تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834346938
دلنوشته یک فرزند شهید برای حاتمیکیا
واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
دلنوشته یک فرزند شهید برای حاتمیکیا
حاتمیکیای عزیز! تقصیر ما نیست. کاش میشد آن پیشوند مقدس را که در ادامهاش نام پدرانمان میآید ازمان میگرفتند و به جایش مثلا ما را آقازاده میخواندند. لااقل تکلیفمان روشن بود.
گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس- از وقتی که یادمان هست کلیشه را داده بودند دستمان و میخواستند آن باشیم. آن زمان که بچه تر بودیم متوجه نبودیم که این کلیشهها ممکن است چه بلایی سرمان در سنی که باید خودمان باشیم بیاورد و مثلا دعایمان این باشد که خدایا! نکند روز که باید چیزهایی را فریاد بزنیم، زبان مان بسته باشد. آخر گذشتهی آدم خیلی مهم است در شکل گیری رفتار و کردارش. اگر عوامل محیطی خواسته و ناخواسته در راستای این باشند که تو را –یکی مثل تو را که پیشوندی بهت چسبانده اند و به نام پدرت می شناسندت- بی بخار بار بیاورند و خدا نکند که تو هم هیچ وقت متوجه نشوی، آن وقت است که عزیزی حاتمی کیا نام بیاید بگوید بنیادی که پسوند مقدسی هم دارد، آن قدر شما و دردها و دل هایتان را کلیشه ای کرده که جرات نزدیک شدن به این هاله ی مقدس -چه این که مثلا فیلمنامه ای از آن دربیاورد- را ندارد. (پاورقی: این جمله ی حاتمی کیا در مراسم دوشنبه در خبرگزاری ها سانسور شد!) حاتمی کیای عزیز! تقصیر ما نیست. کاش می شد آن پیشوند مقدس را که در ادامه اش نام پدران مان می آید ازمان می گرفتند و به جایش مثلا ما را آقازاده می خواندند. لااقل تکلیف مان روشن بود. لااقل تر فحش خورمان ملس تر می شد. مردم به آقازاده ها راحت تر بد و بیراه می گویند؛ اما تکلیف شان با ما روشن نیست. نمی دانند ما سهم هایمان را از این مملکت گرفته ایم یا نگرفته ایم! بد و بیراه هم بگویند، ته دلشان راضی نیست! ما هم هیچ وقت جدی نگرفته ایم. چون می دانیم تقصیری ندارند. اما درد ما این ها که نیست. دوشنبه به نام ما برایت مراسم گرفتند. گفتی دیر است. ما هم چیزی نگفتیم. خواهشی هم نداشتیم. کلیپی که پخش شد، خاطره بود و تشکر بود و آرزو. چند نفری هم که آمدند روی سن، ته تهش یکی گفت چرا بعد از کرخه و موج و آژانس، «دعوت» مان کرده بودی به یک «جشن». و تو هم جواب دادی گزارش من از یک دعوت هم جنگی بود. قبول داریم. می شناسیمت. خیلی وقت است درکت کرده ایم. از همان بعد از موجی که مرده بود دریافتیم که دردت چیست. حتی بعد از بلیطی که به زور از آژانس گرفتی هم این درد عمیقت را احساس نکرده بودیم. ولی موجت به آسودگی مان رنگ عدم داد. اما تو چرا ما را نمی شناسی؟... آن از بنیادی که پیشوند مقدسی دارد و هی می خواهد ما را کلیشه ای و کلیشه ای کند، هی برایمان یادواره و مراسم و خدمات کلیشه ای و بی اعتنایی های کلیشه ای و ... برایمان داشته باشد و این هم از مراسم دوشنبه که باز کلیشه ای شد. ما را می بخشید که این گونه شد. کاش این گونه بار نیامده بودیم و می توانستیم به نقد بکشانیمت. نه این که بیاییم بگوییم چرا دعوت میکنی بهمان گزارش یک جشن را می دهی، نه؛ چه این که می فهمیم تو دعوت و گزارش را هم با دلت ساخته ای. بلکه به قول خودت مثل ابوذر و سلمان در درک مان از حقیقت با هم اختلاط میکردیم. ما خودمان را دست کم نمیگیریم. آن قدرها هم غرق در کلیشه نشده ایم که نفهمیم خدا برای چه بنده اش را خلق کرده! این که بیاید منتظر یوسف باشد، یا دیده بان خوبی برای فرمانده اش باشد و جان عده ای را با دادن جان خودش نجات دهد. یا نگذارد شاهرگ غیرت خشک شود. یا ... یا ... همه این ها به کنار. خیلی دوست داشتم مراسم دوشنبه محلی می شد برای الهام گرفتن دلت برای فیلمنامه ی جدیدت. آری، ما می آمدیم و به دور از کلیشه ها کنارت می نشستیم و رو در رو درد دل میکردیم. نه این که تو را آن جلو بنشانند و طبق مرسوم همه مراسمات عمل شود و آن قدر شلوغ شود که صدا به صدا نرسد و ناهماهنگی ها و هم آهنگی های همه ی این جور مراسمات هم اتفاق بیفتد و ... آخرش هم کتابی یادگاری بگیری و بروی و ما هم برویم سر زندگی خودمان و دوباره روز از نو، فیلمنامه های تو بدون ما هم از نو. نه، اشتباه نکن! اصلا نمی خواهم بگویم که بیایی درباره ما فیلم بسازی؛ چرا که می شود یک فیلمنامه سفارشی و می دانم که چقدر از این گونه فیلم ساختن بیزاری. می خواهم بگویم آن انگشتان دستی که هنوز روی پاهایت حس میکنی را می توانستی به گونه ای دیگر در محفل صمیمی ای که می توانستی با ما داشته باشی دوباره حس کنی. و این می شد منبع الهام شاهکار جدیدت! ساده بگویم؛ می آمدی آن روی دیگر ما را(!) –البته مثل ابوذر و سلمان- به دور از کلیشه ها می دیدی و می رفتی سراغ کارت! آن وقت با تکانی که به دلت داده بودیم، دیگر نیاز به این بازی ها نبود که بگوییم چقدر دوستت داریم و با فیلم هایت خاطره داریم و جانا سخن از زبان ما می گویی. بلکه تو خود حدیث مفصل می خواندی از این مجملِ البته اتفاق نیفتاده. افسوس که این هم بگذشت. * دوشنبه چند خطی نوشته بودم برایت که به خودِ خودت بدهم. اما شلوغ بود. ندیدمت. یعنی نگذاشتند. یعنی نشد که حاتمی کیا را بشود با دلش دید. چون شلوغ بود؛ مثل همه مراسم ها و تجلیل ها. و دلم می گفت مراسم چند ثانیه ای دادن دستنوشته ام به تو، جایش توی مراسمات کلیشه ای نیست. دلنوشته ام این بود: هوالحکیم ... هوالجمیل شده ای عین اصحاب کهف. دیگر پولت قیمت ندارد. هر چقدر هم منتظر باشی یونس نمی آید. باید با مینو از همان بالای برج نگاهشان کنی و مینو که سقوط کرد آن وقت مجبوری هبوط کنی و دوباره از نو. حتی اگر به یک «جشن» «دعوت» شوی هم حرف دلت را بزنی، اما... اما اگر بخزی به غار دلت، من بچه شیعه ی بچه شهید یقه ات را می گیرم. این جا نشد آن دنیا. خودت خوب می دانی که آن جا پشتم چه کسی ایستاده. حالا بیا و باب میل آن مسئول بلندپایه رفتار کن که قرار بود بابت مشتی که به ناو دشمن زدی به زور بازنشسته ات کند. حالا بیا و دیگر نگو فاطمه... فاطمه ی خوبم! عباست را به زور هم که ببری آن سر دنیا -اگر هم طاقت بیاورد و زنده بماند- خودش می رود توی کلیسایی جایی فریاد می زند و خودش را خالی می کند. یا می رود روی تپه ای بلندی ای تا از خدا بخواهد که پای خودش را بگیرد، نه پای مرا که تازه اول راهم. و تو هم پشت قاب دوربین اشک بریزی و پرویز کارش که روی تپه تمام شد، به سویش بروی و دو تایی برای غربت خودتان گریه کنید. پس تقلا نکن که خودت را یکی مثل بقیه جا بزنی و بگویی به ما درجه بدهید تا هر کس و ناکسی پاره های دلت را قیچی نکند و آن پیر جوون زخم چشیده بگوید درجه ات را از مردم بگیر. بیا... بیا درجه ات را منِ بچه شهید بدهم. چرا پیش من نیامدی. بیا یک چفیه هم من دارم؛ پلاک هم دارم؛ هنوز هم عطر می دهد... قسم می خورم که هنوز هم عطر می دهد. به همان قبله ی محمدی که نماز می خوانی. چون می دانم که این تقلای تو برای ساختن و دیده شدن، از جنس مناسبات مرسوم این زمانه نیست. صراط المستقیمی که انتخاب کرده ای قطار سریع السیر نمی خواهد، با فقط یک فشنگ هم می توانی پای پیاده طی طریق کنی. پایی چالاک می خواهد و دلی ساده و سری پرشور و... یک پلاک؛ پیچیده در چفیه ای... و غرور؛ آری، غروری دوست داشتنی که با آن نیازی به دیده شدن نداشته باشی و سرت را آن بالا بالاها، بالا بگیری و به پایینی ها نگاه کنی و از این که لذت دوست داشتنی تو را تجربه نکرده اند غم شان را بخوری و اگر افاقه نکرد، سر راهشان بایستی و در این آزمون درگیرشان کنی. و شاید آن بالایی بگوید پسر خوب! همه که دلی که به تو دادم را ندارند، به زور که نمی شود درگیرشان کنی و چینی نازک روزمرگی هایشان را ترک بزنی و حالا با این ظرف بزرگ که جلویشان گذاشتی چگونه خودشان را پر کنند، و تو هم پررو پررو جواب بدهی: « تقصیر عشق بود که خون کرد بی شمار» و به بی گناهی دلت اعتراف کنی... ای که هر وقت گرفتار طوفان می شوی به دلت رجوع می کنی و هر چه او گفت انجام می دهی! ای بلبل عاشق! جز برای شقایق ها نخوان. ... راستی برادر! شنیدم «مثل چمران» شده ای! امضا: فرزند شهید حسن رضوان خواه فرمانده گردان کمیل انتهای پیام/
92/11/08 - 14:00
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 44]
صفحات پیشنهادی
تقدیر فرزندان شهید از ابراهیم حاتمیکیا
یکشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۶ ۴۱ مراسم پاسداشت ابراهیم حاتمیکیا به پاس یک عمر تلاش مجاهدانه در عرصهی سینمای دفاع مقدس به میزبانی جمعی از فرزندان شهدا برگزار میشود به گزارش گروه دریافت خبر ایسنا این مراسم به میزبانی جمعی از فرزندان شهدا روز دوشنبه 7 بهمنماه 92 از ساعت 18 در نخلسخاطرهگویی ابراهیم حاتمیکیا برای فرزندان شهید
سهشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۴ ۴۵ ابراهیم حاتمیکیا در مراسم تقدیرش توسط فرزندان شهید خاطرهای را از عملیات بدر تعریف کرد به گزارش خبرنگار بخش سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا این کارگردان سینمای ایران اینخاطره را اینگونه روایت کرد شاید این خاطرهای که میخواهم بگویم تکگزارش فارس از مراسم تجلیل عموابراهیم فرزندان شهدا توسط فرزندان شهدا حاتمیکیا: خدانکند من در بستر عافیت بمیرم/
گزارش فارس از مراسم تجلیل عموابراهیم فرزندان شهدا توسط فرزندان شهداحاتمیکیا خدانکند من در بستر عافیت بمیرم آرزوی فرزند شهید جولایی برای شهید شدن حاتمیکیاابراهیم حاتمیکیا در مراسم تجلیلش توسط فرزندان شهدا با ابراز امیدواری از اینکه اگر قرار است عمرش تمام شود سر صحنهای باشد کهشهيد كلاهدوز به همراه فرزند خردسال
شهيد كلاهدوز به همراه فرزند خردسال ۱ دي ۱۳۲۵ زادروز يوسف كلاهدوز قائم مقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در سالهاي ابتدايي انقلاب سه شنبه 3 دي 1392عکسهای جدید از فیلم «چ» حاتمیکیا؛ عربنیا با گریم شهید چمران
عکسهای جدید از فیلم چ حاتمیکیا عربنیا با گریم شهید چمرانآخرین ساختهی ابراهیم حاتمیکیا مراحل تولید را در سکوت خبری سپری کرد و مدتی است در فضای مجازی اطلاعرسانی تازهای دربارهی آن صورت میگیرد فیلم چ که یک روز و یک شب از زندگی شهید چمران را روایت میکند همزمان با پدلداری ظریف به فرزندان دیپلمات شهید
دلداری ظریف به فرزندان دیپلمات شهید تاریخ انتشار ۳۰ دی ۱۳۹۲ - ۰۹ ۱۳فرزند شهيد مفتح در گفتوگو با برنا شخصيت شهيد مفتح با دو قشر تحصيلكرده حوزه و دانشگاه عجين بود
فرزند شهيد مفتح در گفتوگو با برنا شخصيت شهيد مفتح با دو قشر تحصيلكرده حوزه و دانشگاه عجين بود محمدمهدي مفتح نماينده مردم تويسركان با اشاره به سالروز شهادت شهيد مفتح و روز وحدت حوزه و دانشگاه گفت شخصيت شهيد مفتح با دو قشر تحصيلكرده حوزه و دانشگاه عجين بود محمدمهدي مفتح در گفتدقایقی پیش آغاز شد تجلیل از ابراهیم حاتمیکیا با حضور فرزندان و خانواده شهدا
دقایقی پیش آغاز شدتجلیل از ابراهیم حاتمیکیا با حضور فرزندان و خانواده شهدامراسم تجلیل از ابراهیم حاتمیکیا کارگردان برجسته سینمای دفاع مقدس با حضور فرزندان و خانواده شهدا در سازمان هنری و رسانهای اوج آغاز شد به گزارش خبرنگار فرهنگی فارس مراسم تجلیل از ابراهیم حاتمیکیا کارگردتجلیل از حاتمیکیا در جمع فرزندان شهدا
تجلیل از حاتمیکیا در جمع فرزندان شهداتاریخ انتشار دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۲۱ ۴۴ دو سال سکوت حاتمیکیا دقایقی پیش با شکستن بغض فروخفته او شکست به گزارش تسنیم ابراهیم حاتمیکیا کارگردان برجسته سینمای دفاع مقدس دقایقی پیش در مراسمی که برای تجلیل از او در بین فرزندان شفرزندان شهدا از «ابراهیم حاتمیکیا» تجلیل کردند
فرهنگ و هنر سینمای ایران فرزندان شهدا از ابراهیم حاتمیکیا تجلیل کردند به پاس یک عمر تلاش در سینمای دفاع مقدس فرزندان شهدا از ابراهیم حاتمی کیا تجلیل کردند به گزارش خبرنگار مهر فرزندان شهدای دفاع مقدس در مراسمی که در سازمان سینمایی اوج برگزار شد از ابراهیم حاتمی کیا تجلیل کرفرزندان شهدا با اهدای یک جلد کتاب از حاتمیکیا تجلیل کردند
دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۲ - ۲۰ ۵۳ فرزندان شهدا با اهدای یک جلد کتاب از خوننوشتههای دلشان از ابراهیم حاتمیکیا تجلیل کردند به گزارش خبرنگار بخش سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا مراسم تجلیل از ابراهیم حاتمیکیا که شامگاه روز دوشنبه هفتم بهمنماه در موسسه نخلستان اوج برگزار شدبه میزبانی جمعی از فرزندان شهدا انجام میشود؛ پاسداشت «ابراهیم حاتمیکیا» به پاس یک عمر تلاش در سینمای دفاع مق
به میزبانی جمعی از فرزندان شهدا انجام میشود پاسداشت ابراهیم حاتمیکیا به پاس یک عمر تلاش در سینمای دفاع مقدسمراسم پاسداشت ابراهیم حاتمیکیا به پاس یک عمر تلاش مجاهدانه در عرصهی سینمای دفاع مقدس به میزبانی جمعی از فرزندان شهدا برگزار میشود به گزارش خبرگزاری فارس ابراهیم ححاتمیکیا در جمع فرزندان شهدا: آرنولد هم باشم کم میآورم
تاریخ انتشار 8 بهمن 1392 ساعت 11 07 | شماره خبر 1362220099086619555 دو سال سکوت حاتمیکیا با شکستن بغض فروخفته او شکست ساختمان اوج امشب را فراموش نمیکند ابراهیم حاتمیکیا کارگردان برجسته سینمای دفاع مقدس در مراسمی که برای تجلیل از او در بین فرزندان شهدا برگزار م-
گوناگون
پربازدیدترینها