واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یادداشت/ امیر ابیلی
سندرم فرهادی؛ بیماری جدید سینمای ایران
بعد از فراگیر شدن «سندروم کیارستمی» در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد و اشتیاق عجیب کارگردانان جوان برای دیده شدن در جشنوارههای خارجی، حالا ظاهراً چند سالی هم باید درگیر «سندروم فرهادی» باشیم.
بعد از فراگیر شدن «سندروم کیارستمی» در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، و اشتیاق عجیب کارگردانان جوان برای دیده شدن در جشنوارهها با کپی کاریهای سردستی و ناشیانه از سینمای کیارستمی که تازه خودش هم «سینما» به حساب نمیآمد و خارج از محافل روشنفکری اساساً مشتری و مخاطبی نداشت، حالا ظاهرا چند سالی هم باید درگیر «سندروم فرهادی» باشیم. البته همان موقع که بلیط فرهادی در جشنوارههای داخلی و خارجی برنده شده بود میشد چنین روزهایی را پیشبینی کرد، اما ظاهرا سندروم جدید از بیماری دهه هفتاد بسیار فراگیرتر است و سینمای ایران را چه به لحاظ فرم و چه محتوا بسیار تحت تاثیر خود قرار داده است. در همین دو روزی که از جشنواره گذشته و پیش از آن در فیلمهای بیمجوزی که در توقیف داخلی و اکران در جشنوارههای خارجی به سر میبرند، شیوع شدید بیماری کپیکاری از روی دست فرهادی به شدت واضح است و نگران کننده. فرمول هم حالا دیگر ساده است. شما برای ساخت فیلمهای اجتماعی، فیلمهایی در رابطه با طبقه متوسط شهری، فیلمهایی درباره نوجوانان در دوران بلوغ و ... نیاز به خانوادههای کمجمعیتی دارید که در آن زن و شوهر با هم مشکل داشته باشند. در صحنههای متوالی سر هم فریادهای اغراقشده بزنند، گوشی تلفنشان را به دیوار بکوبند و ... اگر هم شد در چند صحنه همدیگر را بزنند. دقت کنید که این صحنههای داد و فریاد اگزجره و غیر طبیعی بسیار «سینمایی» است و مردم بسیاری پول میدهند به سینما میآیند تا این صحنههای دعوا و فریاد را ببینند پس هرچه این صحنهها بیشتر و اغراقشدهتر بهتر. باید دقت کنید معمولاً فرد یا افرادی از شخصیتهای فیلم قصد مهاجرت داشته باشند. حالا چه به دلیل فرار از مشکلات اجتماعی و اقتصادی داخلی، چه برای تحصیل. داستان باید طوری پیش برود که در لحظاتی از ماجرا شخصیتها بین دروغ گفتن و نگفتن شک کنند و اگر هم دروغ گفتند مخاطب به آنها حق بدهد. جز اینها معمولاً باید پای یک یا چند خیانت هم در ماجرا باشد تا فیلم بسیار «اصیل»تر و جایزهبگیرتر از آب دربیاید. باید دقت کنید که در فیلم اکثر نماها مدیومشاتهایی تلویزیونی باشد. دقت کنید که در این روش فیلمسازی کارگردان نیاز به چیدن میزانسنهای خاص برای صحنهها ندارد. کافیست به فیلمبردارتان بگویید یک فیلم دوربین روی دست به سبک فرهادی میخواهید تا خودش همه کارها را انجام دهد. این فرمول ساده اکثر قریب به اتفاق آثار مثلاً اجتماعی کارگردانان جوان است. سینمایی که در ساختار اساساً «سینما» نیست و تلهفیلم است و در داستانپردازی حالا دیگر کلیشه شده و غیرجذاب. نه خلاقیتی در کار است و نه دیگر حرف جدید و جدی. همهچیز یک کپیکار دست چندم است. باز حداقل سینمای خود فرهادی ریتمی سینمایی دارد و فیلمها مخاطب را جذب میکنند و پای داستان نگه میدارند. در آثار کپی شده با داستانهای لاغر و کممایهای طرفیم که بیخودی کش آمدهاند و تبدیل به فیلمی سینمایی شدهاند. این یکی از مشکلات مهم سینمای امروز ایران است. سینمایی که اگر باقی فیلمهایش هم همینطور باشند، باید قید مخاطب را در سال آینده بزند و شاهد تعطیل شدن سینماهای بیشتری باشد. امیر ابیلی انتهای پیام/ی
92/11/14 - 16:03
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 107]