تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 آذر 1403    احادیث و روایات:  حضرت زهرا (س):از دنیای شما سه چیز محبوب من است: 1- تلاوت قرآن 2- نگاه به چهره ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833732147




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خاطرات به یادماندنی جشنواره فیلم فجر از سال 61 تا 82


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: خاطرات به یادماندنی جشنواره فیلم فجر از سال 61 تا 82

خاطرات به یادماندنی جشنواره فیلم فجر از سال 61 تا 82

بعد از دیدن فیلم کیمیایی «تجارت» که از سینما شهر فرنگ بیرون آمدیم، جمعی از بچه های جوان عشق فیلم ما را دوره کردند که چطور بود؟ چرا همچه فیلمی؟ اصلاً برای چی آقای کیمیایی آن را ساخته؟ نگاه شان کردیم، جوابی نداشتیم بدهیم...





وقایع نگاری لحظه های خاطره انگیز جشنواره فیلم فجر
نویسنده: پرویز نوری
جشنوار اول (1361)گمان نمی رفت که جشنواره فیلم فجر بتواند دوام بیاورد. گفتیم یکی دو سالی راه می افتد و بعد تعطیل می شود. فیلم «خط قرمز» را که دیدم معلوم بود با آن موضوع قابل نمایش نیست. بحث کردیم اگر کیمیایی یک کم کوتاه بیاید و راضی به جرح و تعدیل بعضی صحنه هایش بشود احتمال دارد پروانه نمایش بگیرد (که نشد البته). «مرگ یزدگرد» بیضایی که اصلا «در جشنواره هم نیامد و ما رفتیم و به طور خصوصی در سالنی تماشا کردیم. خوب شناخته شده بود و من که از فیلم های بیضایی زیاد خوشم نمی آمد این یکی گیرا و اثر گذار بود، خاصه صحنه پایانی اش. اما فیلم «حاجی واشینگتن» علی حاتمی غوغا به پا کرد. با خودش بودیم در بالکن سینمای شهر فرنگ آن موقع (آزادی فعلی) جمعیت تماشاچی موج می زد. حاتمی که دید جا نیست خداحافظی کرد و رفت.ما نشستیم لبه پله ها در بالکن و با سختی و مشقت تا پایان، تحمل کردیم. چند جای فیلم ملت حسابی دست زدند. رسیدیم به رقص انتظامی و آوازی که می خواند، ولوله در سالن افتاد (ملت هم دم گرفتند). ایستادند و هورا کشیدند، و خلاصه همین هم باعث شد فیلم توقیف شود. بعداً هم که به نمایش درآمد دیگر لطفی نداشت. کهنه شده بود.جشنواره سوم (1363)حرص ام گرفته بود و خودم را می خوردم. «گل های داوودی» پنج تا لوح زرین گرفت و بازیگرهایش (جمشیدمشایخی و پروانه معصومی) بهترین شناخته شدند. نه به خاطر جایزه ها به این خاطر که قرار بود این فیلم را من بسازم. روی فیلمنامه اش کار کرده بودم  با سعید کنگرانی برای نقش شخصیت جوان نابینا قرارداد بسته بودیم. تهیه کننده گرفتار فیلم «صاعقه» و سرمایه اش ته کشید و فیلمنامه را فروخت. حرص  بعدی ام هم به لحاظ فیلم «مردی که زیاد می دانست» بود که در این دوره که یداله صمدی جایزه بهترین کارگردانی گرفت. این طرح را هم جمال امید اول بار برای من تعریف کرده بود و می خواستم بگیرم که موقعیت نشد. دو تا بد شانسی پشت سر هم به خاطر دو تا برنده جشنواره.جشنواره پنجم (1365)انتظار زیاد بود برای دیدن فیلم کیمیایی «تیغ و ابریشم» که به سینما آفریقا رفتیم . آن قدر شلوغ و سروصدا بود که دور محوطه بیرون سینما از طناب پیچ کرده بودند و بعد جماعت هجوم آورد و شیشه جلوی سینما شکست. ملت در سالن در التهاب بودند و البته فیلم که تمام شد  سکوت همه جا را فرا گرفته بود. معلوم نبود خوششان آمده یا نه.. در همین دوره فیلم رسول ملاقلی پور «پرواز در شب» از اولین های جنگی بود، تنش وار و دینامیک. شبیه آثار جنگی قهرمانانه سینمای قدیم. ما را شدیداً گرفت و همان جا که نظر خواهی کردند گفتیم «بهترین جشنواره است» و اتفاقاً جشنواره هم حسابی تحویل اش گرفت. «اجاره نشین ها» مهرجویی هم مبهوت کننده بود. در سینما شهر فرنگ دیدیم و حال مان جا آمد. بعداً به مهرجویی گفتم « فقط بگو چه جوری آن صحنه شکستن سقف و ریختن آب و سقوط آدم ها در پله های ساختمان ساخته ای؟» خیلی ساده و راحت گفت پدرمان درآمد.جشنواره هفتم (1367)وقتی فیلم مسعود جعفری جوزانی «در مسیر تند باد» جایزه بهترین فیلم را گرفت، حیرت کردم چون در نقد فیلم نوشته بودم « در مسیر کدام باد؟» «بعدش شنیدم جوزانی جایزه بهترین فیلمنامه را هم گرفته در حالی که می دانستم سعید مطلبی فیلمنامه را نوشته است اما حیرت بعدی «بای سیکل ران» بود که ساخت آن آدم را شگفت زده می کرد. خصوصاً فیلمبرداری علیرضا زرین دست و آن صحنه که مردک روی دوچرخه باید چند روز بچرخد و پا بزند و دوربین با او دایره وار می چرخید به نظر کاری ناممکن می رسید. همان وقت به زرین دست گفتم جایزه بهترین فیلمبرداری را به تو خواهند داد. باورش نمی شد. همچنان که هیاهو بر سر دو فیلم مخملباف و حاتمی کیا «عروسی خوبان» و «دیده بان» بود، «کشتی آجلیکا» بدون ادعا و رنگین و رویایی، راهش را پیش برد و همه را مجذوب خود کرد. بر سر فیلم خیلی هنری و معناگرای «نارونی» هم با زنده یاد بهرام ری پور، حرفم شد. او زیاد تعریف می کرد و من آن را بی معنا می دانستم. لیکن بهترین جشنواره «باشو، غریبه کوچک» بیضایی بود.جشنواره هشتم (1368)رفته بودیم برای دیدن فیلم جدید ناصر تقوایی «ای ایران» و مشتاق که این فیلمساز دیر به دیر ساز چه کرده است. سالن انتظار سینما شهر فرنگ مملو از تماشاگران بود. از داخل سالن و پشت شیشه ورودی دیدم که حسین سرشار- یکی از بازیگران عمده فیلم- دارد جلوی سینما قدم می زند و چون کارت و بلیت ندارد، کنترلچی راهش نمی دهد. طفلک چنان عصبانی و آشفته حال بود و بالا و پایین می رفت و سرک می کشید که دلم سوخت و رفتم با مدیر سینما و مسوول جشنواره حرف زدم و گفتم این بازیگر فیلم است. خلاصه آن قدر کش دادند و این به آن گفت و دیگری به این، که دیدم بی فایده است. با کنترلچی از قدیم و ندیم آشنا بودم رفتم سراغش و قضیه را گفتم و او یک کم دل کرد و بالاخره سرشار را صدا زد و آوردش داخل سینما. سرشار همین طور گیج و منگ به این سو و آن سو می نگریست رو به ما کرد و با لهجه دسیکایی گفت « من به چند تا از فامیلم هم قول داده ام».جشنواره دهم (1370)فیلم «خانه خلوت» برخلاف انتظارمان خوب درآمده بود خصوصاً بازی عزت ا... انتظامی. وقتی آن را در سینما شهر فرنگ دیدیم با خود انتظامی از سالن آمدیم بیرون و راه افتادیم در خیابان و من کنار گوش او گفتم «واقعاً عالی بازی کرده بودید» و انتظامی نگاهی عاقل اندر سفیه به من کرد و گفت «این را بنویس».جشنواره یازدهم (1371)فیلم های خوبی در این دوره دیدیم مثل « از کرخه تا راین»-که راستش اشک مان را درآورد- و «ردپای گرگ» و «یک بار برای همیشه». از احمد امینی (نویسنده مجله و دوست قدیمی مان) اولین فیلم اش «سایه های هجوم» را نشان می دادند. در سینمای شهر قصه با خسرو دهقان و مسعود فراستی و رحیم قاسمیان تماشا کردیم و هنگامی داشتیم از سالن نمایش بیرون می آمدیم در راه پله ها با امینی رو به رو شدیم. او با لبخند پرسید «خب، چه طور بود؟». خسرو دهقان مهلت نداد و گفت «ندیدیم».جشنواره سیزدهم (1373)بعد از دیدن فیلم کیمیایی «تجارت» که از سینما شهر فرنگ بیرون آمدیم، جمعی از بچه های جوان عشق فیلم ما را دوره کردند  که چطور بود؟ چرا همچه فیلمی؟ اصلاً برای چی آقای کیمیایی آن را ساخته؟ نگاه شان کردیم، جوابی نداشتیم بدهیم. اما یادم افتاد که بر سر این «تجارت»  چه ماجراهایی پیش آمده بود. قرار شده بود که من و فریدون جیرانی فیلمنامه را بنویسیم. روی یک خط کلی (به اصطلاح سیناپس) با کیمیایی توافق شد. رفتیم و پس از یک هفته ای قرار گذاشتیم دفتر هدایت فیلم، فیلمنامه ای را که نوشته بودیم برای کیمیایی بخوانیم. جیرانی شروع کرد با حرارت به خواندن فیلمنامه و وقتی تمام شد، کیمیایی نگاهی به ما کرد و گفت « خسته نباشید. حالا من هم روی همان خط فیلمنامه ای نوشتم ام برای تان می خوانم».  دفترچه اش را گشود و خواند. فیلمنامه اش درست همان بود که خودش همیشه می خواست. آن وقت رو کرد به ما گفت «کدام بهتر است؟» من گفتم «مال شما». برق از جیرانی پرید، با خشم و غضب به ما نگاه کرد و در حالی که زیر لب چیزهایی زمزمه می کرد، ناگهان زد زیر گریه و با عصبانیت از جا بلند شد و در حالی که زیر لب چیزهایی زمزمه می کرد، ناگهان زد زیر گریه و با عصبانیت از جا بلند شد و در اتاق را محکم به هم کوبید و رفت.جشنواره شانزدهم (1376)تا این زمان هیچ یک از فیلم های مسعود کیمیایی در جشنواره جدی گرفته نشده بود. نه «خط قرمز» و نه «سرب» و نه حتی «دندان مار» حالا نوبت به «مرسدس» رسیده بود. لیست فیلم های مسابقه که در آمد دیدم اسمی از فیلم کیمیایی نیست. برآشفته شدم و مطلبی نوشتم در روزنامه «اخبار» که «چرا مرسدس نباید در مسابقه باشد؟» و گفتم که تا این دوره نسبت به کیمیایی خیلی ظلم کرده اید. مطلب تند و تیز بود. جشنواره شروع شده بود که اعلام شد «مرسدس» به مسابقه راه یافته است.جشنواره بیست و دوم «1382»فاصله زیادی افتاد که ما در جشنواره نبودیم. در این دوره تقریباً هیچ کس را نمی شناختم. از آشنایان اثری دیده نمی شد. یک چند روزی قبل از آغاز رفتم سراغ دفتر جشنواره و طبق معمول شلوغ و پر رفت و آمد بود. چهره هایی جدید مشغول رتق و فتق بودند. پرسیدم مسوول صدور کارت خبرنگاری چه کسی است و جوانکی را به من معرفی کردند، اخمو و بداخلاق داشت کاغذهایی را جابه جا می کرد. نزدیک او که شدم، گفتم «ببخشید آقا». کمی طول کشید تا سرش را بالا آورد و نگاهم کرد. گفتم «من پرویز نوری هستم. آمدم برای کارت خبرنگاری». اخم هایش بیشتر شد و خیلی بی تفاوت جوابم داد «نمی شناسم».










این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن