تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 10 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):منافق به آنچه مؤمنان بواسطه آن خوشبخت مى‏شوند، ميلى ندارد، ولى خوشبخت سفارش به تق...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803029395




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

به بهانه بزرگداشت شاعر مهاجر محمدكاظم كاظمي/1شايد پلي براي رسيدن درست شد


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: به بهانه بزرگداشت شاعر مهاجر محمدكاظم كاظمي/1شايد پلي براي رسيدن درست شد
برخي از دوستان هم وطن، خرده گرفته‌اند كه نمي‌شود و نبايد نمك خورد و نمكدان شكست! آنها به غلط مي‌انگارند صاحب نمك سفره اويند. اما او گفته است كه: «طلسم غربتم امشب شكسته خواهد شد/ و سفره‌اي كه تهي بود، بسته خواهد شد»


خبرگزاري فارس - گروه ادبيات انقلاب اسلامي؛ مراسم هشتمين شب شاعر سازمان رسانه اي اوج سه شنبه 17 دي 1392 برگزار مي گردد. اين مراسم به شاعر مهاجر «محمدكاظم كاظمي» اختصاص دارد. به همين بهانه يادداشتي از بهروز قزلباش بخوانيد.

*

محمدكاظم كاظمي شاعر و نويسنده افغان، در سال 1346 شمسي در شهر هرات افغانستان چشم به جهان گشود. يعني همشهري خواجه عبدالله انصاري است. در سال 1354 به كابل كوچ كرد و تا سال آخر دبيرستان در كابل درس خواند. در سال 1363 به ايران آمد و پس از اتمام دوره دبيرستان، مقطع كارشناسي خود را در رشته مهندسي عمران در دانشگاه فردوسي مشهد به پايان رساند. از سال 1365 فعاليت ادبي خود را آغاز كرد و تا كنون ادامه داده است. انتشار مثنوي «بازگشت» او در فروردين 1370 مايه شهرت او شد. او علاوه بر سرايش شعر، در زمينه‌هاي آموزش شعر، برگزاري محافل، انجمن‌هاي ادبي مهاجرين افغان در ايران، انتشار نقدها و مقالاتي در مطبوعات، تأليف و ويرايش كتاب‌هايي در زمينه زبان و ادبيات فارسي فعاليت كرده است. عضويت در هيأت تحريريه فصلنامه‌هاي «درّ دري» و «خط سوم» و عضويت در مؤسسه فرهنگي درِّ دري از ديگر فعاليت‌هاي محمد كاظم كاظمي بوده است. و در حال حاضر ساكن مشهد مقدس است. محمد كاظم كاظمي به زعم من چنين كه خوانديد نيست!

يعني كه خط مي‌آورد اما برات مطلب را به ما نمي‌رساند. پس اهميتي ندارد كه او الان ساكن كدام خراب آباد است و بر كدام خشت تكيه مي‌دهد. حتي مهم نيست كه در كجاي اين ويرانه بي‌كران چشم به جهاني گشوده است كه به فرمايش مولا نا بيدل:

« بلند و پست، خار راه عجز ما نمي‌گردد/ به‌پهلو قطع‌سازد سايه، چندين‌كوه‌ و صحرا را»

و درست به همين حجت است كه چندين كوه و صحرا را پياده آمده است. آمده است كه برسد؛ اما آيا رسيدني دركار است؟ باز با همين برهان است كه خواهد رفت و بلند و پست جهان خار راه عجز او نخواهد بود كه پياده را بيم مركب و منزل نيست. هرجا كه شب برسد اطراق مي‌كند و جايي كه فجر بدمد وقت دوگانه است و راه. هرچند خار مغيلان بر پاي خليده باشد. اما چه بايد كرد با خاري كه بر دل نشيند؟

محمدكاظم كاظمي در پاسخ به اين پرسش دردآور كه «چه سازم به خاري كه بر دل نشيند؟» است كه مي‌انديشد: «پياده آمده بودم، پياده خواهم رفت.»

