واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: جملات متفاوت مجری مشهور تلویزیون
حرف ها، شوخی ها و کنایه هایش رگه های شیرینی دارد و به دل می چسبد. با علی درستکار مجری مشهور تلویزیون در روزهایی گپ زدیم که دوباره به تلویزیون برگشته. به «این شب ها» که یک سال و چند ماهی از اجرای آن دور بود و...
حامد شکیبانیا، تهیه کننده خوش ذوق برنامه «این شب ها» درباره اولین روزهای شکل گیری این برنامه می گوید: «... مشکل مجری اصلی هنوز حل نشده بود. مدیر گروه، تلفنی قراری با مجری موقت برنامه عصر ظهور که حالا می دانستم اسمش درستکار است تنظیم کرد. پیش تر نامش را نمی دانستم ولی یادم بود برنامه ای به نام پرتو در شبکه چهار اجرا می کرد و به طور مشخص یادم بود که احترام مهمانان برنامه را که همگی اساتید کهنسال و برجسته دانشگاهی بودند، نگه می داشت. کار ساده ای که به طرز حیرت آوری به مخیله بیشتر مجری ها نمی رسد. فضای جلسه خیلی رسمی و آزاردهنده بود ... حرفه های خصوصی، فضای سرد بین ما را شکست و محافظه کاری یزدی گونه درستکار را کنار زد...»او به خوبی در همین چند خط به چند ویژگی «علی درستکار» اشاره کرده. به احترامی که برای همه نگه می دارد، به محافظه کاری و به قوت اجراهای تلویزیونیاش. آقای مجری درست به همین اندازه گرم و البته دل نازک است. حرف ها، شوخی ها و کنایه هایش رگه های شیرینی دارد و به دل می چسبد. با درستکار در روزهایی گپ زدیم که دوباره به تلویزیونبرگشته. به «این شب ها» که یک سال و چند ماهی از اجرای آن دور بودو حالا در این شب های سرد آخر پاییز دوباره با همان خنده ها و نگاه های شیرین و ریز ریز حرف زدن هایش در قاب چشمان ما افتاده.اگر امروز روزآخر زندگی تان باشد، از کی عذرخواهی می کنید؟ چرا؟- عذرخواهی ها را پیش تر کرده ام؛ حالا باید رفتاری نکرده باشم که عذرخواهی بخواهد! از خدا ما همیشه عذر می خواهم! دلیلش دلی است!هواپیمای شما دارد سقوط می کند، آخرین لحظه عمر چی از فکرتان می گذرد؟- نمی دانم اما آرزومندم دلم یکهو خالی نشود! همان پر از خدا بماند! مگر الان نباشد!اگر دوباره به دنیا می آمدید همین مسیری را که الان طی کردید، انتخاب می کردید؟- بله، عینا؛ جز آنکه می کوشیدم خداپسند باشم!فرض کنیم می خواهید به دوستتان پیامک بزنید «من به بهرام دروغ گفتم که پول ندارم» ولی پیامک را اشتباهی برای بهرام می فرستید. چه حسی پیدا می کنید؟- خاک بر سر من دروغگو! خاک! خاک!دوست دارید از ترکیب کدام کلیدهای کیبورد در زندگی تان استفاده کنید؟ (مثلا ctrl+z برای بازگشت یا چی؟)- کنترل V برای پیست جاری خدا!آیا خوابی می بینید که چندین بار تکرار شده باشد؟ چه خوابی؟- شیرین را که داشتم خواب می دیدم، بیدار شدم. تلخ شد! هر بار همینطور!فرض کنیم چند تا رفیق دارید که امشب می خواهند بیایند خانه تان و شما حوصله آنها را ندارید؛ به آنها راستش را می گویید؟- معمولا راستش را می گویم. می گویم امشب نه، من امکان ندارم ... بگذارید وقت دیگری ... با تمرین و ممارست رسیدم به اینجا. ضمن اینکه انتظار هم دارم دیگران هم همینجور باشند. با من، رک و مستقیم. اتفاقا از تعارف و مس مس بدم می آید! هزینه هم دادم ها! نه مفت مفت! یعنی دیگران حتما در این باره از من بدشان آمده اما خب، عوضش فهمیدند که باید اینجوری باشند! تنها هم نماندم. اتفاقا خیلی ها همین ویژگی ام را دوست دارند ... رفاقت ها هم برایم مهم هستند اما نه اینقدر که بخواهم امور زندگی ام را تعطیل کنم. تمرین کرده ام که اگر هیچ کس تحویلم نگرفت بلد باشم تنها و فراموش شده زندگی کنم! بلدم، بلدم!نزدیکترین دوستتان تا فردا می میرد، چه کار می کنید؟- بوده اند دوستانی از این دست که از دست دادمشان و برایشان هم بسیار گریسته ام! اما راهی جز سوختن و ماندن ندارم! بله الان هم چنین دوستانی دارم. دوستانی که به رفاقت با آنها افتخار می کنم و طبعا سلامت و زندگیشان برایم مهم است اما در برابر تقدیر هم تسلیم ام.اگر روباه بودید به جای لک لک دوست داشتید کی را به مهمانی تان دعوت کنید و بهش آنطور غذا بدهید؟ چرا؟- من از کسی متنفر نیستم ... از کسانی دلخور و ناراحت هستم اما قصد انتقام یا ضربه زدن به آنها را ندارم!اگر آخرین بازمانده زمین باشید چه کار می کنید؟- نمی دانم ... مثل فیلم ها می شود. مثل یکی که توی یک حادثه و واقعه ای، تنها می افتد توی یک جزیره ... اگ راینجوری شد، می نشینم به اینترنت بازی و ... بالاخره طرف هایم را پیدا می کنم. نمی دانم راستش، خب یک آدم مشهور و خسته از شلوغی کمی بیشتر از دیگران تنهایی را دوست دارد اما خب کمی بعدتر و آخرش کشیده می شود به ارتباط و ارتباط ساختن با محیط و اعضای محیط اطرافش ... حتی اگر آدمی نباشند.چیزی که دکمه عشقتان را فشار می دهد چی است؟- باز از این ور آمدید حرف دهانم بگذارید ها! می خورمتان ها!مزخرف ترین چیزی که در عشق دیدی چی است؟- کور خوانده اید ... در این باره نم پس نمی دهم داداش!می خواهید روی سنگ قبرتان چی بنویسند؟- سلام هی حتی مطلع الفجر.گل وصعیت نامه تان چی است؟- از من راضی باشند و هر چه هم در حق آنها بدی کرده ام، درگذرند! تنها وعده ای هم که می توانم در عوض بهشان بدهم عفو خداست! واقعا همین را از آنها می خواهم... یک نفر هم نمی خواهم ریزه ای رنجش از من داشته باشند! هزینه اش را هم می دهند اگر بخواهند.این روزها چه ترانه ای را با خودتان زمزمه می کنید؟- آهنگ سلام صبح مرحوم استاد کسایی را! خدا رحمتشان کند.یک سوال خودتان طرح کنید و بهش جواب بدهید.- آیا کشور و مردم ما به بلوغ و کمال شایسته خود می رسند؟اگر همین باشیم و باشد که هستیم و هست نه! اصلا اگرتوی این شرایط برسیم که سیستم الهی زیر سوال می رود! اما اگر همه با هم عزم تغییر در تفکر و گفتار و پندار و کردارمان را داشته باشیم و باور کنیم که همه مسائل به همه ما مربوط است و همه ما در آنها نقش مستقیم یا غیرمستقیم ریز یا درشت داریم و کمر به همت و جدیت ببندیم و ملزوماتش را فراهم بیاوریم، می شود! باید تن به تربیتی درست و مناسب بدهیم. تربیتی که برایندش بشود بلوغ و کمال و اصلاح و سعادت و آرامش اجتماعی و فردی و در نتیجه فلاح و رستگاری دو دنیا! ... حرف در این باره بسیار است! ... بیا یک مجله اختصاصی بزنیم برای این موضوع. من را بگذارید هی حرف بزنم و بزنم و بزنم و کسی هم باهام کار نداشته باشدو امان داشته باشم. آن وقت یک تکان هایی می شود داد و خورد!فکر می کنید خدا هیچ وقت شما را ببخشد؟ چرا؟- حتما می بخشد! اصلا بخشیده. کار او بخشش است. او «عفُوّ» است، یعنی بسیار عفو کننده. مهم این است که من راست بمانم.اگر حق داشتید از خدا یک سوال بپرسید، چی می پرسیدید؟- حق که دارم! نمی دانستید؟! نکند فک رمی کردید خدا هم مثل بعضی از شماهاست؟!تا به حال اسمتان را در گوگل سرچ کرده اید؟ هر چند وقت یک بار این کار را می کنید؟- بله! فراوان! اینقدر که خودم را دوست دارمممممم!یک اعتراف کنید.- خُردم ... کلان!یک بلک لیست 5 نفره بنویسید.- علی درستکار، علی درستکار، علی درستکار، علی درستکار، علی درستکار.دوست دارید چطوری بمیرید؟- همان که خدا گفته: و لا تموتن الا و انتم مسلمون! ترجمه خود را بجویید تا برایتان بماند و ببارد! ببخشید!به نظر شما آخرش چی می شه؟!- همان می درویم که اولش کشته ایم؛ نه؟!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 67]