واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۳:۵۶
البرزنیوز گفتگویی منتشرنشده با مرحوم بهمن فرزانه - مترجم و نویسنده پیشکسوت ایرانی که پنجشنبه گذشته در 73 سالگی درگذشت - در خلال برگزاری نمایشگاه بینالمللی کتاب سال 87 را منتشر کرده است. به گزارش ایسنا، مشروح این گفتگو در پی میآید: * نمایشگاه چگونه بود؟ عالی، عالی ... * هنوز از ما ایرانیهای کمخوان ناامید نشدید؟ همین چند روز پیش در خبرها آمده بود هر ایرانی دو دقیقه در شبانهروز یا کمی بیشتر برای کتاب میگذارد. گویا آن هم به ساعت نمیرسد. من قبول ندارم این حرفها را. چه کسی رفته آمار گرفته؟ کتابهای جدید، خوب فروختهاند. ببین این جمعیت را. ببین مردم چه جنب و جوشی دارند. نگاهها خریدارانه است. همین رفت و آمد و خریدنها امیدواری نمیآورد؟ همین که من راحت با یک جوان ایرانی درباره کتابهایم حرف میزنم کافی نیست؟ در اروپا این اتفاق یا نمیافتد یا اگر بیفتد به این آسانی نمیافتد. * تصور نمی کنید که این اتفاق، مقطعی و موسمی باشد یا متاثر از فضای نمایشگاه؟ کتابخوانهای حرفهای محدود و مشخصند. برای مردم عادی، شاید سال بیاید و برود و سراغی هم از کتاب نگیرند. نمایشگاه تا نمایشگاه کتابهایی میخرند و مثل باری که بر آنها تحمیل کردهاند میکشند و آخر هم میگذارند سینه دیوار یا قفسه و ... نه. نه. کتاب خواندن دارد همهجایی میشود. الان خواهرزاده من روی سطر سطر کتابها حرف دارد با من. دزفول که میروم دوستان و آشنایان با حرارت از کتاب حرف میزنند. معلوم است که کتاب راه خود را به خانهها پیدا کرده است. * همین اروپا، همین ایتالیا که شما 50 سال است ساکنش هستید، کتاب هست که در عرض یک ماه به چاپ چهاردهم رسیده اما اینجا بعد از دو سال به چاپ دوم هم نمیرسد. کتاب را باید پچپچه کرد. تبلیغ یعنی این. گمان نکنم هیچ تبلیغی موثرتر از این باشد که دوستی به دوستی از کتابی که خوانده بگوید. کتاب را باید منتقدان حرفهای بخوانند و برآن یادداشتهای متعدد بنویسند. یک نوشته کافی نیست. یک کتاب یا ترجمه، زمانی شناخته میشود که دیدگاههای مختلف را با هم برخورد دهد. * شما با ترجمه «صد سال تنهایی» مارکز، ادبیات آمریکای لاتین را به فضای ادبی ایران آوردید اما بعد، مدتی دست از کار کشیدید. برای «صد سال تنهایی» از خواب و خوراک افتادم. هفت ماه مداوم کار کردم. گاهی یک کتاب خوب چنان شهرتی برای مترجم دست و پا میکند و توقع آدم را از خودش بالا میبرد که انتخاب هر کتاب دیگری مشکل میشود. * چه شد به سراغ «عشق در زمان وبا» رفتید؟ «عشق در زمان وبا» را حتی بیشتر از صد سال تنهایی دوست دارم. شاید به این خاطرکه رئالیست است، روانتر است و پرسوناژهایش کمتر. البته این تعبیر نشود که عاشق صد سال نیستم. * گویا ترجمههای دیگری هم از این کتاب به بازار آمده بود. «عشق در زمان وبا» را کسانی از نسخه انگلیسی ترجمه کرده بودند. من دیده بودم که نسخه انگلیسی آن پر از غلطهای فاحش است. خوب، ترجمه فارسی آن هم از روی همین نسخه بود. من این کتاب را از زبان ایتالیایی و با مطابقت با اصل کتاب که اسپانیولی است ترجمه کردم. * از بایدها و نبایدهای ترجمه بگویید. ترجمه به هر حال کار مشکلی است. نباید لغات مغلق و نامفهوم به کار گرفت. باید روان ترجمه کرد تا خواننده آسان بخواند. فاکتورها که رعایت نشود، کار برای خواننده مشکل میشود. هنوز من از همان کلمات سابق و همیشگی استفاده میکنم بی آنکه خودم یا خواننده را به زحمت بیندازم. بسیاری از واژهگزینیهای جدید را من قبول ندارم. * شده تا حالا از عهده ترجمهای برنیایید یا استارت آن را بزنید و به هر دلیل دیگری نیمهکاره رها کنید؟ مترجم قبل از هر چیز باید عاشق کتاب باشد وگرنه آن را سرسری ترجمه میکند. به ندرت پیش میآید که یک نویسنده همه کارهایش خوب باشد. گاهی آغاز و پایان یک کتاب بسیار عالی است اما مثلا وسطهای کتاب، نویسنده به بیراهه رفته یا موضوع را گم کرده است. کتاب هم که خوب نباشد، دیگر از دست مترجم کاری ساخته نیست. گاهی اما ترجمه کتاب حتی از اصل کتاب بهتر در میآید. «عذاب وجدان» از این کتابهاست. دیوانه میکند آدم را ... . انتهای پیام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 75]