واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: رمانتيسم و واكنش نسبت به آن(1)
غوغاي رمانتيسم، چنان كه مشهور است، اولبار در 1816 و با مقالهاي از مادام دواشتال (1817-1766) نويسندهي فرانسوي، كه در يك مجلهي ايتاليايي انتشار يافت، آغاز شد.اين مقاله «در باب آيين و فايدهي ترجمه» (1) بود و نويسنده در طي آن به نويسندگان ايتاليا توصيه كرده بود به اساطير و افسانههاي كلاسيك يونان و روم كه تمام اروپا آن ها را ديگر ترك كردهاند اكتفا نكنند، بلكه به ترجمهي آثار شكسپير و همچنين شعر جديد انگليسي و آلماني بپردازند. با آن كه تسلط خانوادهي بناپارت بر ايتاليا با احياء نوعي شيوهي متصنع كلاسيك همراه بود و در اين ايام سقوط نهايي بناپارت ميتوانست به تمايلات ضد كلاسيك ميدان داده باشد، لحن سرزنشآميز اين بانوي فرانسوي بعضي نويسندگان متعصب و پرشور ايتاليا را بر ضد نفوذ خارجه به خشم آورد؛ چنانكه جاكومو لئو پاردي (1837-1794) كه درين هنگام تازهجواني پرشور بود، با عتاب تمام بر اين سخنان مادام دواشتال اعتراض كرد و با اشاره به شاعران معروف عصر خويش نوشت كه «اگر اروپا پاريني، آلفيه ري، مونتي، و بوتا را نميشناسد، به نظر من، گناه ايتاليا نيست.»(2) معهذا، نقادان قرن هجدهم ايتاليا از مدت ها قبل جنبههاي افراط آميز كلاسيك را انتقاد كرده بودند و حتي تعدادي از شاعران ايتاليا در دورهي استيلاي بناپارت ها بعضي اشعار انگليسي را نيز به ايتاليايي نقل كرده بودند. ازين رو، صلاي رمانتيسم، مخصوصاً در بين تعدادي از شاعران و نويسندگان تازهجويي كه از مضامين كهنهي دورهي رنسانس خسته شده بودند، با شوق و علاقه تلقي شد و در دنبال آن بازار مشاجره و نقد ادبي رونق يافت.در بين كساني كه ادبيات كلاسيك و انحطاط ذوق ادبي عصر خويش را انتقاد كردند يا اين نداي تجدد را با نظر قبول تلقي نمودند لودوويكودي برمه (1820-1781)، و جوواني بركت (1851-1783) را مخصوصاً بايد نام برد. لودويكو از انحطاط و ركود ادبيات عصر خويش با اظهار تأسف سخن گفت و ضرورت توجه به مسايل تازه را كه رمانتيسم در ادب فرانسوي آن عصر مطرح كرده بود، خاطرنشان نمود. جوواني بركت، رسالهاي را كه بيانيهي رمانتيسم ايتاليا تلقي ميشود، نشر كرد، و به صراحت مدعي شد كه شعر كلاسيك شعر مرده است، شعر رمانتيك است كه شعر زنده محسوب است.(3)مكتب رمانتيسم ايتاليا، در واقع، نخست در ميلان پا گرفت، چرا كه در آن جا مجلهاي بنياد شد به نام «آشتيگر» (=il Concliatore) و كساني چون لودوويكودي برمه، سيلويو پليكو (1854-1788)، و ديگران در آن جا به تبليغ و ترويج اين شيوهي ادبي تازه پرداختند. بعضي ازين منتقدين مخصوصاً، ادب كلاسيك را به خاطر سوءاستفادهاي كه آكادمي آكاريا در قرن گذشته از آن كرده بود به شدت انتقاد ميكردند و خاطرنشان ميكردند كه شعر جديد ميبايست معرف مضمون هاي وطنپرستانه، مسيحي، و مأخوذ از تاريخ ايتاليا باشد.گفتگوهايي كه در مجلهي آشتيگر در باب رمانتيسم در گرفت، اندكي بعد (1820)، با توقيف چند تن از نويسندگان مجله از طرف عوانان حكومت اتريش خاتمه يافت. در بين اين نويسندگان، نام سيلويو پليكو در خور ذكرست كه بعدها در 1832 كتابي مشهور دربارهي احوال مربوط به حبس و توقيف خويش نشر كرد، به نام «زندان هاي من». معهذا، از مقالات مجله و از ساير آثار اين رمانتيك ها چنين برميآيد كه مكتب تازه در عين آن كه محدوديت هاي ادبيات كلاسيك را انتقاد ميكرد و لزوم آشنايي با ادبيات خارجي را تأييد مينمود، باز نسبت به سنت هاي قومي و محلي علاقه اي خاص نشان ميداد و اين نكتهاي است كه مخصوصاً در آثارالساندرو مانزوني به خوبي فرصت تجلي يافته است.
در واقع، الساندرو مانزوني (1873-1785)، با آن كه عضو گروه نويسندگان مجلهي آشتيگر نبود، با آن پيوند بارز داشت و نخستين نويسندهي ايتاليايي بود كه خود را آشكارا يك رمانتيست خواند. البته، بايد در نظر داشت كه مكتب رمانتيك ايتاليايي قبل از هر چيز ميخواست يك ادب تازه، مسيحي، ملي، سودمند و حقيقي به ملت عرضه كند و اينهمه، آن را با فكر رستاخيز كه هدف آن ايجاد ايتاليايي مستقل و آزاد بود پيوند ميداد. وجود همين علاقه به سنت هاي ملي ايتاليايي در اين مكتب از عوامل و اسبابي است كه بعضي را واداشته است تا اصلاً ظهور و وجود يك رمانتيسم جدي را در ادبيات ايتاليا انكار كنند.(4) درست است كه رمانتيسم ايتاليا، بدان گونه كه از مشاجرات مربوط به مقالهي مادام دواشتال حاصل آمد، از حيث زمان، بر مكتب رمانتيك فرانسوي تا حدي مقدم بود، ليكن اين امر مانع از آن نبود كه بعدها تدريجاً از رمانتيك هايي مثل لامارتين و هوگو هم متأثر شود. (5) مانزوني در جواني يكچند در پاريس اقامت كرد و در آن جا با تعدادي از اديبان و هنرمندان آشنايي يافت كه از آن جمله نام كلود شارل فوريل (184-1772) از نقادان و اديبان سرشناس آن زمان را بايد ذكر كرد. همچنين وي در نمايشنامه ي معروف خود به نام «كنت كارما نيولا»، كه يك اثر رمانتيك واقعي است، ظاهراً تا حدي از يك نمايشنامهي شيلر آلماني موسوم به «والنشتاين» متأثر بود(6) و اين نكته ارتباط او را با ادب آلماني هم، كه مادام دواشتال آشنايي با آن را به ايتالياييها توصيه كرد، نشان ميدهد. آن چه جنبهي رمانتيك مانزوني را درين اثر به روشني ارائه ميكند عدم اعتناي وي به قاعدهي وحدت هاي ارسطويي بود كه به همان سبب يك منتقد فرانسوي به نام ويكتور شووه بر وي اعتراض كرد و وي جوابي تحت عنوان «نامه به آقاي شووه» به زبان فرانسوي به اعتراض وي داد كه در عين حال معرف قريحهي نقادي اوست.درين نامه، كه احتمال ميرود فوريل هم در تحرير يا تنظيم آن به وي كمك كرده باشد، وي در عين آن كه «وحدت كردار» را براي نمايشنامه ضروري شناخت، رعايت وحدت هاي زمان و مكان را غيرلازم شمرد، و اصول رمانتيسم خود را به بيان آورد. به علاوه، در مقدمهي كنت كارمانيولا نيز كوشيده بود تا نمايشنامهي خويش را كه بر خلاف نمايشنامههاي كلاسيك نه از تاريخ باستاني يونان و روم بلكه از تاريخ ايتاليا مأخوذ بود، در عين اجتناب از رعايت وحدت زمان و مكان، با حقيقت، مسيحيت و اخلاق هماهنگ فرانمايد.در «نامه به آقاي شووه» مانزوني كوشيده بود با دلايلي كه بعضي از آن ها مأخوذ از نويسندگان آلماني از جمله لسينگ (1781-1729) وفريدريش شلگل (1772-1829) بود، سعي كرد نشان دهد كه درام كلاسيك فرانسوي با اصراري كه در پيروي از قاعدهي «وحدت ها» دارد، در واقع، آن چه را اساس مكتب كلاسيك محسوب است و عبارت از حقيقتنمايي و احتمال است، نقض ميكند.(7)
كنت دو كارمانيولا ، علاوه بر اين نامه، كه خطاب به آقاي شووه بود، مانزوني را به مكاتبه با گوته هم واداشت. قضيه اين بود كه مانزوني، به سبب علاقهاي كه به حقيقت داشت، در اين نمايشنامه كوشيده بود تا از طريق سعي در توافق داستان با تاريخ و از طريق جهد در ادراك درست عوالم رواني مربوط به حوادث تاريخي، درام را حتيالمقدور با «حقيقت» نزديك كند.همچنين، در مقدمهي آن سعي كرده بود نشان دهد كه ابداع داستاني كه حقيقت ندارد، شاعر را از حقيقت دور ميكند.ادامه دارد... پينوشتها:1-4. Wellek, R., A History of Modern Criticism, II/259, 272, 259, 264c.f. 4195. Van Tieghem, Paul, Histoire Litteraire de L’Europe, 1946/1576. Des Granges, Ch.-M., Op.Cit./587. به نظر ميرسد پارهاي از آن چه «ويكتور هوگو» در مقدمهي «كرومول»، كه در واقع بيانيهي مكتب رمانتيك فرانسوي است، نوشته است، از همين نامهي مانزوني مأخوذ باشد. مقايسه شود با:Wilkins, E.A., A History of Italian Literature, 1954/397دكتر عبدالحسين زرينكوبتنظيم :بخش ادبيات تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1156]