واضح آرشیو وب فارسی:مهر: نوشتن داستان شهري، راه رفتن روي خط خطر است
شهلا زرلكي در مراسم نقد رمان «دوشنبه» گفت: امروزه نوشتن چنين داستانهايي، روي خط خطر راه رفتن است؛ چون تبديل به همان حكايت داستانهاي آپارتماني شده است كه زماني انگ ميزدند و ميگفتند فلان اثر، آپارتماني است.
به گزارش خبرنگار مهر، مراسم رونمايي و نقد و بررسي رمان «دوشنبه» نوشته آراز بارسقيان، به عنوان پنجمين برنامه تالار رونمايي باشگاه كتاب تهران، دوشنبه شب 30 آذر با حضور شهلا زرلكي و مجتبي گلستاني به عنوان منتقد و نويسندگاني چون محمدحسن شهسواري، حسين سناپور، سينا دادخواه، آيت دولتشاه و مترجماني چون كيهان بهمني و كاوه فولادينسب در سالن استاد ذوالفقاري فرهنگسراي ارسباران برگزار شد.
بارسقيان در ابتداي اين برنامه گفت: اولين كسي كه ميخواهم از او تشكر كنم، كاغذ است. چون ساعتها با او در كتابفروشي مينشستم و آنقدر دو تايي تخيل ميكرديم تا صندليها به هوا ميرفتند. همينها هم بود كه تبديل به داستان ميشد و كاغذ به من ميگفت اين داستان چرت و پرت است. پس دوباره از نو شروع ميكردم.
در ادامه زرلكي به عنوان اولين سخنران برنامه گفت: من رمان قبلي آقاي بارسقيان را نخواندهام و اين باعث ميشود كه صلاحيت كامل نقد رمان «دوشنبه» را نداشته باشم، اما از طرف ديگر اين امتياز را هم دارد كه رمان پيش رو را بدون ذهنيت قبلي خواندم. مارك و برچسبي كه به اين كتاب ميخورد، داستان شهري است. امروزه نوشتن چنين داستانهايي، روي خط خطر راه رفتن است، چون تبديل به همان حكايت داستانهاي آپارتماني شده است كه زماني انگ ميزدند و ميگفتند فلان اثر، آپارتماني است.
وي افزود: چنين حالتي دارد امروز تكرار ميشود. مسئله اين تكرار و يك جور از روي دست هم نوشتن است كه دارد به ادبيات داستاني معاصر ما ضربه ميزند. مسئله، سوژه خلاقيت و آن چيزي است كه من به آن انديشه ميگويم و امروز در داستاننويسي ما بسيار كم است. در مقوله شعر از آنِ شاعرانه صحبت ميكنند. فكر ميكنم در داستان هم بتوانيم از اين «آن» صحبت كنيم. وقتي آغاز و شروع كتاب «دوشنبه» را خواندم، توقعم از آن بالا رفت و با يك شروع باشكوه مواجه شدم، اما هرچه كار جلوتر رفت، دچار افت شد.
مولف مجموعه داستان «ما دايناسور بوديم» ادامه داد: اينكه ميگويم طرفِ داستان شهري رفتن خطر دارد، براي اين است كه زندگي شهري، كلاً ملال و خستگي و تكرار اين دو است. اين تكرار در كار آقاي بارسقيان بعد از شروع باشكوهش زياد وجود دارد و باعث افت اثر ميشود. وقتي از شروع كتاب فاصله ميگيريم، مرتب منتظريم كه آيا اتفاقي ميافتد يا خير و وقتي اتفاقي نميافتد، خسته ميشويم. داستان «دوشنبه» ميتوانست جذابتر باشد.
زرلكي گفت: اغلب داستانهاي شهري كه امروز نوشته ميشوند، هم در خيابان كريمخان، وليعصر و انقلاب ميگذرند و گويي تهران جايي ديگري جز اين چند خيابان و ميدان ندارد. چندي پيش اثر يك خانم نويسنده را خواندم كه آن هم دقيقاً همين شرايط داشت و در محدوده همين چند خيابان قرار داشت. اثر خوبي كه در اين زمينه خواندم «يوسفآباد خيابان سي و سوم» سينا دادخواه بود و بعد از آن اثر قابل توجه ديگري در اين زمينه نديدم. در نمونههاي خارجي هم ميتوان به شهر پاريس در آثار پاتريك موديانو اشاره كرد. البته پاريس ديگر خودش تبديل به يك شخصيت داستاني شده است.
اين منتقد در بخش ديگري از سخنانش گفت: آغاز «دوشنبه» خيلي باشكوه است و گويي نويسنده هم متوجه اين شكوه شده است كه آن در پايانبندي كار هم آورده است. اين امتياز كمي نيست چون يكي از مشكلاتي كه امروز سينما و ادبيات، پايانبندي كارهاست كه «دوشنبه» از اين منظر عالي است. يعني كتاب با شروع صفحات نيمه دومش، دوباره قدرت ميگيرد و متن كشش پيدا ميكند، اما يك نكته ديگر اين است كه به نظرم لازم نبود تا اين حد در مورد ارجاعات كتاب تاكيد شود كه فلان مطلب ترجمهام از فلان مطلب است يا آنيكي مطلب را از اين كتاب آوردهام.
كد خبر: 2200354
تاريخ مخابره : ۱۳۹۲/۱۰/۱ - ۱۰:۲۶
يکشنبه 1 دي 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 112]