تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 10 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):فضیلت خواندن نماز در اول وقت نسبت به تأ خیر انداختن آن، مثل فضیلت آخرت بر دنیاست....
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835783577




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

قتل همسر به دلیل رنگ کردن مو


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:



قتل همسر به دلیل رنگ کردن مو





  به گزارش سرویس حوادث جام نیوز به نقل از باشگاه خبرنگاران؛ این مرد که با پوست  پر از شیارهای عمیقش و موهای سفیدش و دستان بزرگ و چین و چروک خورده اش معلوم بود که عمری روزی حلال در آورده و رنج کشیده است در حالی که گریه می کرد، گفت: آخر مسلمان خدا، من با این سن و سال هنوز پایم به کلانتری باز نشده بود حالا چرا باید بروم در جمع اراذل، قاچاقچی، قاتل. . .   
 
مرد در گوشه ای از اتاق ماجرای زندگی اش را اینگونه آغاز کرد: شهرستان به دنیا آمدم، بعد از مدتی که بزرگتر شدم کارگری شرکت ها را می کردم.18-19 سالم بود که زن گرفتم. زنم غریبه بود.
 
آن موقع من وضع مالی خوبی نداشتم. هنوز کارگری می کردم و زنم هم با نداری من ساخت بعد از مدتی مجبور شدیم برای کار از همدان به تهران بیاییم، هم او از خانوداه اش دور شد هم من.  
 
کم کم بچه ها دورمان را گرفتند، تا امروز که خدا هشت تا اولاد به من داده. هفت پسر و یک دختر. من شب و روز کار می کردم تا خرج زندگی را در بیاورم می گفتم اگر پدرم نتوانست زیر بال و پر ما را بگیرد من باید با کار فشرده بتوانم به فرزندانم کمک کنم تا مثل من در سختی زندگی خود را سپری نکنند. . .  

بعد از مدتی کار شبانه روزی در شب های سرد زمستان و روزهای گرم تابستان موفق شدم یک خانه 5 طبقه برای خودم بسازم و 4 طبقه  آن را بدم مستاجر و در طبقه ی دیگر هم بنشینم. . . 

 
از پنج شش سال قبل رفتارهای زنم عوض شد. من گفتم نباید یادمان برود که کی بودیم از کجا آمدیم و چی هستیم ما که چیزی نشده بودیم. 

اما خب وضع مالی مان تغییر کرده بود. اصلا آن زن سابق نبود. لباس پوشیدنش، حرف زدنش، همه و همه یک جور دیگری شده بود. . . اوایل با زبان خوش می گفتم زن، ما یک سن و سالی ازمان گذشته، دیگر نباید مثل جوان ها لباس بپوشیم ومثل آن ها سبک سری کنیم. . .  
 
اما مگر حرف به گوش این زن فرو می رفت؟ هر روز یک رنگ و مدل لباس می خرید، موهایش را رنگ قرمز می کرد. .  به خدا خجالت می کشیدم نگاهش کنم. . . مدام نگاه به عروس‌ها می کرد. آن وقتها سه تا از پسرهایم زن گرفته بودند، نگاه می کرد ببیند عروسها چه می کنند فردا او هم همان کار را می کرد. . .  
 
آنقدر این کار را ادامه داد تا زندگی یکی از پسرهایم را به هم زد و عروسم طلاق گرفت و رفت. اما این زن دست از کارهایش برنداشت. . .  

گاهی فکر می کردم چون زمان جوانی اش نتوانسته از این کارها بکند برایش عقده شده. چون کم سن و سال بود که ازدواج کردیم.  خانه من که آمد اول که دست و بالمان تنگ بود و بعد هم که بچه ها به دنیا آمدند و حال که دست و بالمان هم باز شده، او فرصت پیدا کرده تا خودی نشان دهد.  
 
اما به خدا دیگر از سن و سال ما گذشته بود. . .  
 
دیگر کار به جایی رسید که حرف آبرو در میان بود با برادر و خواهرش صحبت کردم ولی گفتند به ما ربطی نداره، مشکل زندگیت را خودت حل کن. . . 

دیگر طاقتم طاق شده بود، به زنم گفتم ای زن، طلاقت را می دهم . . برو دنبال زندگیت تو که به هیچ صراطی مستقیم نیستی! اما او می گفت: طلاق نمی گیرد و دست از سر فرزندانش بر نمی دارد.  
 

گفتم بیا یک طبقه از این ساختمان ها را به تومی دهم هر کاری که می خواهی بکن، بفروش، رهن بده، اجاره بده، فقط برو و جلو چشم من نباش.  
 
می خواستم تا وقتی بچه‌ها نیامده اند، کار را تمام کنم. یا این طرفی یا آن طرفی مثل همیشه شروع کرد به تند زبانی که من هیچ کجا نمی روم تو هم هرکاری از دستت بر می آید کوتاهی نکن!  
 
چاره ای برایم نمانده بود، گفتم تو را می کشم و می روم خودم را معرفی می کنم، اما او فکر کرد فقط تهدید می کنم. دیگر نتوانستم تحمل کنم. . .  
 
انگار آتیشم زده بودند، یک تکه لوله آب گوشه حیاط افتاده بود، آن را برداشتم و شروع کردم به زدن، نه یک ضربه، نه دو ضربه، حالا نزن و کی بزن. . . نمی دانم چند ضربه به او زدم که دیگر از حال رفت. بعد بیرون آمدم رفتم پاسگاه و همه چیز را گفتم. از آنجا مرا فرستادند آگاهی و الان هم در زندان هستم.  
 
به خدا اگر طلاق می گرفت و می رفت کار به اینجا نمی رسید. اما نه طلاق می گرفت و نه رفتارش را درست می کرد.  کاش زن من اشکال دیگر داشت به خدا این زن راه دیگری برایم نگذاشته بود، آن روز دیگر خون جلوی چشمانم را گرفته بود. من اینکار را نکردم که بروم زن بگیرم من این کار کردم چون دیگر تحمل رفتارش را نداشتم. . .    2013




۱۳۹۲/۱۰/۳ - ۱۳:۳۸




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 44]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن