واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: استاد بينش سياسي كه گول انجمنيها را نخورد!
دو ـ سه نفر كه بعدها فهميديم عضو انجمن حجتيه بودند، به نيروها ميگفتند: ما خواب امام زمان را ديديم كه ميگويد: در اين منطقه عمليات نكنيد يا ميگفتند: ما خواب امام زمان را ديديم كه ميگويد نيروها را به رزم شبانه نبريد!
شهيد محمد عيدي فرمانده گردان عمار ياسر از آن رزمندگاني بود كه هم در كلاس درس انقلاب اسلامي شاگرد اول بود و هم در دفاع از آرمانهاي انقلاب و همچون حضرت زينب كبري ـ سلام الله عليها ـ كه علمدار روشنگري نهضت عاشورا است. ايشان نيز از طلايه داران روشنگري نهضت خميني كبير (ره) بود كه دست آخر هم به مراد خود رسيد و عاشورايي شد.
آنچه كه ميخوانيد مروري كوتاه بر سرگذشت پر ماجراي اين دلير مرد ايران اسلامي است:
شهيد محمد عيدي، به سال ۱۳۴۱ در محله جوانمرد قصاب شهر ري به دنيا آمد و با موفقيت دوران تحصيل خود را پشت سر گذاشت و در سال ۱۳۵۷ موفق به اخذ ديپلم در رشته اقتصاد شد.
از دوران كودكي به ورزش مطالعه علاقهمند بود، به گونهاي كه در دوران دبيرستان، تقريباً همه كتابهاي استاد مطهري و چند جلد تفسير قرآن را خوانده بود. در ورزش نيز به بوكس علاقه داشت و در چند مسابقه محلي نيز مقام به دست آورده بود.
درك و فهم عميقش از استبداد رژيم شاه باعث شده بود تا در مبارزات مردمي عليه شاه شركت فعالي داشته باشد. با پيروزي انقلاب اسلامي به جرگهٔ سپاهيان سبز پوش پيوست و به همراه برادرش، حسين عيدي در مسجد محل، كلاسهاي عقيدتي و سياسي داير كردند. برادرش استاد كلاس عقيدتي و محمد هم استاد كلاس بينش سياسي بود.
وي با افشاگريهايي كه از جريانات انحرافي اوايل انقلاب انجام داد، باعث توبه و برگشت چند نفر از هم محليهاي فريب خوردهشان از اين جريانات شد. همزمان با آغاز جنگ تحميلي به كردستان رفت و در آن منطقه به نبرد با دشمن متجاوز برخاست. با تشكيل تيپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) و مأمور شدن اين تيپ به عنوان يكي از يگانهاي مهم جهت شركت در عمليات فتح مبين، محمد هم به اين تيپ پيوست. او در عملياتهاي فتح مبين و الي بيت المقدس شركت كرد و همراه قواي محمد رسول الله (ص) به فرماندهي حاج احمد متوسليان به لبنان رفت و پس از برگشت از لبنان براي شركت در مرحله چهارم عمليات رمضان رهسپار جبهه شد.
او در اين عمليات فرماندهي گروهان بهشتي از گردان عمار، به فرماندهي شهيد حاجيپور را بر عهده داشت. پس از جراحت شهيد حاجيپور، براي ادامهٔ عمليات همرزم ديگرش، عباس هاديان، فرمانده گردان و محمد معاون ايشان شد.
در ادامه و در مرحله پنجم اين عمليات با شهادت هاديان، محمد عيدي رسماً فرماندهي گردان عمار را به عهده گرفت. او در عمليات مسلم بن عقيل با همين سمت شركت كرده و به دنبال آن در عمليات زين العابدين (ع) به مورخ بيست و يكم آبان سال ۱۳۶۱ و در منطقه عملياتي سومار ـ مندلي به شهادت ميرسد.
عباس صداقت، از همرزمان شهيد محمد عيدي، خاطراتي از ايشان در عملياتهاي رمضان و مسلم بن عقيل (ع) نقل ميكند:
در عمليات رمضان وقتي محمد فرمانده گردان شد و ما وارد دژ مثلثي شديم، فهميديم كه پنج كيلومتر در عمق دشمن جلو رفتهايم. محمد با بيسيم به شهيد همت موقعيت ما را گزارش كرد و شهيد همت هم گفت: دايره برايتان مفهوم است. محمد هم سريع مطلب را گرفت و گفت: بله! ما نيروهاي دشمن را محاصره كرديم. يك بلندگو دستش گرفت و آن را به يكي از بچههاي عرب زبان كه در گردانمان بود داد و گفت: اعلام كن كه اينها محاصره هستند؛ يا تسليم شوند يا همه را ميكشيم. آن شخص هم همين مطالب را به نيروهاي بعثي گفت. آنها هم انگار منتظر چنين چيزي باشند، همهشان تسليم شدند. آنقدر زياد بودند كه بين هر ده نفر اسير يك نفر از ما قرار گرفت و آنها را به عقب آورديم.
در مورد عمليات مسلم هم بايد بگويم از آنجا كه منطقهٔ عملياتي كوهستاني بود و حساسترين و دشوارترين مانور را هم بايد گردان ما انجام ميداد، محمد مرتب گردان را در حال آموزش نگه ميداشت. هر روز هفت، هشت ساعت كوهنوردي ميكرديم. شبها هم بعضاً رزم شب ميگذاشت. دو، سه نفر كه بعدها فهميديم عضو انجمن حجتيه بودند، به نيروها ميگفتند: ما خواب امام زمان را ديديم كه ميگويد: در اين منطقه عمليات نكنيد يا ميگفتند: ما خواب امام زمان را ديديم كه ميگويد نيروها را به رزم شبانه نبريد. بعضي از بچههاي ساده دل بسيجي گردان ما هم باور كرده بودند. تا اينكه يك روز محمد نيروهاي گردان را بعد از آموزش روي ارتفاعي در منطقه جمع كرد و به آنها گفت: اين چه امام زماني است كه با فرمانده گردان رو در بايستي دارد؟ چرا به خواب خود من نميآيد و بگويد نيروها را شبانه نبرم؟ چرا به خواب من نميآيد و بگويد توي اين منطقه نبايد عمليات بشود؟ چرا به خواب فرمانده تيپ نميآيد؟ چرا به خواب فرمانده گردانها نميآيد؟ از اين به بعد هر كس خواب امام زمان را ببيند، ميآورمش روي اين بلندي و از اينجا پرتش ميكنم پايين! با همين صحبت مسألهٔ خواب ديدن تمام شد. بعداً هم از طرف ارزيابي آمدند و آن چند نفر را بردند و ما ديگر آنها را نديديم... .
يکشنبه 24 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 46]