برخي از دوستان هم وطن، خرده گرفته‌اند كه نمي‌شود و نبايد نمك خورد و نمكدان شكست!! آنها به غلط مي‌انگارند صاحب نمك سفره اويند. اما او گفته است كه: « طلسم غربتم امشب شكسته خواهد شد/ و سفره‌اي كه تهي بود، بسته خواهد شد»

پيش از اين در ابراز همدردي با اين دل شكسته و پاي خسته و سفره تهي گفته بودم كه « قسم به صبح كه اين صبح، صبح صادق نيست»

اما شايد ديگراني باورشان اين نبود. حتي خود محمد هم چنين خيالي را بيهوده گرفته بود و هرز پنداشته بود. اما اكنون بيش از 22 سال از آن ماجرا مي‌گذرد و زمان، درون خود را افشا كرده است. خيال باز گشتن به سرزميني كه روزي پاره تنت بوده و حالا بخشي از روح جمعي تو، فرهنگ مادي و معنوي تو، تاريخ تو و تكه‌اي از فلسفه حيات توست، چه سودي دارد وقتي كه در سرزمين مادري غريبه‌اي؟ يعني كودكي كه نزد مادرش بيگانه و غريب است لابد پيش همسايه هم قدر و قيمتي ندارد. اين گونه است كه او كودكانه سر بر دامن مادر نهاده و مي‌گريد كه: «و در حوالي شب‌هاي عيد، همسايه / صداي گريه نخواهي شنيد، همسايه/ همان غريبه كه قلك نداشت، خواهد رفت/ و كودكي كه عروسك نداشت، خواهد رفت»

فرهيختگي اين خيال كه آتشي در درون دارد و جان آدمي را به تنوره و هوراي داغ مي‌نهد و مي‌گذرد، پيداست. در اين كه افغان‌اِستان، مي‌توانست گل‌اِستاني باشد و نيست؛ دريغ و درد بي‌كران وكلان است. پاره‌هايي از اين جگر است كه مي‌سوزاند و خون محمد كاظمي را بخار مي‌كند. روح بي‌تاب و توان ما را هم؛ كه دفتر و انگشتر و سنگر و بال و پر و سر را به خاكستر نشانده است:

«و آتش چنان سوخت بال وپرت را /كه حتى نديديم خاكسترت را / به دنبال دفترچه خاطراتت /دلم گشت هر گوشه‌ى سنگرت را / و پيدا نكردم در آن كنج غربت / به جز آخرين صفحه دفترت را/ همان دستمالى كه پيچيده بودى/در آن مهر و تسبيح و انگشترت را .../»

از همين گوشه و راه است كه شيون درست مي‌شود. تو بخوان افغان، - هيچ كلمه‌اي براي سرنوشت اين پاره جگر گوياتر از افغانستاني كه هست، نيست- و سازت را در گوشه دلم بنواز. ارجمندي نگاه و زبان محمد كاظم كاظمي در تكنيك و صنعت و تصوير و از اين دست بازي‌هاي عالمانه در شعر فاخرش و دل شكستگي شاعري‌اش نيست. در بي صناعتي و ضعف تاليف و مجاز و نياز شعر او هم نيست. در «حقيقت» و «حكمت» نهفته در بيان و معنايي است كه از جان سوخته و سير آفاق خراب آباد عالم دارد. در اين است كه از جانِ جگر سوخته خبر مي‌دهد. و‌گرنه چرا بايد محمدكاظم كاظمي را بر ديگران ارجحيت يا درشتي‌اي باشد؟! و نيست. اما اين حكمت و حقيقت جانسوز در شعر او هست و در كار ديگران اگر به كلي نباشد اندك است و اين امتياز او بر ديگر هموطنان خود و شاعران همسايه‌ي امروز و همخانه‌ي ديروز اوست؛

«سازي بزن كه دير زماني است نغمه‌ها/ در دستگاه ما و تو شيون درست شد/ دستي بده كه ـ گرچه به دنيا اميد نيست / شايد پلي براي رسيدن‌، درست شد/ شايد كه باز هم كسي از بلخ و باميان‌/ با كاروان حلّه بيايد به سيستان‌...»

حضور او و ديگر همسايگان گلستاني خود را به شاد باش، خرّم و گرامي مي‌دارم. دير زياد محمدكاظمي كاظمي جان. آري، شايد پلي براي رسيدن‌، درست شد!

انتهاي پيام/

چهارشنبه 4 دي 1392





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن