واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: واژه «احساس» در روانشناسي، بسته به اصل لاتين آن، معاني متفاوتي دارد. در زبان مصطلح از کلمه «احساس» در موقعيتها و حالات مختلف براي بيان اهداف متفاوت استفاده ميشود؛ مثلا ميگوييم:«احساس ميکنم که او اصلا مرا درک نميکند.» يا مثلا: «احساس بدي از حضور در آن موقعيت داشتم» يا مثلا: «زنان از مردان بااحساسترند.» ... اين مثالها حاکي از آن است که کلمه احساس در موقعيتهاي مختلف، بار معنايي متفاوتي دارد. براي آشنايي بيشتر با بحث «احساس» در حيطه روانشناسي، با دکتر حسين ابراهيميمقدم، روانشناس، گفتگويي کردهايم که ميخوانيد. سلامت : آقاي دکتر! در روانشناسي، کلمه «احساس» مترادف با چه واژهاي است و دقيقا چه معنايي دارد؟ در کتابهاي ترجمه شده از زبان انگليسي معمولا «احساس» و «احساس کردن» را به جاي لغاتي از قبيل «Sensation،sense،affect، think underestand » و امثالهم ميگذارند که هر يک معناي فني خاصي خودش را ميدهد. احساس به معني «sensation» عبارت است از کليه فرآيندهايي که از طريق آن، يک گيرنده حسي (مثل بويايي) پيام را گرفته و از طريق تغيير و تحولات و انتقالات ويژه، آن را به سمت سيستم عصبي مرکزي(مثل مغز و نخاع) ميفرستد. از اينرو 5 حس اصلي داريم که احتمالا ميدانيد که مهمترين آنها حس بينايي است. احساس به معناي« effect» يا عاطفه نيز به کار ميرود که در اين حالت ما نسبت به چيزي يا کسي يا واژه و موقعيتي خاص حالتهاي ويژهاي داريم. مثلا نسبت به کسي که براي اولين بار ملاقات ميکنيم حالاتي از قبيل خوشايندي و ناخوشايندي نشان ميدهيم. احساس به اين معنا ميتواند مثبت يا منفي باشد که اين بسته به موقعيتي است که فرد در آن قرار ميگيرد. البته در روانشناسي خاطرنشان ميکنيم که در يک فرد طبيعي عاطفه بايد متناسب باشد؛ مثلا اگر فرد در حال تماشاي يک فيلم کمدي است، حالت خنده داشته و در هنگام شنيدن يک خبر ناخوشايند ديگر نخندد. يکي از ويژگيهاي بيماران رواني، داشتن عاطفه نامتناسب است. سلامت : بعضي وقتها ميگويند که مثلا فلاني آدم بااحساسي است. اين از نظر روانشناسي، معناي روشني دارد؟ اول بايد اين را بگويم که احساساتي بودن با احساسي بودن فرق دارد. معمولا در فرهنگ ما احساساتي بودن را نفي ميکنيم و انتظار داريم که افراد تحت تاثير تفکر، تعقل و قضاوت عاقلانه قرار بگيرند. در اين مقوله افراد احساساتي را کساني ميدانيم که معمولا تحت تاثير حالات هيجاني هستند، نه حالات عقلاني. ولي معمولا از افراد با احساس به عنوان کساني ياد ميشود که قادر به درک طرف مقابل بوده و ميتوانند حالات و ويژگيهاي ديگري را درک کنند. البته خيلي وقتها هم ميشنويم که بايد احساسات خود را کنترل کنيم که معمولا در اين مواقع يا صحبت از غرايز است يا هيجانات. سلامت : از نظر رواني چه ضرورتي وجود داشت که ما داراي احساسات باشيم؟ تکاملگرايان معتقدند که همزمان با پيچيدهتر شدن حيوانات، بچههاي آنها براي بقا نياز به مراقبتهاي طولانيتر پيدا ميکردند. پيوند عاطفي مادر و فرزند، احتمال طرد کودک را تا زماني که بتواند به تنهايي به بقا ادامه دهد، کاهش ميدهد. همچنين مشاهدات دانشمندان نشان داده است که مغز حيوانات اوليه (خزندگان) فاقد اعصاب احساسي است. هنگام تولد، بچه مارمولکها بهطور غريزي بيحرکت ميماند تا به وسيله مادر خورده نشوند. برعکس، کودک انسان کنوني، با مغز پيچيده احساسي، بهطور غريزي ميتواند کارهايي انجام دهد تا مادر را از نظر وضعيت روحي يک عمر گرفتار خود کند. سلامت : وضعيت روحي چه معنايي دارد؟ وضعيت روحي به يک وضعيت احساسي طولاني مدت گفته ميشود که به وسيله الگوي تغييرات بيوشيميايي و هورموني خاص ميتواند شناسايي شود. در اين حالت، شدت احساس تجربه شده بسيار ملايمتر است و گاهي اوقات ممکن است حتي از آن بياطلاع باشيم. وضعيت روحي ممکن است چند ساعت يا چند روز به طول بينجامد. به يک وضعيت احساسي که بيش از چند هفته طول بکشد، معمولا اختلال روحي يا عاطفي گفته ميشود (مانند زماني که احساس غم ماندگار ميشود و به بيماري افسردگي ميانجامد). يکي از تفاوتهاي ميان احساس و وضعيت روحي اين است که وضعيت روحي الزاما با وقايع قابل شناسايي و شخص ارتباط ندارد. وضعيت روحي معمولا به وسيله يک يا چند مورد زير ايجاد ميشود: 1) تجارب عميق احساسي که بروز داده نشدهاند (مانند ناديده گرفته شدن يک شکست و گويي هيچ اتفاقي نيفتاده، و سپس «بيدليل» احساس بدخلقي کردن) 2) تعدادي تجارب احساسي پي در پي (مانند زدن چند تلفن بينتيجه که به نااميدي منجر شود يا ملاقات با چند انسان پرشور که باعث تقويت روحيه شود) 3) تغييرات شيميايي، به دلايلي مانند کمخوابي، قاعدگي، غذا نخوردن و... يکي از مضرات وضعيت روحي نامناسب آن است که ميتواند ديدها را نسبت به جهان، بدون آنکه حتي متوجه باشيم، تغيير بدهد. ما ناخودآگاه افراد و موقعيتهايي را انتخاب ميکنيم که با وضعيت روحي و خلق و خوي ما جور هستند. سلامت : خلق و خوي ما تحت تاثير چه عواملي است؟ خلق و خوي ما تابعي است از عوامل زير: - توارث ژنتيکي (براي مثال، افسردگي در مردان يا خشونت در زنان ممکن است سابقه خانوادگي داشته باشد) - ساختار فيزيکي هورموني مغز (براي مثال، مردي که قسمت خاصي از مغزش آسيب ديده و يا هورمون تستوسترون بيش از اندازه دارد، آتشين مزاج ميشود.) - تجارب زندگي (براي مثال، کسي که در کودکي با ياسهاي بسيار روبه رو شده است، ممکن است آدم بدبيني شود) سلامت : آيا ممکن است احساسي در ما وجود داشته باشد که از آن آگاه نباشيم؟ بله. زندگي احساسي ما تحت تاثير ذهن ناخودآگاه ما قرار دارد. تغييرات فيزيکي ناشي از يک احساس، قبل از آنکه مراکز فکري آن را ثبت کنند، ايجاد ميشوند و ممکن است ساعتها تا سالها به صورت يک حالت روحي پنهان در بخش ناخودآگاه ذهن باقي بمانند. ممکن است ما نتوانيم اين حالت را در خود تشخيص دهيم اما روانشناس آماتور درون هريک از ما معمولا ميتواند آن را در ديگران تشخيص دهد. روزي فوتباليستي را روان درماني ميکردم. در يکي از جلسات گفت: «تازه حالا ميفهمم که خشم من در طي سالها در درونم انباشته شده است». پرسش اين است: حالا که او از خشم خودآگاه شده است، آيا مسووليت آن را قبول خواهد کرد و ياد ميگيرد که چگونه به صورت صحيح آن را ابراز کند؟ سلامت : راست است که ميگويند احساسات واگير دارند؟ قطعا شما هم شنيدهايد که «افسرده دل افسرده کند انجمني را» با اين حساب ميتوان گفت که اصطلاحا احساسات واگير دارند مگر آنکه فرد آگاهانه تلاش کند که «آلوده» نشود. سلامت : حرف آخر؟ بايد احساسات خود را بهطور منطقي و درست و جامعهپسند مطرح کنيم. مثلا کسي که خشم دارد، بهتر است با ورزش کردن، لگد زدن به توپ و يا شنا خود را تخليه کند و نه اينکه با داد و دعوا و کتککاري هم وجهه خود را در اجتماع مخدوش کند و هم احساسات منفي جديد را براي خود توليد کند. نبايد فراموش کنيم که ما انسانها هيجانهاي مختلفي داريم. طي سالهاي عمر خود بايد بياموزيم که برخي از اين هيجانها را مثبت تلقي کنيم وبرخي از ناپسند بشماريم، يا برخي را به راحتي ابراز کنيم اما خود را از ابراز برخي ديگر بازداريم. کساني که از اعتماد به نفس خوبي برخوردارند توانايي کنترل احساسات خويش را دارند. آنها بدون احساس گناه و حسرت، با تمامي هيجانهاي خود مواجه ميشوند. خود را سرزنده نگه ميدارند و به تناسب زمانها و مکانهاي مختلف، احساس مناسبي را ابراز ميکنند و وضعيت روحي و احساسي ديگران را درک ميکنند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 163]