واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: خانواده مرکز تربیت و رشد است. نهادی که مسئولیت دارد تا شخصیت فرزندان را پایه ریزی کرده و به نحو احسن خصایل شایسته و رشد یافته را در آنها پرورش دهد. نحوه شخصیت پدر و مادر، رشدیافتگی ها، ارزش و معیارهای اخلاقی شان همه و همه می تواند در روند تأثیر خانواده بر فرزندان موثر واقع شود. خانواده های بالنده پدر و مادری صبور، آگاه و هشیار دارند که به فراخور حال و دوره های رشد فرزندانشان از دانش و دانستنی های کافی برخوردارند. در این نوع از خانواده ها قابلیت ها و توانایی های وجودی اعضای آن کشف می شود و با بالندگی خود قادرند حتی برای دیگران نیز مشکل زدا بوده و در رفع آسیب ها و موانع کمک کننده آنها باشند. اما پیش از بالندگی به تعادل نیاز داریم و افراد در محیط خانواده تا نتوانند در حد توازن و تعادل نیازهای خود را رفع نمایند، قادر نیستند بالندگی را نیز درک کنند. منظور از تعادل بی عیب و نقصی نیست. بلکه داشتن شیوه های منطقی برای مقابله با مشکلات احتمالی است. در این خانواده ها هر آسیب و یا هر مانع چالشی است برای گرد هم آیی و مساله گشایی، نه آنکه عاملی برای از هم گسیختن و پراکندگی. در حالی که اعضای یک خانواده متزلزل علاقه و تمایلی برای حفظ تمرکز و زندگی در مجموعه ای ناپایا ندارند و به علل مختلف در جهت تحقیر، سرکوب، انتقاد و دلسردی یکدیگر قدم می گذارند. در حالت تعادل مادر می داند که در نقش همسر، شایسته و مقبول و مورد اعتماد بوده و نیازی به بهره بردن از روش های مصنوعی مثل خودنمایی های بی مورد و تحقیر دیگران برای اثبات خود و ابراز وجود برای شوهرش ندارد. فرزندان هم از محبت و عاطفه لبریز شده اند و برای جبران محرومیت های عاطفی دست به مکانیسم های جبران و خود نشان دادن های مکرر نمی زنند. با این مقدمه چینی سعی داریم چند خصیصه و ویژگی را در میان خانواده متعادل و متزلزل بررسی کنیم تا با دانایی بیشتر به نقایص موجود در اطرافمان پی ببریم و زمینه را برای ارتقاء خود و فرزندانمان فراهم کنیم. در یک خانواده متعادل هر عضو از موقعیت خود در خانواده مطمئن است. در حالی که در خانواده متزلزل افراد به هر وسیله ای برای کسب مقبولیت استفاده می کنند. در حالت تعادل مادر می داند که در نقش همسر، شایسته و مقبول و مورد اعتماد بوده و نیازی به بهره بردن از روش های مصنوعی مثل خودنمایی های بی مورد و تحقیر دیگران برای اثبات خود و ابراز وجود برای شوهرش ندارد. فرزندان هم از محبت و عاطفه لبریز شده اند و برای جبران محرومیت های عاطفی دست به مکانیسم های جبران و خود نشان دادن های مکرر نمی زنند. به عنوان مثال یکی از نمودهای محرومیت عاطفی در کودکان دزدی کردن است. خانواده ای که در جای خود فرزندش را مورد توجه قرار داده و به او نقش های مناسب با سنش را آموخته، در انتخاب ها به او اختیار داده، و نیازهای فرزندان را مورد توجه قرار داده ، اگر چه برآوردن همه آنها امکان پذیر نبوده ، است و در هر برهه از زمان مهارت همدلی با او را تمرین کرده اند مقبولیت او را ثبات بخشیده است. چنین کودکی در این محیط هیچ گاه به روش های نامناسب برای اثبات خود روی نمی آورد. خانواده متعادل در خانواده متعادل افراد در تبادل عاطفی مناسب و کافی قرار دارند ولی در خانواده های متزلزل به دلیل محرومیت های عشق و محبت و توجه اعضای آن مقبولیت خود را مشروط به تأیید اطرافیان دانسته و برای اخذ تاییدیه به هر کاری روی می آورند. اعضای یک خانواده در هر نقشی که باشند نیاز به توجه و محبت دارند. توجه و محبت بی قید و شرط نیاز روابط خانوادگی است. و فرزندان باید بدانند که در هر صورت به عنوان فرزند خانواده دوست داشته می شوند و مورد پذیرش هستند. اشباع توجه و محبت در خانواده راه را برای کسب تأیید و حمایت و محبت از دیگران می بندند. اگر فقدان این نیاز در اعضای خانواده باشد آنان از هر امکانی برای جلب توجه و دیده شدن توسط دیگران استفاده می کنند. و اینجاست که انواع ابتذال ها و ناپاکی های اخلاقی و غیر انسانی در آنها رشد می کند تا دیده شوند و مورد توجه واقع شوند و متاسفانه به محض اینکه احساس کردند به هدفشان رسیده اند فریب خورده و جذب طرف مقابل می شوند. در حالی که مخاطبشان با آگاهی از این ضعف سعی می کند هر چه بیشتر ازاو سوءاستفاده نموده و به منافع خود برسد. در این خانواده ها شرط «من جذاب نیستم مگر آنکه تو بگویی» در ذهن اعضا موج می زند و جذابیت و مقبولیت خود را منوط به حمایت و تأیید دیگران می دانند. در خانواده متعادل افراد تابع مقررات هستند اما اعضای خانواده متزلزل قانون گریزی داشته و علاقه ای به رعایت انصاف ندارد. تزلزل، تبعیض را ارزش می داند و روابط بر پایه صمیمت و یکسانی نیست. اما تعادل به نظم و قانون و رعایت حقوق دیگران پای بند است. اخلاق حرف اول را در آن می زند و اعضای آن برای تخلیه هیجانی و یا رسیدن به حق و اهداف خود حاضر نیستند اخلاقیات و قانون را زیر پا بگذارند. چرا که اصول اخلاقی مهم ترین ارزش در میان آنان است. منظور از تعادل بی عیب و نقصی نیست. بلکه داشتن شیوه های منطقی برای مقابله با مشکلات احتمالی است. در خانواده متعادل انتقادها سازنده است اما در خانواده متزلزل هدف از انتقاد تحقیر و سرکوب است. اعضای خانواده متعادل برای یکدیگر گوش شنوا دارند. انتقاد پذیرند چرا که انتقاد را وسیله ای برای رشد و تعالی می دانند. انتقاد در این خانواده ها از طریق لحن ملایم، احترام، خیرخواهی و بدور از خصومت است. اما در خانواده متزلزل اعضای آن به لحاظ فقدان مهر و عاطفه علاقه ای به ارتقاء و رشد دیگری نداشته و صرفاً به دلیل عیب جویی و تخلیه هیجانی خود و یا با هدف اطلاع مخاطب از نقائصش انتقاد می کنند. لذا سازندگی در این نوع انتقاد وجود ندارد و صرفاً به مقاومت و لجبازی می انجامد. در خانواده متعادل عشق و محبت در کلمات و جملات تک تک اعضای آن موج می زند اما در خانواده متزلزل سردی و خشکی عاطفی وجود داشته هر شخصی به دنبال بیرون کشیدن گلیم خویش است و روابط عاطفی و محبت آمیز در آن به ندرت یافت می شود . به همین دلیل محبت و رزیدن به دیگری ، احترام و پاس داشتن حقوق یاد گرفته نمی شود . تنبیه و تلافی حرف اول را می زند و کودکان حتی تا بزرگسالی خصیصه عدم احترام به حقوق دیگران ، تخریب اموال عمومی ، بی توجهی به نیاز دیگران را با خود یدک می کشند . در حالی که اعضای خانواده متعادل علاوه بر دارا بودن رفتارهای محبت آمیز و مهرورزی در میان خود ، روابط صمیمانه ای را با دیگر افراد اجتماع نیز برقرار نموده و دیگران را دوست می دارند و در حد توان حامی و کمک کننده هستند . رضایت درونی در اعضای این خانواده ها موج می زند و معمولا خود را خوشبخت تلقی می کنند . گروه خانواده ایرانی سایت تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 346]