن مرا همسر من ويران کرد محرمي نيست که گردد ز محبت يارم هر چه مي خواست به او هديه نمودم اما پاسخي نيست به جز سينه آتش بارم روزه بودم طلبيدم چو از او جرعه آب خون دل شد ز جفا قوت من و افطارم مي زند زخم زبان ليک نگويد گنهم خود نداند ز چه برخاسته بر پيکارم من همان زاده عشقم که به طفلي محزون شاهد مادر خود بين در و ديوارم هرگز از خاطره ام محو نشد کودکيم پاره پاره جگر از ميخ در و مسمارم تير باران شده از کينه تن و تابوتم تحفه از همسر بي مهر و وفايم دارم قبر ويران شده از خاک بقيع مي گويد بهر مظلومي من اين سند و آثارمحبيب الله موحد تنظيم براي تبيان : زهره سميعي 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 214]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن