تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس براى اصلاح خود، خويشتن را به زحمت بيندازد، خوشبخت مى‏شود هر كس خود را در لذت...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834239856




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شرح پریشانی آدم‌های گمشده / نگاهی به دو فیلم «سیزده» و «قصه‌ها»


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:


شرح پریشانی آدم‌های گمشده / نگاهی به دو فیلم «سیزده» و «قصه‌ها» فرهنگ > ادبیات - زهرا مشتاق

صدور حکم مرگ برای بمانی 
هم چون یک شلاق . شلاقی که محکم و مستقیم به صورت کوبیده می شود . کشیده ای سخت که ترا به دیوار می کوبد ، و رد پنجه ای سنگین که گویا تا ابد قرار است بر صورت تو حک شود .
سیزده ، نعره ترسناک تمام کودکان فراموش شده ای است که ذره ذره مقابل چشم هایمان می میرند و ما آنها را نمی بینیم . فریاد اجتماع خشمگینی که گاه در آستانه احتضار قرار می گیرد و باز ....
آیا سیزده نشانه نحسی است ؟ آیا سیزده به دلیل نزدیکی به دوره دشوار بلوغ برای آنکه نامش با بودن " بمانی " ثبت شده است ؛ چنین رنج بزرگی را بر زندگی او و دیگر آدم های قصه تحمیل می کند ؟
سیزده همه چیز دارد . از زن و شوهرهای واخورده تا آدم های رها شده . زندگی در آپارتمان های تو در تو و چندین طبقه ، شهرک نشینی ، پذیرش زندگی مدرن ، مردهای گرفتار ، زن های شاغل و البته و هزار البته بچه های فراموش شده ای که ظاهرا تنها و تنها یک تکلیف و مشی عرفی امر به آمدن آنها کرده است .
سیزده طرح پرسشی ترسناک است ؛ داشتنن فرزند در دنیای شلوغ انسان های امروزی که حتا فرصتی برای پرداختن به خود و دغدغه هایشان ندارند ، چه توجیهی می تواند داشته باشد ؟ عصر ارتباطات !! که درست به تنهایی انسان ها انجامیده است . انسان های محصور شده پشت دیوارها و پرده ها بی هیچ منفذ و گریزی برای رهایی .
سیزده با نمایی از پرتاب یک اتومبیل آغاز می شود . بیننده هنوز درست سرجایش ننشسته و از تیتراژ ابتدای فیلم جدا نشده که یک اتومبیل محکم به زمین کوبیده می شود . شلاق ها آغاز می شود و رفته رفته فصل درخشان غوطه ور شدن در آب ، بیرون آمدن از حمام و بستن راه بر تمامی اصوات دیگر . بمانی تصویری بدون کلام را روایت می کند . خرده دعواهای زن و شوهری که یک زندگی را در آستانه تباهی قرار داده است . اما او سرریز است . فریادهای بمانی تمام سال های کودکی اش در درام و ضربه های محکمی که نواخته است ، انعکاس یافته . و همین است که او را به سکوت کشانده است . برای او تفاوتی نمی کند که نزد کدام یک از والدینش چیزی به نام زندگی را سپری کند . و تلخ تر آنکه فریادی به این اندازه بزرگ که درست رخ به رخ اعلام می شود بازهم شنیده نمی شود . والدین هریک در مسیر خود قدم برمی دارند . و حتا مادر به عنوان عنصر و پایه مهرورزی و توجه به کانون خانواده ، هرگز در تمام این روزها دلش برای تنهایی بمانی به شور نمی افتد . او یک مادر تلفنی است . نگران خورد و خوراک بچه اش است . برایش در فریزر ، و لابد به تعداد روزهایی که قرار است نباشد ، خوراک مهیا کرده ؛ اما از چند و چون زندگی تنها فرزندش هیچ نمی داند .
بمانی چرا از آن پسر هم کلاسی اش می ترسد ؟ چرا آنقدر به خانواده اش ، حداقل مادرش نزدیک نیست که از او نه حتا کمک ، هم دردی بگیرد . چرا اصلا دیده نمی شود ؟ بمانی اصلا کجای زندگی ما آدم بزرگ ها جا دارد ؟ سهم او گویا تنها انتخاب یکی از والدین است . و یا در نهایت سهم او از داشتن خانواده ، کشیده پدرش است . بمانی تنها در قاب عکس های کوبیده شده به دیوار است که لبخند به لب دارد . او در قاب ها فرزند خوشبخت یک خانواده موفق است . اما سهم حقیقی او تنهایی ، رنج و دشواری گذار از کودکی به بزرگسالی است . او بی هیچ پشتوانه ای باید ، باید بزرگ شود . پیر شود و در سیمایی کودک گون به مرگی تدریجی تن دهد .
حمل آن چاقوی بزرگ نشانه نهایت تنهایی کودکی است که هیچ پناهی جز برپای شدن خود ندارد . و اندوهبارتر اولیا مدرسه ای هستند که پاسخ این فریاد بلند را با اخراج بمانی صادر می کنند . نهادی که گویا عنوان پرورش را تنها پیوست آموزش ضعیف و بی بار خود ساخته است . مدرسه تنها تابلویی از خانه دوم است . بمانی نه در خانه اول و نه در خانه دوم خود حسی از امنیت و پناه ندارد . موهایش را می تراشد . موهای نورسته صورت و لب هایش را می زند و به نگاه های دزدانه به زن تنهای همسایه ادامه می دهد . زنی تنها چون خود او . یک بمانی بزرگ شده دیگر . هم چنان که در اجتماع خشمگین و درست پای بلوک ها ، ده ها بمانی دیگر رها و آواره در دل شب تجربه های ترسناک خود را با دست و دلبازی تمام با یک دیگر سهیم می شوند . گویا در انبوه سازه های رها شده که قرار است زمانی شمایلی از خانه و کاشانه به خود گیرد ؛ اشباحی هولناک در حال تقسیم بدبختی هستند . اتومبیل نارنجی رنگ نیز در پیکره مردی ناقص به قصه ترسناک ، شبحی دیگر می افزاید . بدبختی برای بلعیدن بمانی دهان گنده خود را گشوده است . و ضربه های خشمگین و انباشته از کینه او به پهلوی مرد نیمه جان نیز او را از این تراژدی جدا نمی کند .
تجربه بلوغ و بزرگ شدن و مردانگی و جنگ و مرگ در شکلی فاجعه بار درهم می آمیزد و از بمانی یک زندانی کودک - بزرگ می آفریند . بمانی قربانی والدینی می شود که رنج او را تنها هنگامی که جسم او انباشته از تب می شود ؛ می بینند . او را متهم به تمارض می کنند تا به مدرسه نرود و در نهایت با یک دفترچه بیمه و چند آمپول می خواهند از سر لطف فرزند خود را بهبود بخشند . اما بمانی روزها قبل مرده است . و تیر خلاص درست لحظه ای به سر پردرد او اصابت کرد که با لگدهایش ضامن اسلحه ای را رها کرده بود . آی آدم ها که در ساحل نشسته شاد و خندانید
" قصه ها " ادامه شوربختی آدم هاست . شوربختی در اجتماعی که با هیچ بخشنامه ای کام تلخش شیرین نمی شود . امید تزریق شدنی نیست . منفذی باید وجود داشته باشد ، که از مسیر آن نوری بر تاریکی تابیده شود .
قصه ها داستان به روز شده آدم های آشنای سال های دورتر است . نوبر و توبا و عباس و معصومه و محبوبه و رسول و زینت وگیلانه و .... چرا به خوشبختی آنها دل داده بودیم ؟ چه معجزه ای می توانسته آنها را از رنج های تنیده شده در زندگیشان رهایی بخشیده باشد ؟ ما تنها آنها را فراموش کرده بودیم . رهایشان کرده بودیم . بی آنکه هرگز جایی به آنها بیندیشیم یا جایی آنان را به جا بیاوریم . تنها از کنارشان عبور کرده ایم . بی هیچ نگاهی ، سخنی ، تاملی .
قصه ها پرسه ای است کوتاه درباره کسانی که زمانی می شناخته ایم . دق البابی است برای لحظه ای دیده بوسی و جویای احوال شدن . همین . بعد خداحافظی است و رفتن تا بعد . بعدی که شاید هیچ وقت دیگر نیاید . قصه ها یافتن گم شدگان سال های دورتر است . خدایا توبا ! او هنوز تندیس رنج است . خطوط چهره عمیق تر شده . او هنوز در همان خانه وصله پینه قدیمی زندگی می کند . و هنوز گرفتار دردهای کوچک و بزرگ بچه هایش و آدم های دور و برش است . او هنوز سوادی برای نوشتن یک نامه به نمی دانم کدام دایره از کدام اداره بی نام و نشان ندارد ؛ اما توبا اینک یک رهبر است . او جمعی کارگر را برای احقاق آنچه حقشان است ، سرپرستی می کند . او از دریچه دوربین ، ساده و بی پیرایه و با ادبیات خاص خود برای " آقایانه " و " خانمانه " هایی صحبت می کند که درکی از رنج ، فقر و دشواری زندگی ندارند . خواسته او وصول 9 ماه حقوقی است که بابتش گرد و خاک و پشم و کرک خورده اند و گواه سال ها زحمت در کارخانه ای که دیگر وجود ندارد ؛ سرفه های دمادمی است که توبا را رها نمی کند . توبا زبان اعتراضش را حتا به روز تر هم کرده است . پسر در بند او نشانه ای است از توبای رشد یافته . او سواد خواندن و نوشتن نداشته ، اما این درک و اعتلا را یافته که فرزندش درس بخواند . گرچه بیکار باشد . و توبا به یقین می داند یک کارگر با سواد بهتر از یک کارگر بی سواد می تواند حقش را بگیرد . اگرچه دایره بسته و معیوب زندگی ، توبا و شوهر نوبر را در یک مینی بوس دربسته و در محاصره !!! گیر می اندازد . موجودات گوش و چشم بسته ای ، که درخواست حق حتا برایشان معنایی از اغتشاش دارد .
درست مثل کارمند شریف و زحمتکش خارج از محدوده که حالا ناچار است برای آنچه حقش است ، درمانده و رنجور از این اداره به اداره ای دیگر برود و البته طبع بلندش اجازه نمی دهد نزد کارمند ریاکار هرهری مسلک به دریوزگی افتد . گویا گمان می برد هنوز می توان امیدوار بود .
قصه ها شرح پریشانی آدم های گم شده ای مثل معصومه نیز هست . معصومه ای که با پیدا شدنش ، تلخی حضورش همه انگاره های خوب را به یغما می دهد . گویا یک به یک ناچار از پذیرش سرنوشتی حکم شده و محتوم هستیم . بی هیچ گریزی . و گویا قرار است این بغض خفته ، لحظه به لحظه سرریزتر شود و جایی در فصل درخشان نامه رسول رحمانی به نوبر در اندوهی ناب جاری شود : خوشبختی آن چیزی نیست که دیگران از بیرون می بینند . خوشبختی در دل آدم است و در قلب آدم . و نوبر سر بر شانه شوهرش می گذارد و درست در همین لحظه است که سکوتی سنگین و اشکی داغ چنگ به چهره می کشد .
چهره ؛ چهره سوخته نرگس و دل ، دل سوخته آقای دکتر که از درد کهنه گیلانه و اسماعیلش پر آب و اندوهگین است . آنقدر که آرزو می کند کاش به جای دستش ، چشم ها و گوش هایش را از دست می داد .
اما هنوز می شود امیدوار بود . می شود یک دانشجوی ممتاز ستاره دار پلی تکنیک را ، پشت فرمان یک تاکسی عاریتی نشاند تا دروازه های قلبش را به روی عشق دختری بگشاید که در اجتماعش مسیر طرد شدگی را طی می کند . گویا سلامت جسم و جان اوست که می تواند انبوهی از درد و رنج و پریشانی را چون غاری بزرگ ، راز دارانه در خود پنهان بدارد . و این است پایان فصلی درخشان در قصه های پر فراز و نشیب بانوی سینمای ایران که جز امید و اعتماد راه بر هر سخن دیگری می بندد . 5757



سه شنبه 15 بهمن 1392 - 01:00:32





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 106]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن