تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):غيبت كردن در (نابودى) دين مسلمان مؤثرتر از خوره در درون اوست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1813010653




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

طنز در شعر حافظ


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: طنز در شعر حافظ


طنز تلخ حافظ

حافظ گاهي اوقات طنز تلخ هم به كار مي‌برد:

چه شكر گويمت ‌اي سيل غم؟ عفاك‌الله

كه روز بي‌كسي آخر نمي‌روي ز سرم

مي‌گويد: ‌اي غم، تو لااقل من را تنها نمي‌گذاري. بايد شكر اين كار را بگويم. در بيت ديگر مي‌گويد:

چو به هنگام وفا هيچ ثباتيت نبود

مي‌كنم شكر كه بر جور دوامي داري

مي‌گويد در وفا كه پايداري نداشتي، باز جاي شكرش باقي است كه در جور پايداري مي‌كني. به نظرم اين طنز تلخ بود. در بيت ديگر مي‌گويد:

قحط جود است، آبروي خود نمي‌بايد فروخت

باده و گل از بهاي خرقه مي‌بايد خريد

گوينده به باده و گل احتياج دارد و كيسه‌اش تهي است، تهيدست است. ضمناً سخاوت هم در ميان مردم قحط است. مي‌گويد پس نبايد آبرويم را به باد بدهم و تقاضاي لطفي بكنم. تنها كاري كه برايم مانده، اين است كه خرقه‌ام را بفروشم؛ اما خرقه يك رند را چه كسي مي‌خرد و چه قيمتي دارد كه بتواند از بهاي آن باده و گل تهيه كند؟ در شعر ديگري مي‌گويد:

در شب قدر ار صبوحي كرده‌ام عيبم مكن

سرخوش آمد يار و جامي بر كنار طاق بود

اين عذر بد‌تر از گناه است! يا جاي ديگر مي‌گويد:

رشته تسبيح اگر بگسست معذورم بدار

دستم اندر دامن ساقي سيمين ساق بود

اين هم عذر بد‌تر از گناه است. يا باز مي‌گويد:

گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگير

مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد

مي‌گويد وعظ اين واعظ طول كشيده و وقت دارد مي‌گذرد. ناچار پا شدم رفتم به خرابات. يكي از طنزهاي بسيار جالب حافظ هم اين است:

دي عزيزي گفت: حافظ مي‌خورد پنهان شراب

‌اي عزيز من، نه عيب آن بهْ كه پنهاني بُود؟

در وهله اول متوجه طنز آن نمي‌شويم. اين بيت من را به ياد لطيفه‌اي مي‌اندازد. يك بار از «دخو» مي‌پرسند: «چرا موذن وقتي اذان مي‌گويد: دستش را در گوشش مي‌گذارد؟» دخو جواب مي‌دهد كه: «معلوم است چرا اين كار را مي‌كند. چون اگر دست را در ِدهانش بگذارد كه نمي‌تواند اذان بگويد!» اينجا هم همين‌طور است. يك عزيزي بدگويي كرده و پشت سر گفته كه حافظ يواشكي شراب مي‌خورد. حافظ مي‌گويد معلوم است كه بايد شراب را پنهاني خورد، نه علني. اين چه عيبي است كه بر من مي‌گيري؟

شوخي حافظ با شنونده شعرش

در شعر حافظ «مستوري» و «مستي» فراوان به‌كار رفته. معاني مختلفي هم براي آن گفته‌اند. ولي به نظرم معني آن به ‌طور ساده اين است كه مستوري يعني عفاف و پاكدامني و پرهيز از گناه. يك معنايش هم پنهان كاري است. يك جا مي‌گويد:

تا به غايت ره ميخانه نمي‌دانستم

ورنه مستوري ما تا به چه غايت باشد

اين شعر دشوارفهمي است. مفسران آن را به صورت مختلفي معني كرده‌اند. نظر من اين است: «تا به غايت» يعني «تا به امروز»؛ ولي در اينجا يعني «تا ‌‌نهايت». مي‌گويد: «‌‌نهايت راه را نمي‌دانستم، من فكر مي‌كردم كه ميخانه نزديك است. راه پنهاني‌اش را نمي‌دانستم. در غير اين صورت مستوري ما ‌‌نهايت نخواهد داشت»؛ يعني حالا كه اين را فهميده‌ام، آشكارا اين كار را نخواهم كرد. خلاصه اينكه مي‌گويد: پنهان‌كاري من انتهايي ندارد، در پنهان‌كاري غايتي ندارم. گاهي اوقات حافظ با شنونده شعرش شوخي مي‌كند؛ مثلا مي‌گويد:

روز‌ها رفت كه دست من مسكين نگرفت

زلف شمشاد قدي، ساعد سيم اندامي

كي دست كي را نگرفته؟ آيا دست من زلف شمشادقد و ساعد سيم‌اندام را نگرفته، يا زلف شمشادقد و ساعد سيم‌اندام دست من را نگرفته؟ هر دو هست و براي شنونده معلوم نيست كه كدام را خواسته. در غزل معروفش مي‌گويد:

روشن از پرتو رويت نظري نيست كه نيست

منت خاك درت بر بصري نيست كه نيست

اينجا «نيست كه نيست» خواننده را دچار شك مي‌كند كه آيا مطلقا نيست يا هست كاملا؟ اما از همه جالب‌تر اين بيت معروف است:

عشقت رسد به فرياد گر خود به سان حافظ

قرآن ز بر بخواني در چارده روايت

در ديوان حافظ تصحيح قزويني ـ غني «گر» آمده. در چاپهاي بسياري هم همين گونه است؛ اما در چاپهاي از سال ۱۳۲۰ به بعد يواش يواش همه شروع كرده‌اند كه به جاي «گر»، «ور» بياورند. تفاوت معناي آن آشكار است. اگر بگوييم «ور»، اين‌طور مي‌شود كه: حتي اگر قرآن را با چهارده روايت بخواني، باز عشق است كه به فريادت مي‌رسد. آيا حافظ اين را گفته است؟

يكي از چاپهاي دقيق ديوان حافظ، چاپ سليم نيساري است كه بر اساس ۱۵ نسخه يا بيشتر، انجام شده است. ايشان يك عمر مشغول تجديد چاپ آن است. آخرين چاپش را هم فرهنگستان زبان و ادب فارسي منتشر كرده. در اين بيت از ۳۵ نسخه كه اين غزل را داشته‌اند، ۱۲ نسخه «ور» دارد و ۲۴ نسخه «ار» يا «گر»؛ ولي با كمال تعجب با همه دقت شگفت‌انگيزي كه سليم نيساري دارد و بايد به او تحسين گفت، در اينجا تسليم ميل دروني شده و «ور» آورده و اين را به حافظ نسبت مي‌دهد كه تو خواسته‌اي بگويي كه: «حتي اگر قرآن را در چهارده روايت هم بخواني، باز عشق است كه به فريادت مي‌رسد»؛ اما بايد حق را به ۲۴ نسخه مي‌داد. بگذريم از اينكه «ور» لزوماً به معناي «حتي اگر» نيست. در شعري از حافظ آمده:

صوفي ار باده به اندازه خورد، نوشش باد

ورنه انديشه اين كار فراموشش باد

«ار» در اينجا «و الا» معني مي‌دهد. نكته مهمتر اينكه خود واژه «گر» يا «اگر» در بسياري از موارد دقيقاً به معناي «حتي اگر» به‌كار رفته، چه در ادبيات قديم و چه در زبان عاميانه امروز. حافظ مي‌گويد:

گر بايدم شدن سوي هاروت بابلي

صد گونه جادويي بكنم تا بيارمت

«گر بايدم شدن» يعني «حتي اگر»، مثال ديگر:

چو در رويت بخندد گل، مشو در دامش ‌اي بلبل

كه بر گل اعتمادي نيست گر حُسن جهان دارد

مي‌گويد: حتي اگر حُسن جهان دارد، بر او اعتمادي نيست. اين كاربرد «اگر» تا به امروز هم مانده.

چرا پيش از خانلري كسي طنز حافظ را درك نكرد؟

توجه به طنز در تصحيح ديوان حافظ هم راهگشاست. يك نمونه مي‌آورم. در تمام چاپهاي ديوان حافظ، حتي چاپ قزويني ـ غني، غير از يكي دو تا از چاپهاي اخير، اين بيت اين‌طور آمده:

با چنين حيرتم از دست بشد صرفه كار

در غم افزوده‌ام آنچ از دل و جان كاسته‌ام

«با چنين» به معني «با وجود ِ» است. مي‌گويد: با وجود حيرتم، حساب كار و مصلحت از دستم نرفته. مي‌بينيم كه تناقض هست. مگر آنكه «با» را «با»ي معيت بگيريم، يعني «با داشتن حيرت»؛ يعني چون دچار حيرت شده بودم، صرفه كار را از دست دادم. كه اگر اين باشد، معناي عميقي نيست. اولين بار خانلري براي غزلي كه حاوي اين بيت بوده، راهي پيدا كرده است. در ۶ نسخه او «با چنين حيرتم» بوده، در ۲ نسخه «با چنين حسرتم» كه بي‌معني است. در ۲ نسخه ديگر اگر نقطه‌ها را بالا پايين در نظر بگيريم، مي‌شود «حيرتم» را «خبرتم» خواند. اينكه خانلري «خبرت» خوانده، جاي تعجب است. اولا «خبرت» مورد استفاده حافظ نبوده و هرگز به‌كار نبرده. بعد هم اطميناني به آن دو نسخه نيست. خانلري تنها خواسته است راه حلي پيدا كند.

آقاي سليم نيساري كه گفتم دقيق‌ترين ديوان حافظ را به دست داده، براي اولين ‌بار پي برده‌اند كه در اينجا كافي است اين‌طور بخوانيم: «با چنين حيرتم از دست نشد صرفه كار»؛ يعني با وجودي كه دچار حيرت و سرگشتگي شده‌ام، خيال نكنيد كه صرفه كار را از دست داده‌ام، بلكه به غم افزوده‌ام. طنز حافظ را ملاحظه مي‌كنيد؟ نيساري از پيش خود اين را «نشد» نگذاشته. نسخه‌هاي متعددي داشته كه «نشد» را كاملاً تاييد مي‌كند.

به گمانم در هر غزل حافظ مي‌توان كم و بيش كلمه‌اي يا عبارتي طنزآميز پيدا كرد؛ اما اين سؤال مطرح مي‌شود كه: چرا تا پيش از خانلري كسي متوجه طنز حافظ نشده؟ خانلري خودش مي‌گفت كه طنز با غزل منافات دارد؛ يعني كسي انتظار نداشت در غزل طنز بياورند. در زبانهاي ديگر هم ديده نشده كه در غزلي طنز به ‌كار رفته باشد. دارم از خانلري نقل قول مي‌كنم و به نظر مي‌رسد كه سخن او درست باشد. تنها استثنا «هاينريش هاينه» است؛ ولي عجيب است كه «گوته» پس از اينكه ترجمه دست و پا شكسته‌اي از ديوان حافظ به دست آورد، متوجه شد كه حافظ طنز به‌ كار برده است. برايش بسيار جالب بوده و به طنز حافظ هم اشاره مي‌كند. در غزل گوته هم طنز ديده مي‌شود؛ اما سوال من هنوز هم باقي است: چرا خود ما متوجه طنز حافظ نشده‌ايم؟ يك علت دارد: ما با ديوان حافظ فال و استخاره مي‌گيريم!



شنبه 30 آذر 1392





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 48]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن